|
تاریخ چاپ : |
2025 Apr 18 |
www.blestfamily.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
درسی در زمینهی عفت و پاکدامنی |
درسی در زمینهی عفت و پاکدامنی خداوند متعال در قرآن کریم داستان یوسف (علیه السلام) را بیان نموده است. در این داستان به فتنهگری زنی اشاره میشود که یوسف (علیه السلام) را به انجام عمل بد فرا میخواند، این قصه سرشار از آموزهها و اندرزهایی است که ما بیش از هرزمانی نیازمند آن هستیم؛ به ویژه اینک که پیرامون این موضوع بحث میکنیم.زمینهها و انگیزههای زیادی وجود داشت که یوسف (علیه السلام) را بر آن میداشت تا به این عمل زشت بپردازد و به خواستهی زشت آن زن تن دهد؛ از جمله:1- انگیزهی طبیعی هر مردی به جنس مخالف خود یعنی زن، میل و رغبت دارد و اندک مردانی هستند که نسبت به زنان میل و شهوتی نداشته باشند.2- یوسف (علیه السلام) جوان بود و جوانی دوران حساسی است که آتش شهوت در آن دوران بیش از هرزمان دیگری زبانه میکشد.3- یوسف (علیه السلام) مجرد بود و تا آن زمان ازدواج نکرده بود؛ این در حالی است که برای انسان متأهل زمینهی برآوردهساختن نیاز جنسی از راه مشروع وجود دارد. برخلاف انسان مجرد.4- یوسف (علیه السلام) در غربت بسر میبرد و غربت زمینهای است برای اینکه انسان خود را از هر قید و بندی رها بداند.5- زنی که یوسف (علیه السلام) را به سوی خود فرا خواند؛ هم زیبا بود و هم رتبه و جایگاه اجتماعیوالایی داشت؛ چرا که او همسر عزیز مصر بود، قطعاً کسی چون عزیز مصر زن زیبایی را در ازدواج خود درمیآورد.6- زن نه تنها یوسف (علیه السلام) را از خود دور نمیکرد، بلکه او را به سوی خود فرا میخواند، شاید خودداری و عدم رضایت زن عامل بازدارندهای در برابر مرد باشد؛ اما یوسف (علیه السلام) در شرایطی خود را کنترل کرد که آن زن خواهان نزدیکی به یوسف (علیه السلام) بود.7- آن زن ناز و عشوه کرد و تمام تلاشش را نمود تا نگاه یوسف (علیه السلام) را به خود جلب کند و او را به خود علاقهمند نماید؛ بدینسان زن بیچاره برای جلب یوسف خود را خوار کرد و یوسف (علیه السلام) همچنان گرامی و پایدار ماند. دوران جوانی به تنهایی بستر هوا و هوس میباشد تا چه رسد به اینکه جوان با چنین درخواستی مواجه گردد.8- یوسف (علیه السلام) در خانهی آن زن و زیر سلطهی او بود و این ترس وجود داشت که در صورت نپذیرفتن خواستهی زن با اذیت و آزار فراوان روبرو شود؛ از این رو گذشته از میل طبیعی ترس نیز میتوانست زمینهی ارتکاب معصیت باشد.9- هیچ دلیلی وجود نداشت که یوسف (علیه السلام) نگران رسوایی خود باشد، زیرا آن زن خواهان و دوستدار چنان عملی بود، لذا ترس از رسوایی نیز عامل بازدارندهی یوسف(علیه السلام) از ارتکاب این عمل نبود.10- نزدیکی یوسف (علیه السلام) به آن زن به عنوان غلامش زمینهی ارتباط آنان را فراهم آورده بود؛ زیرا آنها هرروز یکدیگر را میدیدند و رفت و آمد نامحدود یوسف (علیه السلام) به خانهی آن زن باعث میشد تا بستر مناسبی برای ارتباط نامشروع فراهم آید.11- زن عزیز مصر از سایر زنان کمک میخواهد؛ لذا آنان را دعوت میکند و برایشان میوه و غذا میآورد و به یوسف (علیه السلام) دستور میدهد که از مقابل دیدگان آنها بگذرد تا زیبایی یوسف را به آنان نشان دهد و بدین سان دلبستگی خود به غلام زیبا را توجیه نماید. زنان دستهایشان را بیآنکه متوجه شوند، بریدند. این چنین است که یوسف (علیه السلام) باری دیگر در معرض امتحان قرار میگیرد و با وجود اعتراف زنان به زیبایی فوق العادهاش و با آنکه سخن بیشرمانهی آن زن را به صراحت میشنود، بازهم خویشتنداری به خرج میدهد!12- یوسف (علیه السلام) تهدید آن زن را شنید که گفت: «اگر آنچه را که به او دستور میدهم، انجام ندهد، حتماً زندانی خواهد شد و خوار و زبون خواهد گردید»([1]). یوسف (علیه السلام) میدانست که زن عزیز واقعاً چنین قدرتی دارد، اما با این حال در برابر دسیسهی بزرگ آن زن ایستاد و راهی زندان شد.13- عزیز مصر آنگونه که باید و شاید پس از گواهی شاهد غیرت چندانی از خود نشان نداد، بلکه از یوسف (علیه السلام) خواست که از این موضوع چسمپوشی کند و به زنش نیز گفت: «از گناهت آمرزش بخواه»([2]).آری! این یوسف (علیه السلام) است که در چنان شرایطی و با وجود تمام زمینهها و انگیزههای لازم به فضل خدای متعال از ارتکاب عمل زشت زنا مصون میماند و بر اطاعت خداوند ثبات و پایداری میورزد.امروزه جوان مسلمان باید از این الگو سرمشق بگیرد و با الگوپذیری از او مشکلات فراروی خود را به راحتی پشت سر بگذارد و چرا چنین نباشد که خداوند متعال در آغاز سورهی یوسف میفرماید:(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ) [یوسف: 3].«ما از طریق وحی این قرآن، نیکوترین سرگذشتها را برای تو بازگو میکنیم و تو را از آنها مطلع میگردانیم؛ هرچند پیشتر از زمرهی بیخبران بودهای».رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در بارهی یوسف (علیه السلام) گواهی داده که وی از بهترین بندگان خداست. ابوهریره (رضی الله عنه) میگوید: به رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) گفته شد: ای رسول خدا! بزرگوارترین مردم چه کسی است؟ رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «کسی که از همه با تقوا باشد». گفتند: در این باره از شما نمیپرسیم و سؤالمان این نیست. رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «پیامبر خدا یوسف پسر پیامبر خدا فرزند پیامبر خدا فرزند خلیل الله»([3]). دوباره گفتند: در این باره از شما سؤال نمیکنیم. فرمود: «پس لابد از بهترین قبایل عرب میپرسید؟ بهترین آنان در دورهی جاهلیت بهترینشان در اسلام هستند؛ البته اگر اهل علم و دانش دینی شوند»([4]).اینها نمونههایی هستند که جوان مسلمان امروزی به آنها مینگرد و چه بسا نمیتواند به این رتبه و جایگاه برسد و پس از این هم به چنین جایگاهی نخواهد رسید؛ چرا که قطعاً هیچ فردی نمیتواند به رتبهی پیامبران الهی برسد، ولی با این حال میتواند آنان را الگو و اسوهی خود قرار دهد.BlestFamily .Com =================
|