|
تاریخ چاپ : |
2025 Apr 10 |
www.blestfamily.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
توبهي هنرپيشهي اماراتي «نوريه سليمان» |
توبهي هنرپيشهي اماراتي «نوريه سليمان»زني كه فقط دوسال دردنياي هنرماند وبراي هميشه سينما وهنرپيشگي را كنار گذاشت وبه سوي خدا شتافت.«نوريه سليمان» سال 1989. م دررشته ي خبرنگاري فارغ التحصيل شد وبراي مدتي در سال1990. م درتلويزيون دبي ظاهر شد. خودش چنين توضيح مي دهد:نخست، كمي درمورد شغلم توضيح مي دهم: من مدت زيادي دردنياي فيلم وهنر نماندم فقط در سال 1991. م به بازيگران نمايشنامه ي موسوم به «دانههاي ريگ» پيوستم كه مدت دوروزدرجشنوارهي قاهره به نمايش گذاشته شد. محض اينكه از قاهره برگشتيم ازآنهاجدا شدم. آنگاه خواستند كه دراجراي همان نمايشنامه درامارات شركت كنم ولي من نپذيرفتم.سپس نمايشنامه ي ديگري را كه جميله نام داشت وخودم آن رااجراكرده بودم، چندهفته درامارات بنمايش گذاشتند. ولي هنگامي كه ازمن خواستند براي اجراي آن درجشنواره ي قاهره شركت كنم، امتناع ورزيدم.گرچه تمام آرزوهايم درتئاتروسينماخلاصه نمي شد، ولي اعتراف مي كنم كه براي مدتي،آنقدربه آن علاقه مند شده بودم كه سايرامورزندگي وآرزوهايم راتحت الشعاع خود قرارداده بود.تنهاكناره گيري ازميدان هنريا به عبارتي «مرداب هنر»، مرا پايبند به حجاب نمي كرد، زيراممكن بودازصحنه ي فيلم وتئاتردورشوم ولي درزندگي خصوصي همچنان به بدحجابي وبي بندوباري ادامه دهم، اما تصميمي كه من گرفته بودم مسيرزندگي ام را به كلي عوض كرد كه كناره گيري ازتئاتريكي ازجزئيات آن بود.تصميمي بود جامع وفراگير كه تمام برنامههاي زندگيام، اعم از طرزتفكرم، ظاهرم، معاملاتم، خواهشاتم و... همه را دربر ميگرفت. دريك كلام خلاصه كنم من قاطعانه تصميم گرفته بودم كه رضايت پروردگارم را براي تمامي كارها وبرنامههايم معيار قرار دهم. انگيزههاي ويژهاي كه باعث شدند من ازميدان هنركناره گيري كنم عبارت بودند از:1- رشد بيداري اسلامي در جامعه.2- فشارهاي روحي ورواني.3- پندواندرزهاي مستمرشوهرم كه ازهمه به من نزديك تربود وشرايط بسيارخوب ومسالمت آميزي رادر منزل برايم فراهم نموده بود.درمورد ميدان هنرلازم است بگويم: ارزشهاي اخلاقي، درآن كاملاً زيرپاگذاشته مي شد واثرناگواري برانديشه ها وتصوراتم برجاي مي گذاشت، ازاين رونتوانستم بيشتردوام بياورم.خانواده وخصوصاً شوهرم، بسيارخوشحال شده بودند وبه تداوم راهي كه برگزيده بودم تشويقم مي كردند. ازميان دوستان وهمكاران، برخي همكارانم برايم تبريك مي فرستادند وعده اي ديگرناراحت شده ومرا مرتجع مي ناميدند. به اعتقاد آنان من احساساتي شده ودركارم تعجيل به خرج داده بودم. آنها مرا به خاطرازدست دادن فرصتي كه بخاطرموفقيت درتئاتر، به دست آمده بود. بزدل وترسوقلمداد ميكردند؛ خصوصاًهنگامي كه آخرين صحنه هاي فيلمي را كه من درآن بازي كرده بودم دراوج موفقيت به نمايش گذاشتند. واين زماني بود كه من به همه چيزپشت پازده بودم[1].BlestFamily .Com ================= |