|
تاریخ چاپ : |
2025 Apr 14 |
www.blestfamily.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
توبهي دوشيزهاي ديگر از مصر |
توبهي دوشيزهاي ديگر از مصرشب آرام و دريا ساكن بود. (سالم ايكس پرس) كشتي مسافربري مصري با 500 سرنشين، موجهاي درياي سرخ را به سوي يكي از بنادر مصر ميشكافت.برخي از مسافران مشغول لهو و لغويات وعده كمي در ركوع و سجده و نيايش بودند. ناخدا به خاطرصرفهجويي در وقت، بجاي راه اصلي راه ديگري را درپيش گرفت كه منجر به حادثهاي غم انگيز شد. كشتي به علت برخورد با كوههاي سخت مرجان، متلاشي و بجز تعداد كمي، اكثر سرنشينانش نابود شدند. از اين حادثهي رقت بار، ترس و دلهره، دلهاي برخي را فرا گرفت. از جمله كساني كه سخت تحت تأثير اين رويداد قرار گرفتند، صاحب همين سرگذشت است كه چنين ميگويد:دوشيزهاي هستم از كشور مصر. خداوند بر من منت نهاد و از خواب غفلت بيدارم ساخت و هدايتم نمود. سرگذشتم را براي شما بيان ميكنم كه خداوند آنرا براي همه سودمند واقع گرداند.زندگي من در اختلاط و همنشيني با مردان و بيبند و باري ميگذشت، به دلخواه خود زندگي ميكردم. نسبتاً درآمد ماهيانهي خوبي داشتم ولي از آنجا كه خلاف دستور خداوند صرف ميشد، بيبركت بود و كفاف نميكرد حدود سه چهارم آن صرف خريد لباسهاي تنگ وكوتاه مطابق مد روز و خريد انواع لوازم آرايشي جهت به نمايش گذاشتن خود در انظار بيگانگان ميشد.خوشبوترين وگرانترين عطرها را تهيه ميكردم؛ بطوريكه همسايگان و دوستان - پسر و دختر- از فاصلهي دور، وقتيكه بوي عطرتند به مشامشان ميرسيد، متوجه قدوم من ميشدند. علاقه و دلبستگي خاصي به آرايشگاه داشتم. اغلب براي سشوار موهايم به «كوافير» جايي كه مردان در آن كار ميكردند ميرفتم. بعضي از مواقع به سفرهاي دسته جمعي - متشكل از پسران و دختران- ميرفتيم؛ كه در طول سفر بجز شوخي ومزاح ورقص و آواز كار ديگري نداشتيم. و اين عيناً همان مسألهاي است كه دشمنان اسلام در پي ترويج آن در ميان جوانان مسلمان هستند. آنها از ما ميخواهند كه همچون چهارپايان بيزبان، هيچ فكر و غمي بجز پرداختن به شهوات نداشته باشيم[1]. در يك سفر دستهجمعي آواز ميخوانديم، فرياد ميكشيديم، جك و لطيفه تعريف ميكرديم و با صداي بلند قهقهه سر ميداديم، راننده كه از حركات ناخوشايند ما حوصلهاش سر رفته بود، با ديدي تحقيرآميز به ما نگاه كرد و گفت:شما هر نوع آواز و ترانه بلد هستيد؟من با اطمينان به خود پاسخ دادم: بلي، اگر دوست داري برايت بخوانم؟بيچاره چيزي نگفت و بعد از اندكي سكوت باز لب به سخن گشود وگفت: جواب هر سؤالي را ميدانيد؟يكصدا با هم گفتيم: بلي، حاضريم هر سؤالي را جواب بدهيم.آنگاه او از ما سؤال كرد: رسول خدا r داراي چند تا فرزند بوده است؟با شنيدن اين سؤال، همگي پنجههاي دستمان را به صورت زديم. چون هيچ يك از ما پاسخ صحيح آنرا نميدانست. مبالغه نميكنم، حقيقتاً ما تعداد فرزندان رسول خداr را نميدانستيم. چون ما به اينگونه مسائل اهميتي قائل نبوديم. از اين گذشته ما، كساني را كه آخرت را بر دنيا ترجيح داده بودند و به تعمير زندگي اخروي خويش ميپرداختند، مسخره ميكرديم و خواهران محجبه را به خاطر حجابشان تحقير مينموديم.روزهاي سياه من به همين منوال سپري ميشد تا اينكه براي اشتغال عازم عربستان سعودي شدم. در آنجا با مسألهاي كه براي من خيلي عجيب مينمود مواجه شدم، حجاب كامل زنان آنجا - سعودي- غافلگيرم نمود. در ابتدا تصور نمودم اين پوشش مخصوص زنان شاغل در ادارات دولتي ميباشد، امّا هنگاميكه برايم محقق شد كه در همه جا حجاب را رعايت ميكنند حيرتم بيشتر شد. بخدا قسم من تا آن روز هرگز تصوّر نميكردم كه حجاب كامل اسلامي در جايي از دنيا بدين صورت رعايت ميشود.در محل كارم با يكي از همكاران خوبم كه خواهري شايسته و آشنا به معارف اسلامي بود، آشنا شدم. او همواره با من در مورد حجاب سخن ميگفت و من بجز خنده و مزاح، عكسالعمل ديگري نداشتم. به خاطرهمين سخنانش بودكه زياد طاقت نميآوردم كه با او بنشينم. امّا ايشان علي رغم اينكه من ابراز بيزاري ميكردم، دست بردار نبود و به پند و اندرزهايش ادامه ميداد. نوارها و كتابهاي مفيد و ارزندهاي كه احساس ميكرد براي افرادي چون من، مفيد واقع ميشوند، هديه ميآورد. در نتيجه اندكي به سخنانش دلبستگي پيداكردم.روزها سپري ميشد، تقدير شوهري نصيبم نمودكه مهربان و متديّن بود. او همواره در مورد حقوق خداوند، خصوصاً در مورد نماز توصيهام ميكرد. من تحت تأثير سخنان شوهرم قرار گرفتم، او توانسته بود با اسلوب حكيمانهاش، مرا به سوي خدا راهنمايي كند.باز هم من پايبند دستورات ديني نشده بودم تا اينكه خبر حادثهي ناگوار غرق شدن كشتي در اعماق درياي سرخ بگوشم رسيد و همچون صاعقهاي بر وجودم فرود آمد. اين خبر تلخ و تكاندهنده مرا از خود بيخود ساخت، تعادلم را از دست دادم، بياختيار اشكهايم سرازير شد، گريهي تلخي كه بيانگر پشيماني و ندامت بود، امانم نداد.بدينصورت ازخواب غفلت بيدار شده و از خود پرسيدم:تا كي بايد در غفلت بسر ببري؟! تا كي بايد اسير نفس و شيطان باشي؟!پس از چند لحظه تفكر و تدبر فوراً از جا بلند شدم و سراغ همان خواهري را كه قبلاً از او خوشم نميآمد گرفتم. چندين نوارترانه وموسيقي داشتم،همه را به اوسپردم تا برروي آنها تلاوت كلام خدا وسخنراني علماي بزرگوار را ضبط كند.توبهام را آشكار ساخته، با خداي خويش عهد بستم كه در دنيا هدفي جز بدست آوردن رضايت پروردگار و استقامت در دين نداشته باشم.خدا را سپاس فراوان كه مرا از خواب غفلت بيدار ساخت و قبل از فرا رسيدن اجل هدايتم كرد.خواهرتان ايمانBlestFamily .Com =================
1- هنگاميكه مبلغين مسيحي نتوانستند درمصر وديگر كشورهاي عربي،مسلمانان را به سوي آئين خويش جذب كنند،يكي ازرهبران تنصير،خطاب به زيردستان خويش چنين گفت: شماموظف نيستيدمسلمانان رابه كيش مسيحيت درآوريدزيرا بااين كارشما به آنها كرامت مي بخشيد. وظيفه ي شمااينست كه مسلمانان راازاسلام بيگانه كنيد وازآنها انسانهايي بسازيد كه باخداوندرابطه اي نداشته باشند. اخلاق حسنه راازآنها بگيريد تااعتمادجهانيان از آنان صلب شود. بدينصورت شما گروهي تربيت خواهيد كردكه نه باخدارابطه داشته باشند ونه خواهان برقراري رابطه با اوهستند،ازمشكلات وكارهاي مهم، گريزان ودوستداراستراحت وكسالت است،مهمترين آرزويش رسيدن به خواهشات خواهد بود،دانش وي درراه رسيدن به خواهشات صرف مي شود،ثروت رابراي رسيدن به خواهشات كسب خواهدكرد،بالاترين مراكز رابراي رسيدن به شهوتها وخواهشات مي سازد،خلاصه حاضراست همه چيزرافداي خواهشات وشهوتهايش كند. |