|
تاریخ چاپ : |
2025 Apr 10 |
www.blestfamily.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
اشكهاي حسرت |
اشكهاي حسرتبارالها! سوزش گناهانم و ترس از فرجام ناخوشايند، مرا به سوي تو آورد. پروردگارا! سرزنشهاي مدام وجدانم، مرا به سوي تو كشاند...
تازيانههاي ترس از روز هراس انگيز، قلبم را شعلهور نمود...نزديك بود آه و فغان، روشنايي ديدگانم را از دست بگيرد...( آه... خداي من بارگناهان چقدر بر دوشم سنگيني ميكند)بارالها! هركس بر در توگريان آيد طرد نخواهد شد... اكنون من بر در تو آمدهام و داستانم از اين قرار است... البته آنگونه كه تو از من شناخت داري خودم ندارم... تو بحال من آگاهتريپروردگارا! من به سوي تو برگشتهام و از كرده پشيمانم... مرا ببخش... رسوايم مكن... مرا به حال خودم وامگذار...من با شيطان همه جا همسفر بودهام... بجز راه خدا كه درآن سفر ننموده ام... ابليس همه جا در بيراهگي كنارم بود... مرا براي رفاقت خود برگزيده بود... و من چقدر نادان بودم كه بودن دركنار او را پذيرفتم... شيطان سربازاني دور من گماشته بود... آنها مراگول زدند و با من فريبكاري كردند.و چون به فكر توبه ميافتادم، به من ميگفتند: توبه لازم نيست، پروردگار به دلها مينگرد...( آه... خداي من چقدر بارگناهان بر دوشم سنگيني ميكند)پروردگارا! مرا ثروت، زيبايي، فراغت و جوانيام مغرور ساخت... شيادان، برايم سوزاندن حجابم را نيك جلوه دادند...چقدر احمق بودم... چگونه حاضرشدم لباسهاي تنم را تكه پاره كنم؟! عقلم كجا پريده بود؟! هنگاميكه درب و پنجرهي خانهام را به روي مدها گشودم... من هيچگاه در اين موردكه نامهي اعمالم را بدست راست خواهم گرفت يا دست چپ، فكرنكردم...هيچگاه در مورد داغ شدن چهرهها و پهلوها- در دوزخ- فكر نكردم...( آه خداي من! چقدر بار گناهان بر دوشم سنگيني ميكند)بارالها! آنگاه كه ابليس مرا بسان بزغالهاي به گرگها سپرد، اصلاً به ياد روز حساب نيفتادم. چقدر نادان بودم، چگونه حاضر شدم شرفم را نابود كنم؟!من كه كشتن بيگناهان را نميپسنديدم؟!بارالها! تنها تو به درد و به دواي دردم آشناهستي. من از طبيب ديگري دارو نميطلبم... تو از همه كس به من نزديكتري...( آه خداي من! چقدربارگناهان بردوشم سنگيني مي كند)بارالها! مرا به كسي كه تير- مياني- خيمهام را راست كند بسپار... امر وليام مرا در شگفت انداخته... نميدانم اوكودن و ساده است يا به دروغ چنين وانمود ميكند...هيچگاه از من سؤال نكرد كجا بودهام و به كجا رفت و آمد دارم؟ برايش اصلاً مهم نبود، من با چه كساني سر وكار دارم...با فراهم نمودن آب و آذوقه و مايحتاج زندگيم، در واقع مرا در امر گناه ياري ميكرد... رانندهي جوان بيگانه در اختيارم گذاشت... با او بازارها و خيابانهاي شهر را بدون اينكه مزاحمي داشته باشم زيرپا ميگذاشتم...راه رفتنم به راه رفتن ابلهان و بازيگران ميماند... عقل هر خردمندي را ميربودم... با عطر و ادكلن و سرخاب، آتش دوزخ را با دستان خود برخويشتن ميافروختم...( آه، خداي من! چقدر بار گناهان بر دوشم سنگيني ميكند)بار الها! اي پذيرنده ي دعاها... اي بخشندهي گناهان...از خطاهايم درگذر، تو بودي كه قلبم را از خواب غفلت بيدار ساختي... و من به عنوان يك زن مؤمن با تو عهد ميبندم كه از اين به بعد همواره در تسبيح، روزه و نمازم بيني...بارالها! بر در تو براي ابراز زبوني و اعتراف آمدهام...من از تمامي راههاي انحراف دست كشيده و به عفت و پاكدامني چنگ زدهام... از امروز به بعد در راه خلاف حيا و عفت قدم نخواهم گذاشت... شيادان كوشيدند كه مرا برگردانند... حيلهها بكار بستند... هر چه از دستشان بر ميآيد بكنند... آرزوهايشان با قتل من نيز برآورده نخواهد شد...بارالها! با همان لباس گناه به تو روي آوردهام...و من از پروردگار شنوا، توانا، محسن و پاسخگويم، اميد لباس تميز و شايسته دارم... اي خداي بخشنده و مهربان! گريهها و حسرتهايم را ناديده مگير... و قلم عفو را برگناهانم بكش...BlestFamily .Com ================= |