تاریخ چاپ :

2025 Apr 10

www.blestfamily.com 

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

حکم پیشنهاد ازدواج خواهر خود به پسری متدین

حکم پیشنهاد ازدواج خواهر خود به پسری متدین

 

مدتي است خواهرم که بسيار دوستش دارم شيفته ي پسري شده که بنظر پسر نيز از سوابق خوبي از حيث نماز و روز و تقوا دارد لذا چند مدتي است خواهرم از من مي خواهد تا با پسر در مورد علاقه اش نسبت به او صحبت کنم که اگر خدا خواست وصلت صورت پذيرد فعلا گفتم دست نگه دارم تا نخست پرسش کنم آيا اين کار از لحاظ شرع ايراد دارد يا خير؟

 

الحمدلله،

شرعا ايرادي ندارد که شما بعنوان برادر، خواهر خود را به يک مرد مسلمان متدين با اخلاق پيشنهاد کنيد، و مشابه اين مورد در بين صحابه وجود داشته است، چنانچه سعيد بن مسيب روايت مي‌کند: «چون رقيه (دخت نبي و)، همسر عثمان رضي الله عنه فوت کرد و حفصه دختر عمر رضي الله عنه، شوهرش را از دست داد، عمر نزد عثمان آمد و به او گفت: آيا با حفصه ازدواج مي‌کني؟ و عثمان چون قبلاً از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيده که ممکن است با حفصه ازدواح نمايند، به عمر جواب مثبتي نداد. عمر نزد رسول خدا صلي الله عليه وسلم آمد و ماجرا را تعريف کرد. ايشان به او گفت: «هل لك في خير من ذلك؟ أتزوج حفصة، وأزوج عثمان خيرا منها: أم كلثوم». «آيا ازدواجي بهتر از اين وصلت را مي‌خواهي؟ من با دخترت حفصه، ازدواج مي‌کنم و عثمان را به عقد زني بهتر از حفصه، يعني دخترم، أم کلثوم، در مي‌آورم». مستدرک الحاکم (4/49) و الآثار، أبويوسف، حديث (1957).

در صحيح بخاري در اين رابطه چنين آمده است: «عمر بن خطّاب گفت که پس از فوت خنيس بن حذافه سهمي، شوهر حفصه، که از صحابه پيامبر نيز بود، نزد عثمان بن عفّان رفتم و پيشنهاد ازدواج با حفصه را بدو نمودم اما عثمان در جواب من گفت: اگر خواستم با حفصه ازدواج کنم به تو خواهم گفت، چند روز به من مهلت بده تا در اين مسأله فکر کنم، عمر گفت: پس از گذشت چند روز عثمان را ديدم و از او در رابطه با آن مسأله سؤال کردم که عثمان به من گفت: من نمي‌خواهم که امروز ازدواج کنم. سپس عمر بيان داشت: نزد ابوبکر رفتم و همين پيشنهاد را به او نمودم، اما ابوبکر سکوت کرد و هيچ جوابي را به من نداد. از او بيشتر از عثمان ناراحت شدم تا اين‌كه بعد از گذشت چند روز، رسول خدا صلي الله عليه وسلم حفصه را از من خواستگاري نمودند و من نيز او را به عقد آن ايشان درآوردم. بعداً که ابوبکر را ديدم به من گفت: شايد به اين خاطر که در مورد ازدواج با حفصه به تو جواب مثبتي ندادم از من ناراحت شده باشي؟ بدان که تنها به اين دليل اين پيشنهاد را نپذيرفتم که پيغمبر صلي الله عليه وسلم در مورد اين ازدواج صحبت کرده بودند و نمي‌خواستم که راز رسول خدا صلي الله عليه وسلم را برملا سازم و اگر رسول خدا صلي الله عليه وسلم با او ازدواج نمي‌نمود من با دخترت، حفصه، ازدواج مي‌کردم. صحيح البخاري، کتاب النکاح، (5122).

ام المؤمنين عائشه رضي الله عنها دختر ابوبکر صديق در مورد ازدواج ام کلثوم با عثمان چنين روايت مي‌کنند: «چون نبي خدا صلي الله عليه وسلم دخترشان، ام کلثوم، را به نکاح عثمان بن عفّان درآورد، به أمّ ايمن فرمودند: «هيئ ابنتي أم كلثوم وزفيها إلى عثمان، وخفقي بين يديها بالدف».

«دخترم، أم کلثوم، را آماده کن و او را با دف به خانه عثمان ببر» و او همين کار را کرد. بعد از گذشت سه روز نزد دخترشان رفتند و از او در مورد عثمان پرسيدند و فرمودند: « اي دخترم! شوهرت را چگونه مي بينيد؟» و او گفت: عثمان، بهترين شوهر است. السيرة النبوية، أبوشهبة (2/231).

و امام بخاري در صحيح خود بابي را تحت عنوان « پيشنهاد ازدواج از طرف زن به مرد نيكوكار» آورده و سپس حديث زير را روايت مي کند:

سهل بن سعد رضي الله عنه مي‌گويد: «أَنَّ امْرَأَةً عَرَضَتْ نَفْسَهَا عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ زَوِّجْنِيهَا. فَقَالَ: «مَا عِنْدَكَ»؟ قَالَ: مَا عِنْدِي شَيْءٌ، قَالَ: «اذْهَبْ فَالْتَمِسْ وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِيدٍ». فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ، فَقَالَ: لا وَاللَّهِ مَا وَجَدْتُ شَيْئًا، وَلا خَاتَمًا مِنْ حَدِيدٍ، وَلَكِنْ هَذَا إِزَارِي، وَلَهَا نِصْفُهُ، قَالَ سَهْلٌ: وَمَا لَهُ رِدَاءٌ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم: «وَمَا تَصْنَعُ بِإِزَارِكَ؟ إِنْ لَبِسْتَهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهَا مِنْهُ شَيْءٌ، وَإِنْ لَبِسَتْهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ مِنْهُ شَيْءٌ». فَجَلَسَ الرَّجُلُ حَتَّى إِذَا طَالَ مَجْلِسُهُ قَامَ. فَرَآهُ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم فَدَعَاهُ، أَوْ دُعِيَ لَهُ. فَقَالَ لَهُ: «مَاذَا مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ»؟ فَقَالَ: مَعِي سُورَةُ كَذَا وَسُورَةُ كَذَا، لِسُوَرٍ يُعَدِّدُهَا. فَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم: «أَمْلَكْنَاكَهَا بِمَا مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ». (بخارى:5121)

يعني: زني، خودش را به نبي اكرم  صلي الله عليه وسلم عرضه كرد (پيامبر صلي الله عليه وسلم رغبتي به ازدواج نداشت). مردي گفت: اي رسول خدا! او را به ازدواج من در بياور. فرمود: «چيزي هم داري»؟ گفت: هيچ چيز ندارم. فرمود: «برو چيزي پيدا كن اگر چه انگشتري آهني باشد». آن مرد رفت و پس از بازگشت، گفت: نه، سوگند به خدا كه هيچ چيز حتي انگشتر آهني هم پيدا نكردم، البته اين ازارم، وجود دارد كه مي‌توانم نصف‌اش را به او بدهم. سهل مي‌گويد: آن مرد، ردايي هم نداشت. لذا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: «ازارت چه مي‌شود؟ اگر تو آنرا بپوشي، چيزي براي او باقي نمي‌ماند و اگر او آنرا بپوشد، چيزي براي تو باقي نخواهد ماند». آنگاه مرد، همانجا نشست تا اينكه نشستن‌اش طولاني شد. و هنگام برخاستن، نبي اكرم صلي الله عليه وسلم او را ديد. پس او را صدا زد و يا دستور داد تا صدايش بزنند و خطاب به او فرمود: «چقدر قرآن ياد داري»؟ گفت: فلان و فلان سوره را ياد دارم و چند سوره را برشمرد. نبي اكرم صلي الله عليه وسلم فرمود: «او را در مقابل قرآني كه ياد داري، به نكاح تو در آورديم».

اين نصوص به روشني بيانگر اين مطلب هستند که يک زن يا سرپرست او (پدر يا برادر يا ديگران) مي توانند وي را به يک مرد مومن و صالح پيشنهاد بدهند، و اين امر هرچند ممکن است موافق عرف جامعه ما نباشد، اما انجام آن مشروعيت دارد، و شايسته است که سرپرست زن به نيکوئي وي را پيشنهاد دهد که شان و شخصيت زن نيز محفوظ بماند و مرد مورد نظر هم با اختيار کامل پاسخ دهد.

 

والله اعلم

وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين

سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت

IslamPP.Com