تاریخ چاپ :

2024 Oct 13

www.blestfamily.com 

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

توجه به بچه بعد از شش سالگی

توجه به بچه بعد از شش سالگی

بچه در این مرحله استعداد یادگیریش به صورت منظم بیشتر می‌شود و توجیهات را خوب‌تر می‌پذیرد و با دوستانش در بازی کردن بهتر می‌جوشد. خلاصه، می‌توان گفت قوۀ درک و یادگیری و به دست آوردن مهارت‌های مختلف او زیادتر می‌شود و می‌توان او را به صورت مستقیم توجیه کرد. لذا این زمان از مهم‌ترین دوره‌های تعلیم و توجیه بچه می‌باشد.

اینک به خواست الله متعال مهم‌ترین جوانبی‌که لازم است مربیان در این مرحله به آن دقت و توجه بیشتری داشته باشند، بیان خواهیم کرد که عبارتند از:

الف: الله را به روش بسیاری ساده به بچه‌ شناساندن

الله متعال را به شیوه ای که مناسب درک و شعور و سطح فکر بچه است به او شناسانده شود.

کافی است بداند که الله یکتا و بدون شریک است. خالق و آفرینندۀ هر چیزی است. الله متعال خالق آسمان و زمین و مردم و حیوانات و درختان و جوی‌بارها و رودخانه‌ها و خالق همه چیز است. مربی باید از فرصت استفاده کند و از بچه سئوالاتی بپرسد. مثلاً وقتی به تفریح رفته‌اند در میان یک باغ و بستان یا در یک صحرا هستند از او بپرسد که آفرینندۀ آب و رودخانه‌ها و درختان و زمین و امثال این‌ها چه کسی می‌باشد؟ تا بچه متوجه عظمت پروردگار شود و به حقانیت قدرت او پی ببرد.

محبت و عشق و علاقه به الله را به او یاد دهد و او را متوجه نعمت‌هایی کند که الله متعال به او و امثال او و حیوانات عطا کرده است. مثلاً به او بگوید چه کسی گوش و چشم و عقل را به تو عطا کرده است؟ چه کسی نیرو و قدرت حرکت کردن را به تو عطا کرده است؟ چه کسی به تو و خانوادۀ تو رزق و روزی عطا کرده است؟ همچنین بر نعمت‌هایش تشویق نماید. چنین روشی در کلام الله (قرآن) وارد شده است. مثلاً الله تعالی در بسیاری از آیات قرآن بندگان را متوجه نعمت‌های خود می‌کند و می‌فرماید: «آیا نمی‌بیند که الله آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است برای شما مسخرّ کرده و نعمت‌های ظاهری و باطنی خود را بر شما تمام و افزون کرده است»[1].

و در جای دیگر می‌فرماید: «ای مردم! نعمت‌های الله را که بر شما بخشیده و عطا کرده به یاد بیاورید. آیا غیر از الله آفرینندۀ دیگری وجود دارد که در آسمان و زمین به شما روزق و روزی عطا کند؟»[2].

و باز می‌فرماید: «الله از روی لطف و رحمت خودش شب و روز را برای شما قرار داد تا در شب آرام بگیرید و  در  روز از فضل و برکت الله طلب کنید و شاید شکرگزاری کرده و از الله تشکر کنید»[3].

ب: بعضی از احکام واضح و روشن و حلال و حرام را به طفل یاد دادن

بچه باید پوشانیدن عورت و وضو و احکام طهارت و چگونگی به جا آوردن نماز را یاد بگیرد و او را از محرمات و دروغ و سخن‌چینی و نگاه کردن به حرام‌شده‌ها باز دارد، خلاصه آنچه که به بزرگان دستور داده می‌شود که ملتزم به شرع الله متعال باشند به بچه هم دستور داده شود و از آنچه که بزرگان را نهی می‌کنند او را هم منع کنند تا بر این روش و اخلاق پرورش یابد و عادت کند. چون کسی‌که بر چیزی پرورش داده شود بر سر همان چیز پرورش می‌یابد. و بکوشند به او علم بیاموزند. همان‌طور که سفیان الثوری می‌فرماید: «واجب است که مرد بچه‌اش را به یادگیری علم مجبور کند؛ زیرا در این باره مسئول است و روز قیامت از او سئوال می‌شود»[4].

ج: تلاوت قرآن را به بچه تعلیم دادن

قرآن تنها برنامۀ پا برجا و محکمی است که هیچ‌گونه باطلی از هیچ جهتی متوجه آن نمی‌گردد: یعنی هیچ‌گونه تناقض و یا کم و زیادی در آن نیست و الله متعال از هر جهت او را حفظ کرده و می‌کند و تمام خیر و برکت در این است که بچه به قرائت قرآن به صورت صحیح و درست عادت کند و آن را یاد بگیرد و تمام جهد و کوشش خود را در حفظ کردن آن به کار گیرد و یا مقدار زیادی از آن را حفظ کند. والدین باید کوشش کند که فرزند خود را ـ پسر باشد یا دختر ـ به یکی از مدرسه‌های حفظ قرآن بفرستند. اگر برای‌شان ممکن نبود ایشان را به یکی از حلقه‌های حفظ قرآن بفرستند. (یعنی دوره‌هایی که چند ماهه صورت می‌گیرد) که الحمدلله چنین حلقه‌ها و دوره‌ها بسیار زیاد می‌باشند.

ابوداود از معاذ بن انس روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در این باره فرمودند: (کسی‌که قرآن بخواند و بدان عمل کند الله در روز قیامت تاج نورانی را بر والدین او می‌پوشاند که روشناییش از روشنایی آفتاب در خانه‌های دنیا نیکوتر و خوب‌تر و روشن‌تر است. پس شما چه گمانی می‌برید به کسی‌که به این عمل کند)[5].

سلف صالح ما بر تعلیم دادن قرآن و حفظ آن به فرزندان‌شان بسیار کوشا و علاقمند بوده‌اند. یکی از آن بزرگواران شیخ یاسین بن یوسف مراکشی است که دربارۀ امام نووی می‌فرماید: او را در نوی دیدیم در حالی که 10 سال داشت بچه‌ها از او انتقاد می‌کردند که با ایشان بازی نمی‌کند و از آن‌ها فرار می‌کند و گریه می‌کند؛ زیرا بچه‌ها او را مجبور می‌کردند که با آن‌ها بازی کند در چنین حالتی فرار می‌کرد و قرآن می‌خواند، می‌فرماید: محبت ایشان در دلم جای گرفت در حالی‌که پدرش ایشان را بر سر یک مغازۀ نشانده بود که خرید و فروش کند اما این کار او را از قرآن خواندن باز نمی‌داشت، ایشان را نزد معلمش بردم و به او سفارش کردم و گفتم: امید است که داناترین و زاهدترین اهل عصر و زمانش باشد و مردم از او استفاده کنند. معلمش به من گفت: مگر شما مُنجم هستید؟ گفتم نه ولکن الله متعال به من چنین الهامی کرده و مرا به چنین کلامی واداشته است و آن را برای پدر امام نووی بازگو کرد، پدرش او را تشویق کرد تا قرآن را ختم کرد در حالی‌که نزدیک سن بلوغ رسیده بود[6].

د: حقوق والدین را به بچه تعلیم دادن

طفل باید بر احترام پدر و مادرش و پیروی کردن از آنان و نیکی کردن بدان‌ها عادت کند و با آن انس و الفت بگیرد. بسیاری از عقوق و نافرمانی کردن فرزندان در مقابل والدین، نتیجۀ کوتاهی کردن پدران است؛ زیرا در دوران کودکی از تربیت و عادت دادن‌شان در نیکی کردن کوتاهی می‌ورزند و الله تبارک و تعالی در این باره می‌فرماید: «پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید هرگاه یکی از آن دو و یا هر دوی ایشان نزد تو به سن پیری برسند. اُف به آنان مگو و بر سر ایشان فریاد مزن و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو، و بال تواضع و مهربانی را بر ایشان فرودآورد و بگو! پروردگارا بدیشان رحم کن. همان‌گونه که آنان در کوچکی مرا تربیت و بزرگ نمودند»[7].

ابوهریره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت می‌کند که فرمودند: (به خاک مالیده شود سپس به خاک مالیده شود و باز به خاک مالیده شود بینی کسی‌که یکی از والدینش و یا هر دو را هنگام پیری دریابد ولی حق آن‌ها را ادا نکند. پس او به بهشت داخل نمی‌شود) [8]. مراد این است که بمیرد کسی‌که حقوق والدینش را رعایت نکند مخصوصا هنگامی که آنها بزرگ‌سالند و به عنایت و پرورش بیشتر نیاز دارند.

نویسندۀ کتاب عیون الاخبار در کتاب خود داستان جوانی را که به پدرش نیکی کرده نقل نموده و گفته است: «مأمون گفت: هیچ کسی را ندیده‌ام که به اندازۀ فضل‌بن یحیی نسبت به پدرش مهربان و نیکوکار باشد، مشهور است که یحیی پدر فضل نمی‌توانست وضو بگیرد مگر با آب گرم. خود و پسرش هم در زندان بودند و آن‌ها را از اینکه همراه خودشان به داخل زندان هیزم ببرند، منع کردند فضل در شب بلند می‌شد و یک قُمقُمه (ظرف مسی) را برمی‌داشت و آن را پر از آب می‌کرد سپس آن را در نزدیکی چراغ می‌گرفت و تا صبح می‌ایستاد و آب را گرم می‌کرد و همیشه این کارش بود تا پدرش با آب وضوع بگیرد و بارها این کار را به خاطر احترام به پدرش انجام می‌داد[9].

ه‍ : بچه باید به الگوهای بزرگ اسلام اقتدا کند

اولین الگوی ما رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم است پس از ایشان شخصیت‌های بزرگ اصحاب و تابعین یعنی کسانی‌که در شجاعت و بزرگواریشان در زندگی ضرب‌المثل و زبان‌زد دوست و دشمن بودند. بچه باید به آن‌ها اقتدا کند و اخبار و داستان زندگی آنان را بداند تا به کردار نیک آن‌ها و صفاتی مانند شجاعت، فداکاری، صداقت، صبر، پایداری، عزت، استقامت، سربلندی و صفات دیگر تأسی و اقتدا کند.

قصه و داستانی هم که برای بچه بازگو می‌شود باید مناسب درک و شعور او باشد و زیاد طولانی و خسته‌کننده نباشد و در آن بر جوانب و نکته‌های زیبا و جالب اشاره کند تا بچه بهتر بتواند آن را فراگیرد.

و: آداب اجتماعی را به بچه یاد دادن

مانند آداب سلام کردن و اجازه گرفتن و لباس پوشیدن و خوردن و نوشیدن و آداب حرف زدن و چگونه با دیگران برخورد کردن. بچه باید بداند که چگونه با والدین و نزدیکان و دوستان پدر و معلم و دوستان خودش و کسانی‌که با آن‌ها بازی می‌کند، رفتار کند و باید بداند که چگونه اتاق خود را مرتب و نظافت خانه را رعایت کند و چگونه اسباب بازی خود را جمع و چگونه با دیگران بازی کند بدون اینکه برای آن‌ها مزاحمت ایجاد کند. همچنین باید بدانند که راه و روشش در مسجد و مدرسه چگونه باشد.

در تمامی این کارها باید در درجۀ اول از سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم پیروی کند و آن‌ها را از سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم و سیرۀ سلف صالح و کسانی‌که در این فن (فن تربیت) کتاب نوشته‌اند و متخصص بوده‌اند، یاد بگیرد.

ز: اعتماد به نفس و احساس مسئولیت را در طفل به وجود آوردن

از آنجایی‌که بچه‌های امروز مردان و مادران فردا می‌باشند پس به ناچار باید آن‌ها را آماده کرد و بر تحمل سختی‌هاو مسئولیت‌ها و کارهایی‌که باید انجام دهند تمرین و پرورش داد تا در آینده بتوانند مسئولیت‌های خود را به نحو احسن ادا کنند. و این امر وقتی ممکن است و تحقق می‌یابد که اعتماد به نفس را در بچه ایجاد کنند و بتوانند به خود احترام نهند و به بچه فرصت دهند تا بتوانند آرا خود و آنچه را که در اطرافش می‌گذرد ظاهر کند و آن‌ها را تأویل و تعبیر نماید و بر انجام مسئولیت خود شجاع شود، بلکه باید بعضی اوقات او را بر انجام دادن کارهای خانه مکلف کرد. کارهای که در شأن اوست و از عهده‌اش برمی‌آید مانند خرید بعضی از لوازم خانه از بقالی همسایه و سبزیجات، و اگر دختر است او را ملزم کنیم که بعضی از ظرف‌های خانه را بشوید و یا کارهای برادر کوچکش را مرتب کند و به تدریج به بچه‌ها تکلیف داده شود تا کم‌کم بعضی از کارها را انجام دهند و رفته رفته به تحمل مسئولیت و مشکلات و کارهای مناسب خود عادت کنند.

از جمله امور و کارهای‌که باید بچه را به انجام آن‌ها موظف کرد، تحمیل تبعات کارهایی است که انجام داده است و بداند در برابر آنچه که انجام می‌دهد و مرتکب خطاها و اشتباهاتی می‌شود مسئول است و بداند آنچه را که خراب کرده اصلاح کند و از خطاها و اشتباهات خود عذرخواهی کند.

در این داستان که بیان‌گر اعتماد به نفس بچه است تأمل کنیم و بیندیشیم. الحافظ بن عساکر روایت می‌کند که عبدالله بن زبیر با دوستانش بازی می‌کرد، خلیفۀ مسلمانان عمربن الخطاب رضی الله عنه از آن‌جا گذر کرد. اکثر بچه‌ها به خاطر ترس از عمر فاروق رضی الله عنه[10] فرار کردند و فقط ابن زبیر ماند و فرار نکرد. عمر نزد او رفت و گفت: ای پسر! چرا تو هم همراه دوستانت فرار نکردی؟

عبدالله خیلی ساده و با جرأت جواب داد: ای امیرالمؤمنین! من مجرم و گناه‌کار نیستم تا فرار کنم و راه هم تنگ نیست که آن را برای شما وسیع کنم[11].

در نتیجه اگر اطفال بر اعتماد به نفس تربیت شوند می‌توانند مسئولیت‌های بزرگ را تحمل کنند. مانند فرزندان اصحاب‌که سعی و تلاش می‌کردند تا همراه مجاهدان در میدان جنگ در راه خدا، جهاد کنند. تا جایی‌که یکی از آن‌ها به خاطر اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم به او اجازه نمی‌داد که همراه لشکر در میدان جنگ شرکت کند، گریه می‌کرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم دلش نرم شد و اجازه داد که شرکت کند تا سرانجام جزو شهدای معرکه شد و به درجۀ رفیع شهادت رسید. رسول الله صلی الله علیه و سلم اسامه بن زید را فرمانده و امیر لشکری می‌کند که ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه از سربازانش می‌باشند. با وجود اینکه سن و سالش کم بود اما دارای شایستگی چنین امارتی بود؛ پس چرا فرزندان ما امروز از این قله‌های بلند انسانیت جا مانده‌اند و درجا می‌زنند؟

منبع: گذری بر تربیت فرزندان در اسلام، تألیف: یوسف محمدالحسن، مترجم: عبدالله دارابی.

 

 



[1] - ﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَيۡكُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ[لقمان:20].

[2]-﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ[فاطر:3].

 

[3] - ﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٧٣﴾[القصص:73].

[4]- محمدحسن موسی، نزهة الفضلاء، تهذیب سیر اعلام النبلاء، ج 1.

[5]-محمدبن شحاده الغول، بغیة عباد الرحمن.

[6]-منهج التربیة النبویة للطفل، محمد نوربن عبدالحفیظ سوید.

[7] - ﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا ٢٤﴾[الإسرار:23-24].

[8]- به روایت مسلم: :«رغم أنفه ثمّ أنفه ثم رغم أنفه من أدرک أبویه عند الکبر أحدهما أوکلاهما فلم یدخل الجنة».

 

[9]- تربیة الأولاد في الإسلام، ج 1، عبدالله ناصح علوان.

[10]- لقب حضر عمر، فاروق بوده است. یعنی جداکننده دو طرف حق و باطل از هم (مترجم).

[11]-أطفال نجباء في ظل الإسلام، محمد عبدالرحیم.