|
تاریخ چاپ : |
2025 Apr 19 |
www.blestfamily.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
چيزي که طلاق بدان واقع ميشود |
چيزي که طلاق بدان واقع ميشود
بسم الله الرحمن الرحیم
هر چيزيکه مشعربه پايان دادن به رابطه و پيوند زناشوئي باشد و براين معني دلالتکند، موجب وقوع طلاق است، خواه آنرا تلفظکند و برزبان بياورد يا آن را براي زنش بنويسد يا لال باشد وبوسيله اشاره اين معني را بيانکند يا بوسيله پيک اين معني را بزنش ابلاغ نمايد.
طلاق به وسيله الفاظ دلالت لفظ بر معنيگاهي صريح و آشکار است وگاهيکنايه است. صريح آنستکه بمجرد برزبان آوردن لفظ، معني ازآن فهميده ميشود: مثل “انتطالق ، و مطلقه“ و همه الفاظ مشتق ازکلمه “طلاق“، امام شافعيگفته است: الفاظ صريح طلاق سهتا است: طلاق -رهائي -و فراق -جدائي -و سراح -آزادي و رهائي -که در قرآنآمدهاند.
گروهي ازفقهاي ظاهريه ميگويند تنها بدين سه لفظ طلاق درست است، چون اين سه لفظ در شريعت آمده است. و اين عبادت است و از شروط عبادت، الفاظ است پس بايد به الفاظي اکتفاکرد،که در شريعت آمده و براي آن ذکر شده است [بدایه المجتهد ج 2/74.].
طلاق وسيله الفاظ کنائي الفاظکنائي طلاقکلماتي هستندکه احتمال معني طلاق و غير آن را دارند.
مانند:"انت بائن = تو از من جدا هستي و دوري. در زبان عربيکلمه “بينونت“ همانگونهکه معني دوري و جدائي از ازدواج را ميدهد، معني دوري و جدائي از شر را نيز ميدهد. يا مانند اينکه به زنش بگويد: “امرک بيدک“.کار تو بدست تو استکه احتمال دارد مقصود آن باشدکه عصمت تو در دست تو است و تو مالک آن هستي واحتمال دارد مقصود آن باشدکه تو درتصرف خود آزاد هستي و حريت تصرف داري. يا بگويد: “انت علي حرام = تو بر من حرام هستي.که احتمال دارد مقصودش آن باشد تمتع و برخورداي جنسي توبر من حرام است. و احتمال دارد مقصودش آن باشدکه اذيت و آزار تو بر من حرام است.
درالفاظ صريح نيازي به قرينهايکه مراد و نيت را بيانکند نيست و طلاق واقع ميشود، چون دلالت آن الفاظ بر معاني خود واضح و آشکار و روشن است. در الفاظ صريح شرط استکه آن الفاظ درارتباط با زن يا خطاب به وي بکارروند و به وي نسبت داده شوند، مانند اينکه بگويد: زوجتي طالق = زنم آزاد است. يا انت طالق = تو اي زن آزاد هستي. اما در الفاظکنائي مصاحبت و همراهي نيت طلاق دهنده با استعمال آن الفاظ، شرط است و تا نيت همراه آن نباشد، طلاق واقع نميشود. اگر طلاق دهنده بگويد مراد ومقصودم از لفظ صريح طلاق، طلاق نبوده است، بلکه معني ديگري را در خاطر داشتهام، از نظر قضائي و داوري شرعي از او پذيرفته نميگردد و طلاقش واقع ميشود. ولي اگر طلاق دهنده بگويد: مراد و مقصودم ازلفظکنائي طلاق، طلاق نبوده است بلکه معني ديگري را قصدکردهام از نظر قضائي و داوري شرعي از او پذيرفته ميشود و طلاقش واقع نميگردد، چون لفظ معني طلاق و غيرآن را دارد.
و چيزيکه بيانکننده مراد است، همان نيت و قصد و اراده او است و مذهب مالک و شافعي چنين است، چون بخاري و ديگران از عايشه روايتکردهاندکه: “دختر “جون“ چون به نزد پيامبر صلي الله عليه و سلم رفت و بر او وارد شد، و پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي نزديک شد اوگفت:" أعوذ بالله منك، فقال لها: " عذت بعظيم، الحقي بأهلك [از تو به خداوند پناه ميبرم. پيامبر صلي الله عليه و سلم به ويگفت: بخداي بزرگ پناه بردي و تو در پناه او هستي، برو پيش خانوادهات و من با توکاري ندارم]". در صحيحين و ديگرکتب حديث آمده استکه: بهکعب بن مالکگفته شد:
پيامبر صلي الله عليه و سلم به تو امر ميکندکه از زنتکناره بگيري. اوگفت: مقصودش چيست؟ طلاقش بدهم يا چهکارکنم؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " بل اعتزلها ولا تقربنها [ازاوکناره بگير و به وي نزديک مشو]". لذاکعب به زنشگفت:" الحقي بأهلك [برو به خانوادهات ملحق شو]". از اين دو حديث برميآيدکه " الحقي بأهلك اگر توام با نيت طلاق باشد، طلاق محسوب ميگردد. و اگر مراد ازآن طلاق نباشد، طلاق بحساب نميآيد. و امروزنيز بدين مطلب عمل ميشود. زيرا درقانون شماره ٢٥ سال١٩٢٩ (مصر) در ماده چهارم آمده است: “الفاظ کنائي طلاق که احتمال معني طلاق و غير آن را دارند زماني طلاق محسوب ميشوند که توام با نيت و قصد طلاق دهنده باشند، و مراد او از آنها طلاق باشد“.
حنفيه ميگويند: درالفاظکنائي اگرنيت طلاق همراه آنها باشد يا وضع وحال بر اراده معني طلاق از آنها دلالتکند بدانها طلاق واقع ميشود. در قانون (مصر) به مذهب حنفي اکتفا نشده ودلالت حاليه معتبرنيست بلکه بايد حتماً طلاق دهنده از آن اراده معني طلاقکند تا طلاق واقع شود.
آيا حرام کردن زن بر خود موجب وقوع طلاقميشود؟ هرگاه مردي زنش را بر خود تحريم کند، يا مرادش آنست که ذات زن و عين او بر وي حرام است يا مراد ازلفظ تحريم طلاق و رهائي زن است و معني لغوي تحريم را قصد نکرده است.
در حالت اول موجب وقوع طلاق نميشود. زيرا ترمذي ازعايشه روايتکرده استکه اوگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم بازنان خود "ايلاء“کرد و آنها راکه حلال بودند بر خويش حرام نمود سپس آنان را مجدداً بر خويشتن حلال نمود وکفاره يمين و تاوان قسم شکسته را پرداختکرد.
درصحيح مسلم ازابن عباس روايت استکهگفت: “هرگاه مردي زن خود را بر خود تحريمکرد و برخويش حرام نمود. اين حرامکردن طلاق نيست، بلکه قسم و سوگند است که بايد کفاره آن را بپردازد. سپس اوگفت:" لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة [براستي پيامبر صلي الله عليه و سلم براي شما سرمشق و الگوي نيکوئي و بهترين اسوه است]". نسائي از او روايتکرده استکه: “مردي پيش او -ابن عباس -آمد وگفت:
"من زن خويش را بر خود حرام کردهام“. ابن عباس به ويگفت: “دروغ گفتهاي، چون زن توبرتوحرام نيست يعني وقتيکه خداوند آن را برتوحلالکرده است تو نميتواني حلال را حرامکني،مگر اينکه برابر دستور خدا“. سپس اين آيه را خواند:" يأيها النبي لم تحرم ما أحل الله لك.تبتغي مرضاة أزواجك والله غفور رحيم.قد فرض الله لكم تحلة أيمانكم [اي پيامبر صلي الله عليه و سلم تو چرا چيزيکه خداوند بر تو حلالکرده است حرام ميکني. و بدينکاررضايت زنانت را ميطلبي -چنينکاري شايسته نيست - خداوند از تو ميگذرد و ترا ميبخشد چون او آمرزنده و مهربان است. خداوند بر شما فرضکرده استکه قسم خود را بگشائيد وکفاره آن را بپردازيد. (در اين آيه تصريح است باينکه تحريم خود سوگند است]".
“بنابراين تو بايد سنگينترين کفاره راکه آزادي يک بنده است بپردازي“. در حالت دومکه مراد شخص ازلفظ تحريم طلاق دادن باشد طلاق واقع ميشود چون لفظ تحريمکنايه است ودرکنايات وقتيکه همراه با نيت طلاق باشند موجب وقوع طلاقهستند .
سوگند به قسمهايمسلمين (قسمهای معمولی مسلمین به امر طلاق و الفاظ مشعر به طلاقکه امروزه بویژه درکردستان رایج است ) هرکس به قسمهاي مسلمين سوگند يادکرد، سپس بمقتضاي آن عمل ننمود و سوگند را نقضکرد[برای مثال: بگوید: طلاقم بیفتد چنین و چنان میکنم و نکرد. یا اگر این کار را انجام ندادم طلاقم بیفتد یا زنم یک طلاقه یا دو طلاقه باشد. و بمقتضای آن عمل نکرد، مترجم] به نظرعلماي شافعيهکفاره قسم بروي لازم است وطلاق او نميافتد و چيزي ديگر نيز بر او نيست. در اين باره چيزي از امام مالک نقل نشده است. ليکن علماي متاخر مالکيه در اين مورد با هم اختلاف دارند. برخيگفتهاند: اگرکسي سوگند (به طلاق وامثال آن) خورد وبمقتضاي آن عمل نکرد، تنها بايد از اين عمل خويش استغفارکند وآمرزش طلب نمايدکه اينگناه را مرتکب شده است. وآنچه نزد علماي مالکي مشهوراست وبدان فتوي ميدهند آنست، آنچهکه مسلمانان عادتاً بدان سوگند ميخورند وبدان عمل ميکنند، بايد برابر عرف و عادت بدان عمل کنند[یعنی اگر عرف و عادت مسلمین برآن جاری بودکه تخلف ازاین قسمها طلاق تلقی شود بمقتضای آن عملمیگردد. مترجم. ].
عرف و عادت مردم مصر آن بود،که به “الله“ و “طلاق“سوگند ميخوردند [یعنی میگفتند: والله زنم یک طلاقه باشد اگر... و امثال آن.... مترجم.]. بنابراين اگرکسي به قسمهاي رايج مسلمين سوگند خورد، سپس بمقتضاي آن عمل نکرد براو لازم استکهکفاره قسم بپردازد و طلاقشنيز ميافتد. ديگررفتن به مکه و روزهگرفتن بر ويب لازم نيست آنگونهکه در روزگارانگذشته عمل ميکردند. چون امروزکسي چنين قسم نميخورد.
ابهريگفته است: چنين شخصي تنها بايد استغفارکند. برخيگفتهاند بايدکفاره قسم بپردازد همانگونه که علماي شافعيهگفتهاند.
اين اختلاف در ميان علماي مالکي وقتي استکه شخص مقصودش از اين سوگند طلاق نباشد و اگرمقصودش ازآن قسم طلاق باشد و بمقتضاي آن عمل نکرد قسم بروي لازم ميباشد (يعني طلاق او واقع ميشود). ما خود راي ابهري را ترجيح ميدهيمکه اگرکسي چنين قسمي يادکرد و بمقتضاي آن عمل نکرد تنها بايد از اين قسم خويش طلب استغفار نمايد.
طلاق به وسيله نوشتن و کتابت نوشتن طلاق موجب افتادن طلاق ميباشد يعني اگرکسي به وسيله نوشتن زنش را طلاق دهد اگرچه قادر به تلفظ و نطق بدان باشد طلاق او واقع ميشود. چون شوهرهمانگونهکه ميتواند زن خود را با تلفظ طلاق، طلاق دهد با نوشتن آن براي زنش نيز ميتواند. فقها شرطکردهاندکه الفاظ طلاق واضح و روشن و خوانا و آشکاروخطاب بزنش و براي اونوشته باشد مثلابراي او بنويسد يا فلانه انت طالق = اي فلان ترا طلاق دادم و تو ازپيوند ازدواج با من آزاد هستي. اگرنوشته خطاب بزنش و براي او نباشد، بدينگونهکه بر روي ورقهاي بنويسد: انت طالق، زوجتي طالق = ترا طلاق دادم. زنم را طلاق دادم. اين طلاق واقع نميشود مگراينکه نيت و قصد و اراده طلاق دادن زنش با آن همراه باشد. زيرا احتمال داردکه اين عبارات را بدون قصد طلاق نوشته باشد ومقصودش تمرين خط يا زيبائي خط باشد، نه طلاق دادن زنش.
اشاره لال وسيله تفهيم و ارتباط لال اشاره است، لذا اشاره او بمنزله تلفظ است، پس اگر شخصي لال، بگونهاي اشارهکند،که مقصود او پايان دادن به پيوند زناشوئي از آن،فهميده شود، طلاق او ميافتد و معتبر است. بعضي از فقهاگويند وقتي اشاره لال درباره طلاق قبول است وموجب وقوع طلاق ميشود،کهکتابت و نوشتن را نداند و توانائي نوشتن را نداشته باشد يعني شرط پذيرفتن اشاره از وي ندانستن نوشتن است. چه اگر نوشتن را بداند و توانائيآن را داشته باشد، اشارهکافي نيست، چون کتابت بهتربرمقصود دلالت ميکند و عدول و تجاوز ازآن جايزنيست، مگربجهت ضرورت و عجز ازکتابت، تاکتابت ممکن باشد اشاره پذيرفته نميشود.
فرستادن پيک جهت ابلاغ طلاق اگرکسي پيکي به نزد زنش بفرستد، تا پيام طلاق را به وي ابلاغکند، طلاق او واقع ميشود و در اين حالت پيک بمنزله شخص طلاق دهنده است و طلاق او معتبر است.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین. |