|
تاریخ چاپ : |
2025 Apr 18 |
www.blestfamily.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
طلاق دادن چهكسي معتبر است؟ |
طلاق دادن چهكسي معتبر است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
طلاق دادن چهكسي معتبر است؟ و طلاق چهكسي واقع ميشود؟
علماء اتفاق نظردارند براينكه وقتيكه شوهرميتواند زن خود را طلاق دهد و طلاق او موجب جدائي است،كه عاقل و بالغ و مختار باشد. بنابراين اگر ديوانه يا بچه يا مجبور و مكره باشد طلاق او لغو و باطل و بياعتبار است، چون طلاق از جمله تصرفاتي استكه آثار و نتايج آن، درزندگي زوجين آشكار است، پس طلاق دهنده بايد داراي اهليت و شايستگيكامل بوده تا تصرفاتش صحيح و معتبر باشد. و اهليت و شايستگي وقتي است،كه عقل و بلوغ و اختيار باشد و در اين باره صاحبان سنن از علي بن ابيطالب روايت كردهاند كه فرموده است:" رفع القلم عن ثلاثة: عن النائم حتى يستيقظ، وعن الصبي حتى يحتلم ، وعن المجنون حتى يعقل [از سهگروه قلم تكليف برداشته شده است: ازكسيكه در خواب است تا اينكه بيدارگردد. از بچه وكودك تا اينكه احتلام شود و بالغگردد. ازديوانه تا اينكه عاقلگردد و خرد را بازيابد.]"
از ابوهريره روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" كل طلاق جائز، إلا طلاق المغلوب على عقله [هر نوع طلاقي جائز و روا است مگر طلاقكسيكه عقل را از دست داده و ديوانه شده است]". بروايت ترمذي و بخاري بصورت “موقوف“. ابن عباس گفته است: اگر دزدانكسي را مجبور به طلاقكنند اين طلاق معتبر نيست“. بروايت بخاري.
فقها و دانشمندان در مسائل طلاقكه از اشخاص زير سر بزند اختلاف دارندكه آن را به اجمال ذكر ميكنيم:
1-طلاق مكره =كسيكه به اجبارزن خود را طلاق ميدهد.
٢-طلاق سكران =كسيكه در حال مستي زن خود را طلاق ميدهد.
٣-طلاق هازل =كسيكه بغيرجد وازروي هزل و شوخي ومزاح، زن خود را طلاق ميدهد.
٤-طلاق الغضبان =كسيكه در حال خشم و عصبانيت زن خود را طلاق ميد هد.
٥-طلاق غافل و ساهي =كسيكه از روي غفلت و سهوزن خود را طلاق ميدهد.
٦-طلاق مدهوش =كسيكه در حال بيهوشي لفظ طلاق را برزبان ميآورد.
1-طلاق مكره كسيكه مورد اكراه و اجبار واقع ميشود. اراده و اختياري از خود ندارد، بديهي استكه اراده و اختيار، اساس و زيربناي تكليف ميباشند، پس وقتيكسي اراده و اختيار داشته باشد، مكلف نيست و مسئول تصرفات خود نميباشد، چون او درواقع مجري اراده ديگري است و از خود اراده ندارد. بنابراين اگركسي به اجباركلمه كفرآميز بر زبان راند، كافر نميشود چون خداوند ميفرمايد:" إلا من أكره وقلبه مطمئن بالايمان [مگركسي مجبور بگفتن كلماتكفرآميزگردد و آن را بر زبان راند، ولي ايمان در قلب او جاي دارد]".
كسيكه به اكراه مسلمان ميشود، اسلام آوردن او معتبر نيست وكسيكه به اكراه زن خود را طلاق دهد، طلاق او صحيح نيست و شرعا اعتباري ندارد. از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است: "رفع عن أمتي الخطأ والنسيان وما استكرهوا عليه [قلم تكليف از خطاء و نسيان و اكراه در امت من برداشته شده است يعني اگركسي ازروي اشتباه و خطاء و نسيان و فراموشي و اكراه و اجباركاري را انجام دهد، مسئوليت شرعي ازوي برداشته شده ومسئول عمل خويش نيست]".
ابن ماجه وابن حبان ودارقطني و طبراني و حاكم اين حديث را تخريج نموده و نووي آن را “حسن“ دانسته است. و راي مالك و شافعي و احمد و داود نيز چنين است و عمر بن الخطاب و عبدالله پسرش و علي بن ابيطالب و ابن عباس نيزچنين گفتهاند. ابوحنيفه و يارانش ميگويند طلاق مكره صحيح است و طلاقش واقع ميشود آنان علاوه بر اينكه با جمهور اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم مخالفت كردهاند، دليلي نيز بر راي خويش ندارند.
٢-طلاق مست جمهور فقهاء ميگويند:كسيكه در حال مستي الفاظ طلاق را بر زبان آورد طلاقش ميافتد و صحيح است چون باراده خود به مستي اقدامكرده و خود سبب فساد و تباهي عقل خويش را فراهم آورده است.
گروهيگفتهاند: مست و ديوانه يكسانند و طلاق مست لغو و بيهوده است و اعتبار ندارد و صحيح نيست، چون او فاقد عقل است و عقل مناط ومنشاء تكليف است و خداوند ميفرمايد:" يأيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون [اي مومنان در حال مستي نماز مخوانيد و اصلا بدنبال مستي نباشيد چون مست نميداند چه ميگويد، پس مستي نكنيد تا بدانيد در نماز چه ميگوئيد]". پس خداوند سخن وگفتار مست را غيرمعتبرگردانده است چون او نميداند چه ميگويد. و ثابت شده استكه عثمان بن عفان طلاق مست را معتبر نميدانست.گروهي از اهل علمگفتهاندكه: هيچيك از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم در اين نظر با عثمان مخالفت نكرده است. و مذهب يحيي بن سعيد الانصاري و حميد بن عبدالرحمن و ربيعه و ليث ابن سعد و عبدالله بن الحسين و اسحاق بن راهويه و ابوثور و شافعي بنا بيكي از دو قولشكه مزني از علماي شافعيه آن را اختياركرده است نيز چنين است. و روايتي از امام احمد كه مذهبش برآن قرارگرفته و مذهب همه اهل ظاهريه و ابوجعفر طحاوي وابوحسنكرخي از حنفيه نيز چنين ميباشد.
شوكانيگفته است مستيكه عقلش زايل شده است طلاق اومعتبرنيست، چون او عقل كه مدار و مناط تكليف است ندارد و شارع مقدس عقوبت و تاوان او را معينكرده است، ما نبايد براي خود ازآن عقوبت الهي بيشتربراي او تعيينكنيم و بگوئيم بجهت تنبيه و عقوبت طلاقش نيزميافتد و او از دو جهت خسران ديده و زيانمند گردد. اخيرا در محاكم و دادگاهها بدين مذهب حكم ميشود: در قانون شماره ٢٥ سال ١٩٢٩ در ماده اول از آن آمده است: “طلاق مست و مكره واقع نميشود و معتبر نيست“.
٣-طلاق خشمگين كسيكه خشمگين است نميداند چه ميگويد و چه چيزي ازاو سرميزند و درباره گفتهاش نميانديشد. چون ارادهاش سلب شده است، طلاق او واقع نميشود و معتبر نيست. احمد و ابوداود و ابن ماجه و حاكم از عايشه روايت كردهاند و حاكم آن را صحيح دانسته استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " لا طلاق ولا عتاق في إغلاق [در حال اغلاق طلاق وآزادكردن معتبرنيست]" وكلمه اغلاق به خشم و به اكراه و به جنون و ديوانگي تفسير و معني شده است.
همانگونه كه در زادالمعاد آمده است، ابن تيميه گفته است: حقيقت معني “اغلاق“ آنستكه قلب انسان بروي بسته باشد، بدون قصد سخنگويد يا از سخن خود آگاه نباشد، گو اينكه در قصد و اراده بر وي بسته است و اين معني، طلاق “مكره“ و “مجنون“ وكسيكه قصد و اراده نداشته باشد و معني سخن خود رانفهمد، همه را در برميگيرد و شامل ميشود. خشم و غضب برسه نوع است:
ا-خشم وغضبيكه عقل را زايلكند وشخص خشمگين معني سخن خود را نداند و ازآن امر آگاهي و شعورنداشته باشد. طلاق چنين شخصي بدون خلاف واقع نميشود و معتبر نيست.
٢-كسي كه هنوز در آغاز خشم و غضب است و ميتواند دربارهگفته خويش بينديشد و اراده را از دست نداده است، طلاق چنين شخص در اين حالت واقع ميشود و معتبر است.
٣-خشم و غضب شدتگرفته ولي عقل شخص بكلي ازميان نرفته است و خشم و غضب بگونهاي استكه مانع ميشود،كه قصد و نيت درست و حسابي داشته باشد و چون خشم فرو نشست ازافراط و زيادهروي خويش پشيمان ميشود. درباره طلاق شخص در چنين حالتي، اختلاف است ولي نظر موجه و درست آنست،كه در اين حالت طلاق نيفتد و معتبر نباشد.
٤-طلاق هازل و مخطيء جمهور فقهاءگويند: اگركسي از روي هزل و لعب و بدون قصد حقيقت، الفاظ طلق را بزبان آورد، طلاقش واقع ميشود و معتبراست، همانگونهكه نكاحش نيز صحيح است. چون احمد و ابوداود و ابن ماجه و ترمذيكه آن را “حسن“ دانسته است و حاكمكه آن را صحيح دانسته است، همگي از ابوهريره روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ثلاث جدهن جد، وهزلهن جد: النكاح والطلاق والرجعة [سه چيز استكه درآنها جد و هزل، جدي تلقي ميشود و چه بصورت جدي و راستي يا بصورت هزل و شوخي بر زبان آورده شوند، معتبر ميباشند و معني آنها صحيح است: نكاح و طلاق و مراجعت بزن بعد از طلاق اول ودوم]". اگرچه در“اسناد“ اين حديث عبدالله بن حبيب استكه مورد اختلاف ميباشد ولي احاديث ديگري معني آن را تاييد وتقويت ميكنند.
بعضيگفتهاندكه در حال هزل وشوخي طلاق معتبرنيست و واقع نميشود، از جمله آنها امام محمد باقر و امام صادق و ناصر از زيديه ميباشند و بنا بقولي در مذهب احمد و مالك نيز چنين است. چون اينگروهگويند براي وقوع و اعتبار طلاق شرط استكه ناطق بگفته خويش راضي باشد، ومعني آن را بداند ومقتضاي آن را ارادهكند. بنابراين اگر نيت و قصد همراه آن نباشد جزو “ايمان“ لغو و بيهوده
محسوب ميشود و مانند سوگندهاي بدون قصد است. چون خداوند ميفرمايد:" وإن عزموا الطلاق، فإن الله سميع عليم [اگر قصد و اراده طلاقكردند، خداوند سخن آنان را ميشنود و برنيت وقصد آنان آگاه است]". بديهي استكه عزم وقتي است،كه عازم وارادهكننده، بصورت قطعي و جزم فعل يا اترك فعل خويش را ارادهكند و از آن آگاه باشد و پيامبر صلي الله عليه و سلم ميفرمايد:" إنما الاعمال بالنيات [زمانيكار و عمل معتبر است،كه قصد و اراده آگاهانه با آن همراه باشد]". و طلاق عملي استكه نيازمند به نيت و قصد و اراده دارد وكسيكه هزل و شوخي ميكند، عزم و آهنگ و نيت ندارد.
بخاري از ابن عباس روايتكرده استكه: " إنما الطلاق عن وطر [طلاق وقتي صحيح استكه طلاق دهنده بدان نيازمند باشد و آخرين چارهكار باشد و مقصودش وقوع طلاق باشد]".
و اما كسيكه از روي اشتباه و بدون اراده و بسبق اللسان، الفاظ طلاق را بر زبان ميراند، فقهاي حنفيه گويند: از نظر قضائي و داوري طلاق او واقع ميشود و معتبر است و اما از نظر ديني در بين او و پروردگارش طلاقش واقع نشده و زنش همچنان برايش حلال است. -ولي از نظر قضائي چون تشخيص خطاء و اشتباه براي داور و قاضي دشوار است به وقوع آن حكم ميكند ولي تشخيص آن براي خداوند آسان است پس اگر در بين خود و خدايش به اشتباه به طلاق اقدام كرده باشد معتبر نيست -.
٥-طلاق غافل و ساهي كسيكه از روي غفلت و بيخبري و به سهو، الفاظ طلاق را بر زبان ميآورد حكم هازل مخطئي -شماره ٤ -را دارد. فرق هزلكننده و خطاكننده اينستكه طلاق هزلكننده بنظر شرع و دين و بنظر قضائي هر دو واقع ميشود، بنابر نظر كسانيكه چنين راي دادهاند. و اما طلاق خطاكننده وكسيكه به اشتباه به طلاق اقدامكرده است، ازنظر قضائي معتبر است و از نظر شرع و دين معتبر نيست. چون طلاق را نميتوان بازيچه و محل شوخي و لعب قرار داد.
6-طلاقكسيكه بيهوش است مدهوش -بيهوش -كسي استكه بسبب صدمهاي يا تصادفي عقل و فكر خود را از دست داده است، طلاق چنين شخصي واقع نميشود، همانگونهكه طلاق مجنون و ديوانه و مكره وازهوش رفته وكسيكه بعلت پيري يا بيماري يا فاجعه و مصيبتي، عقل خود را از دست داده است، واقع نميشود.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین. |