زنان نمونه تاریخ (1)،
تقدیم به تو ای بانوی مسلمان
حمد وسپاس مخصوص خدایی است که هر کس را بخواهد رحمتش را به وی ارزانی می کند، و به محبانش اسباب عنایتش را فراهم می کند.
و سلام و درود بر سرور کائنات، منجی عالم بشریت، محمد مصطفی (صلی الله علیه وسلم) .. اما بعد ..
در این مقاله سخنی خواهیم داشت با زنان صالحه، خاضعه، با تقوا ..
زنانی که شب گریه های آنها را در وقت سحرگاه می شنود.... و روز روزۀ و ذکر آنها را می بیند.
این جملات تقدیم به خواهرانی که در این عصر پر از فتنه و فساد، دین و عفت خویش را حفظ نمودند، و خود را همسان زنان نمونۀ تاریخ ساختند، راه بهشت را بر خویش هموار ساخته، و فرزندانی شایسته و نمونه را به مجتمع اسلامی تقدیم نمودند.
این مقاله از قصه عشق و عاشقی یا رمان های خیالی سخن نمی گوید، بلکه از زنانی صالح و فرمانبردار و با تقوایی سخن می گوید که اسم خویش را در صفحات تاریخ ثبت نمودند، نام آنها در کنار نام انبیاء و صالحین می درخشد، و به بسیاری از مردان درس تقوا و خداشناسی دادند.
بله خواهرم .. داستانی که برای تو تعریف خواهم کرد داستان زنان با عفت و با ایمان است، این داستان تقدیم به تو و خواهرانی همسان تو که عفت و عزت و شرف خویش را حفط نموده اند.
تو ای خواهرم نصف اجتماع هستی .. و تو هستی که نصف دیگر را کامل می کنی ..
تو هستی که خطیب و سخنران ماهر به وجود می آوری .. و تو هستی یک امام عادل را تربیت می کنی، .. و یک مجاهد شجاع و دلیر .. و یک سیاستمدار قوی و یک رهبر نیکو .... همۀ اینها از سرشت و اخلاق تو تأثیر پذیرفته اند.
زنان همتای مردان هستند .. همان طور که در مردان، دانشمند گرانقدر یافت می شود .. و دعوتگر با حکمت .. در زنان نیز همین گونه است.
همان طور که در مردان روزه داران روز و گریه کنندکان سحر یافت می شود .. در زنان نیز همین گونه است ..
چه قدر از زنان هستند که در علم و عبادت و عمل و نصرت دین و انفاق نمودن از مردان سبقت گرفتند.
بله خواهرم،،، امثال تو زیاد بودند که صفحات تاریخ را منور نمودند،.. اولین کسی که در حرم زندگی کرد .. و از آب زمزم نوشید .. و سعی بین صفا و مروه کرد .. و او یک زن بود .. هاجر مادر اسماعیل ..
اولین کسی که اسلام آورد .. و پیامبر را یاری کرد .. یک زن بود .. خدیجه أم المومنین رضی الله عنها ...
اولین کسی که توسط مولایش شکنجه داده شد .. تا اینکه در راه خدا شهید شد .. او یک زن بود .. سمیه مادر عمار بن یاسر.
در صحیح بخاری آمده است..
که ابراهیم (علیه السلام) از شام به سوی سرزمین مکه کوچ کرد .. و همسرش هاجر و فرزند کوچکش اسماعیل نیز با او بودند .. مکه در آن روز سرزمینی بی آب و علف بود، و کسی در آن زندگی نمی کرد .. آن دو را آنجا رها نمود .. و مقداری خرما و آب را نزد آنها گذاشت.. و به سوی شام رو کرد، و هاجر را در آنجا تنها گذاشت.
هاجر مادر اسماعیل به اطراف خویش می نگریست .. در این صحرای وحشتناک .. کوههای سخت و صخرهایی سیاه .. هیچ همنشینی در اطراف خویش نمی یافت..
و او کسی بود که در قصرهای مصر بزرگ شده .. سپس در شام در چمن زارهای سرسبز زندگی کرده .. احساس وحشت کرد، و پشت سر شوهرش حرکت کرد و گفت: ای ابراهیم .. کجا می روی؟ .. آیا ما را در این سرزمینی که هیچ همنشینی یافت نمی شود رها می گذاری؟
ابراهیم به او جوابی نداد .. هاجر دو باره تکرار کرد... کجا می روی، ما را تنها می گذاری؟ .. پس به او جوابی نداد .. دو باره سخنان خود را تکرار کرد .. ابراهیم به او جوابی نداد ... هاجر وقتی دید که ابراهیم به سویش نظر نمی کند... به او گفت: خداوند تو را به این کار امر نموده است؟ .. گفت: بله .. هاجر گفت: کافی است مرا... به قضای خداوند راضی شدم .. او ما را ضایع نمی کند .. سپس هاجر بر گشت ..
بدین صورت ابراهیم پیرمرد کهنسال، از همسر و فرزندش جدا شد .. و آن دو را تنها گذاشت..
وقتی به گردنۀ کوه رسید.. در حالی کسی او را نمی دید .... در جهت خانه خدا رو کرد... و دو دستش را به سوی الله بالا برد .. وگفت: " رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ".
سپس به سوی سرزمین شام رهسپار شد..
مادر اسماعیل نزد فرزندش برگشت .. و او را شیر داد، و از آبی که باقی مانده بود، می نوشید .. اما طولی نکشید که ظرف آب خالی گشت .. خودش و فرزندش هر دو تشنه شدند .. از شدت تشنگی خودش و فرزندش ته ماندۀ ظرف را لیس می زدند.. به اطراف خویش می نگریست .. آیا کمک کننده ی هست .. ولی کسی را نیافت.. از نزد فرزندش بلند شد .. از اینکه مبادا او را در حال جان دیدن ببیند .. سرگردان بود .. به کجا برود!!
کوه صفا را دید .. نزدیکترین کوه به وی .. از آن بالا رفت .. و با جسم ضعیفش و با مشقت و سختی .. تا شاید قافله ی بیابد که از آنجا گذر می کند..
وقتی به بالای کوه رسید.. به وادی جلوی خویش می نگریست.. آیا کسی هست.. ولی کسی را نیافت.. ازصفا پایین آمد به وسط وادی رسید .. سپس سعی نمود تا اینکه وادی را پشت سر گذاشت.. سپس به کوه مروه آمد، و از آن بالا رفت.. نگاهی کرد.. آیا کسی هست.. ولی کسی را نیافت .. دو باره به صفا بر گشت.. ولی کسی را نیافت .. و این کار را هفت بار انجام داد..
هنگامی برای هفتمین بر بالای مروه مشرف شد .. صوتی شنید، لحظه ی ایستاد و ساکت شد، سپس دوباره شنید.. پس گفت: صدا را شنیدم اگر فریادرسی نزدت است مرا کمک کنید .. ولی جوابی را نشنید.. به سوی فرزندش التفات نمود.. در مکان آب زمزم فرشته ی را دید .. که بالش را بر زمین زد تا اینکه آب فوران کرد .. به سرعت سرازیر گشت .. و هاجر آب ها را با دستش جمع می نمود و در ظرف می ریخت .. و آب همچنان جوشان بیرون می آمد.. جبرئیل به او گفت: نترس، اب از بین نخواهد رفت.. این مکان خانه خداست که این فرزند و پدرش آن را بنا می نمایند.
چه زیبا صبر کرد .. و چه بزرگ آزمایشی بود ..
* * * * * * * *
بله خواهرم ... این داستان هاجر بود .. کسی که صبر کرد.. وتلاش نمود.. و خداوند در قرآن داستان او را زنده نگه داشت .. و فرزندش را از انبیاء گردانید .. پس او مادر انبیاست .. والگوی اولیاء ..
اینگونه حیاتش بود .. و اینگونه سرانجام کارش شد..
بله.. طعم غربت را چشید و ترس او را فرا گرفت .. گرسنه و تشنه شد .. ولی به آن راضی شد چون که رضای پروردگارش در آن بود..
غریب در راه خدا زندگی کرد .. تا اینکه خداوند شادی و بشارت را به وی عطا نمود..
پس تو ای خواهرم .. آیا تو نیز مثل غربت هاجر صبر می کنی .. و شب را زنده نگه می داری.. در حالی که مردم خوابند .. و روز را روزه می گیری .. در حالی که دیگران در نوشیدن و خوردن هستند..
* * * * * * * *
بلکه به لباس خویش و حجابت افتخار می کنی .. و خودت را از دنیای فیلم و سینما جدا می کنی .. از فواحش و موسیقی .. از لهو و لعب .. آیا حاضری همۀ اینها را برای رضای خدا ترک کنی .. این صبر کردن از جهاد بزرگتر است .. و تو در دنیا به خاطر آن مأجور و عزیز خواهی بود .. و در آخرت از تو قدردانی و تشکر خواهد شد ..
خوشا به حالت اگر این کار را انجام دادی .. و رسول الله (صلی الله علیه وسلم) می فرمایند: بدأ الإسلام غریبا وسیعود غریبا کما بدأ ، فطوبی للغرباء.
* * * * * * * *
بله .. طوبی للغرباء .. خوشا به حال غریبان .. چه کسانی غرباء هستند .. ایشان قوم صالحین هستند .. در میان اقوامی بسیار بد کردار .. قطعا ایشان مردان و زنانی هستند .. به آنچه با خدا بر آن پيمان بسته بودند، صادقانه وفا كردند .. از فساد فرار نمودند .. و شرمگاه خویش را حفظ.. و چشمهایشان را محفوظ نگه داشتند ..
پس خوشا به حال ایشان ..
BlestFamily .Com
=================
|