داستان ام زرع
بسم
الله الرحمن الرحیم
نسائی درباره سبب این حدیثگوید: عایشه گفت: من به ثروت و دارائی
پدرم در زمان جاهلیتکه به میلیونها میرسید افتخار و مباهات میکردم.
پیامبر(ص)گفت: “خاموش باش ای عایشه. داستان من و تو داستان ابوزرع
و ام زرع است“... برخیگفتهاند: بین عایشه و فاطمهگفتکو و بگو و
مگو پیش آمد که ناگهان پیامبر(ص) سر رسید وگفت: “ایگل سرخ من چرا
دست از سر دخترم برنمیداری؟ براستی من با تو مانند ابوزرع با ام
زرع هستم“. عایشهگفت: “ای پیامبر(ص) حدیث و داستان آنان را
برایمان بگو.
پیامبر(ص)گفت: در دهی یازده زن بودند کـه شوهرانشان غایب بودند
وگفتند: بیائید با هـم درباره شوهران خود بدون دروغ سخنگوئیم و با
صداقت اوصاف آنها را بیانکنیم. بعضیگویند در یمن بودند، بعضیگویند
در مکه و بعضیگویند این داستان مربوط بدوره جاهلی است.
از عايشه روايت شده استکه: يازده زن با هم نشستند و پيمان بستند که
هيچ خبري را درباره اوصاف شوهران خويش از همديگر پنهان نکنند:
زن اولگفت: شوهر من چونگوشت شتر لاغر و غير مرغوب استکه بر
قلهکوه صعب العبور واقع شده باشدکه نه راه آنکوه آسان است که از آن
بالا رفت و نه گوشت آن شتر چرب و مرغوب است،که برايش سختي را
تحملکرد. -يعني شوهرش بسيار بخيل و بداخلاق است و انسان از او مايوس
ميشود - زن دومي گفت: من از خبر بيفايده بودن شوهر خود سخن
نميگويم و خبر او را فاش ميسازم. خبر او بسيار دراز است و معايب
او بسيار است ميترسم چيزي از آن را ترک بکنم، لذا با اشاره بدان
اکتفا ميکنم. و تنها ميگويم که رگها وعصبهاي اندام او پيچيدهاند و
رگها و عصبهاي شکمش نيز چنين است -يعني ظاهر پوشيده و باطن بدي دارد
و عيوب بسيار و روح پيچيده و بدور از مکارم اخلاق دارد.
زن سومي گفت: شوهر من بالاي بلند ناپسندي دارد و ظاهر زيباي بيمحتوي
و بداخلاق است اگردرباره او سخن گويم و به وي رسد مرا طلاق ميدهد و
اگر درباره او سکوت کنم معلقهام نه شوهر دارم که از او استفاده کنم
و نه مطلقهام که شوهر ديگر اختيارکنم - يعني با اينکه بد اخلاق است
باز هم دوستش دارم.
زن چهارمي گفت: شوهر من مانند شبهاي “تهامه“ است نه بسيار سرد است
و نه بسيارگرم نه از او ترسي دارم و نه رنجي.
يعني خوش معاشرت و معتدل الحال است نه اذيت وآزاري دارد و نه بدي،
از شر و بدي او ايمن هستم و بد اخلاق نيستکه از معاشرت او در رنج
باشم.
زن پنجم گفت: شوهر من چون بداخل خانه ميآيد پلنگ است و چون بخارج
خانه ميرود شير است و ازآنچه به من سپرده است بازخواست نميکند
-يعني چون پلنگ با شرم و حياء است و شر و بدي اندک دارد بسيار
ميخوابد و بسيار جهنده است او را ميستايد. و دربيرون خانه بردشمنان
چون شيراست و جوانمردو سخي طبع و مسامحهگر است.
زن ششمگفت: شوهر من چون ميخورد فراوان ميخورد و پرطمع است. و چون
مينوشد تا ته مينوشد و چيزي را باقي نميگذارد. وچون ميخوابد لحاف را
تنها بخود ميپيچد و ازمن رويگردان است. و بچيزي دست نميکشد و ازکسي
دلنوازي نميکند يعني چون کسي ناتوان و تنبل ميخوابد و به امور
زناشوئي توجهي ندارد.
زن هفتم گفت: “شوهر من بيبهره و احمق است و هيچگونه خاصيتي ندارد
وهمه دردها و علتهاي مردم در وي جمع است يا سرت را ميشکند يا تنت
را مجروح ميسازد يا هردو را بر تو جمع ميکند. -يعني او زنان را
ميزند يا سر ميشکند يا تن را زخمي ميسازد يا هر دو را انجام
ميدهد.
زن هشتم گفت: شوهر من چون خرگوش نرم و ملايم و چونگياه “زرنب“
خوشبو و معطراست. -يعني نرم و لطيف و خوشبو است.
زن نهم گفت: خانه شوهرم داراي ستون بلند است وبند شمشيرش بلند است و
شجاع و دلير است. خاکستري خانهاش فراوان است پس جوانمرد و سخي طبع و
مهمان نواز است. و خانهاش از انجمن و عامه مردم، نزديک و در دسترس
همه ميباشد.
زن دهمگفت: شوهر من مالک است، ميداني مالک کيست؟ مالک از اين
هم بهتر است. او شتراني دارد که خوابگاههاي فراوان دارند. آنها را
کمتر بچرا ميفرستند تا براي ذبح و پذيرائي از مهمان آماده ودردسترس
باشند و چون صداي عود و موسيقي شنيدند مي دانندکه وقت آن رسيده استکه
براي مهمان ذبح شوند. اينست مالک.
زن يازدهم گفت: شوهر من ابوزرع است ابوزرع کيست؟ گوشهايم را از
گوشواره طلا و لولو سنگينکرده است. و اندامهاي تنم را ازگوشت مملو
نموده است يعني نعمتهاي او آنقدر زياد استکه چاق و فربه شدهام -مرا
خوشحال نموده و بزرگ ميدارد، پس خود را بزرگ و خوشحال ميدانم - من
در خانوادهاي بودم که گوسفندان اندک داشت وبا زحمت وتلاش مرا بچنگ
آورد ومرا بخانوادهاي بردکه داراي اسب و شتر و خرمن و خرمنکوب و غربال
بود. پيش او سخن ميگويم اومرا تقبيح نميکند ونازمرا ميکشد وسخن مرا
رد نميکند. بامدادان تا ديرگاه ميخوابم او مرا بيدار نميکند، چون
خدمتگذار داريم که کارهاي خانه را انجام دهد و پيش او انواع نوشابهها
را با تاني و آرامي مينوشم.
اما ام ابي زرع، ميداني ام ابي ازرعکيست؟کاسهاش هميشه پر است و
لبريز ميباشد و خانهاشگشاد وسيع است.
پسر ابوزرع ميداني او کيست؟ خوابگاهش کوچک است باندازه کشيدن شمشير از
غلاف، يعني تنها در آنجا ميتوان شمشير از غلاف کشيد، خوراکش بازوي
بزغاله است - اندک ميخورد - يعنيکار اين پسر بر وي بسيار آسان است
چون وقت قيلوله و خواب نيمروزي وارد ميشود، بسيار اندک ميخوابد و زود
ميرود و نيازي به طعام ندارد و چون طعام بخورد بقدر اندک و سد رمق
اکتفا مينمايد پس او ظريف و لطيف است -دختر ابوزرع ميداني او کيست؟
او مطيع پدر و مادر است و جامه خويش را پر ميسازد يعني بکمال
جسماني رسيده است -واو مايه خشم وغيظ هووي خويش است يعني آنقدربا
نعمت و نيکو استکه مورد حسادت او است -
جاريه کنيز ابوزرع ميداني اوکيست؟ او راز ما را فاش نميسازد و طعام
و خوراک ما را خوب ميپزد و درآن خيانت نميکند و خانه را نيکو
تمييزو نظافت مينمايد، ابوزرع وقتي از خانه بيرون ميرود که ظرف او
پر از شير باشد، يعني بامداد زود بيرون ميرود، به زني ميرسدکه دو
بچه همراه داردکه چون دو بچه پلنگ بودند و درآغوش او دو دانه انار
مييافتند - يعني زن جوان وکم سن و سال بود و بچههايش درآغوش او
بازي ميکردند و از پستانهايش شير ميخوردند -مرا طلاق داد و با او
ازدواجکرد.
من بعد ازاو با مرد شريف و بزرگواري ازدواجکردمکه بر اسب چابک سوار
بود و نيزه خطي داشت و بجنگ ميرفت و غنايم فراوان برايم بازميآورد
و از هر حيواني يک جفت به من ميداد و ميگفت: اي ام ازرع خودت
بخور و با خويشاوندان نيزصله رحم بجاي آرو بدانان نيزبده و بخوران.
اگرهمه آنچهکه او به من ميدادگردآوري ميکردم بهکوچکترين ديگ پخت و
پز ابوزرع نميرسيد. عايشهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: من براي
تو مانند ابوزرع، براي ام زرع بودم [1] اين حديث را شيخان -بخاري و
مسلم -و نسائي روايتکردهاند.
وصلی
الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
----------------------------------------------
[1]
-نسائی بدان افزوده استکه پیامبرگفت: جز آنکه او ام زرع را طلاق
داد و من ترا طلاق نمیدهم. و عایشه همگفت: ای رسول خدا تو بهتر
از ابوزرع هستی. مولف.
بعلت اینکه روایت طولانی بود متن عربی حدیث را ذکر نکردم به اصلکتاب
ج 2/190 - ١٩٤ مراجعه شود و در ترجمه الفاظ حدیث بیشتر به معنی و
مقصود توجه شده است و بسیار مشکل است. مترجم
|