زنانیکه موقتاً نکاح با آنان حرام است
بسم
الله الرحمن الرحیم
1-جمع بین دو محرم
جمع بین دو خواهر و بین زن و عمهاش و یا بین او و خالهاش با عقد
نکاح یا ملک یمین، حرام است همانگونهکه جمع بین هردو زنیکه با هم
قرابت و خویشاوندی داشته واگریکی مرد فرض شود و دیگری زن، ازدواجشان
با هم حرام باشد، باز هم جمع بین آنان حرام است. بدلیل:
1-خداوند فرموده است:" وأن تجمعوا بين الاختين إلاما قد سلف [جمع بین دو
خواهر بعقد نکاح یا ملک یمین حرام است مگراینکه دردوره جاهلیت ازشما سر
زده باشدکه خداوند آن را عفوکرده است]".
٢-بخاری و مسلم ازابوهریره روایتکردهاندکه پیامبر صلی الله علیه و سلم
ازجمع بین یک زن و عمهاش یا خالهاش (بعقد نکاح یا ملک یمین) نهی
فرموده است.
٣- احمد و ابوداود و ابن ماجه و ترمذی بطریق حسن از فیروز دیلمی
روایت
کردهاند کهگفت: هنگامیکه مسلمان شدم دو تا خواهر در عقد نکاح من
بودند، پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: هرکدام راکه میخواهی طلاق ده.
٤-ابن عباسگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم نهی فرمود از اینکه شخص
با زنی و عمهاش یا خالهاش با هم ازدواجکند وگفت:" إنكم إذا فعلتم ذلك
قطعتم أرحامكم [اگر شما چنینکاری کردید، پیوند رحم خود را
قطعکردهاید]". قرطبیگفته استکه ابومحمد اصیلی در فوائد خویش و ابن
عبدالبر و دیگران آن را ذکرکردهاند.
5-ابوداود در مراسیل خود از حسین بن طلحه نقلکرده استکهگفت: پیامبر
صلی الله علیه و سلم نهیکرد ازاینکه بین خواهران همسر در ازدواج جمع
شود، مباداکه بقطع صله رحم انجامد. در حدیث ابن عباس و حسین بن طلحه
به فلسفه این تحریم اشاره شده استکه عبارت است از پرهیز ازقطع صله
رحم بین خویشاوندان، چون جمع بین آنان بعقد نکاح، موجب حسادت وکینه
بین آنان میگردد. وکمتر پیش میآیدکه دو هوو با همکینه و حسادت
نداشته باشند، این تحریم جمع درنکاح در عده نیز هم حرام است. پس
اگرکسی زنش را طلاق داد و طلاقش “رجعی” بود، برای او جایز نیستکه
با خواهر زنش ازدواجکند یا با چهار زن دیگر بغیر از او ازدواجکند
مگر اینکه عدهاش منقضیگردد یعنی تا عدهاش منقضی نگردد نباید تعداد
همسرانش به چهار برسد چون هنوزازدواج بحال خود باقی است و هنوز
میتواند به وی مراجعهکند و پیش ازانقضای عده اورا هروقت بخواهد
برگرداند. اگراو را طوری طلاق دهدکه طلاقش بائنه و قطعی باشد“و حق
“رجعت” نداشته باشد اختلاف است، علی و زید بن ثابت و مجاهد و نخعی
و سفیان ثوری و حنفیها و احمدگویند، تا پس از انقضای عده او، حق
ندارد با خواهرش یا زن چهارم غیراز اوازدواجکند، چون دراثنای عده حکم
عقد هنوز باقی است تا اینکه عده منقضی شود، بدلیل اینکه درحال عده
شوهرموظف است نفقه اورا بپردازد.
ابن المنذرگوید:گمان میکنمکه قول مالک باشد و ما نیزآن را قبول
داریمکه او میتواند با خواهرزنش یا زن چهارم دیگرازدواجکند. سعید بن
المسیب و حسن و شافعیگفتهاند: چون بائنه شده است، عقد ازدواج پایان
پذیرفته، پس جمع بین دو خواهرموجود نیست تا حرام باشد وزن چهارم
نیزدرست است.
اگرکسی بین محارم جمعکرد، برای مثال دو خواهررا با هم ازدواج نمود،
یا هر دو را با یک عقد نکاحکند یا دردوعقد، اگرهردورا با یک عقد
نکاحکرد و در هیچیک مانع شرعی وجود نداشت، عقد هر دو فاسد است و
احکام ازدواج فاسد برآن جاری میشود. پس واجب استکه طرفین زواج از
همکناره بگیرند و جدا شوند، در غیر اینصورت دادگاه باید آنان را
جبراً از هم جداکند.
اگر هنوزدخولی و جماعی صورت نگرفته بود، هیچیک مهریه ندارند، تنها
عقد بخودی خود هیچگونه اثری برآن مترتب نیست و اگرجدائی بعد ازجماع
ودخول صورتگیرد، هرکسکه مورد جماع واقع شده و دخول درآن روی داده
باشد، مستحق مهرالمثل یاکمترازآن، یا مبلغ مورد توافق و نامبرده در
ضمن عقد میباشد و تمام آثار مترتب بر ازدواج فاسد برآن مترتب میشود
اما اگر هر دو در یک عقد، عقد بسته شده باشند و در یکی از آنها
مانع شرعی وجود داشته باشد، بدینگونهکه همسرکسی دیگر باشد و یا در
عدهکسی دیگر باشد و در دیگری هیچگونه مانع شرعی نباشد، در این صورت
نکاح نسبت بآنکه خالی از مانع شرعی است، صحیح و نسبت بدیگری فاسد و
احکام عقد فاسد برآن جاری میگردد.
اگر هر دو را با دو عقد متعاقب ازدواجکند و هر دو عقد دارای شرایط
و ارکان درست عقد باشند و معلوم باشد کهکدام یک، پیشتر عقد شده
است، در این صورت عقد اولی صحیح و عقد دومی فاسد است واگرتنها عقد
یکی ازآنها دارای شرایط و ارکان درست عقد باشد، تنها عقد او صحیح است
خواه اولی باشد یا دومی. اگر اولی معلوم نباشد یا فراموش شده باشد،
مانند اینکه بدو نفر وکالت بدهد وآنان دوزن را بعقد نکاح او درآورند،
سپس معلوم شودکه هردوخواهرند و اولی معلوم نباشد یا فراموش شده باشد،
یعنی معلوم نباشدکهکدام یک پیش از دیگری عقد شده است، هیچکدام ازدو
عقد صحیح نیستند چون ترجیحی درکار نیست و بر هر دو عقد احکام ازدواج
فاسد جاری میگردد [احکام الاحوال الشخصیه للاستاد عبدالوهاب خلاف. ].
2-٣-زن غیر و زنی که از غیر در عده باشد
ازدواج با زنیکه در نکاح دیگری است و یا با زنیکه در عده دیگری
باشد، بجهت مراعات حقوق او حرام میباشد. چون خداوند میفرماید:"
والمحصنات من النساء يإلا ما ملكت أيمانكم [یعنی نکاح زنانیکه شوهر دارند
برشما حرام است مگر اینکه اسیر شما شده و ملک یمین باشند، چون زنیکه
اسیر شده باشد پس از استبراء و برائت رحم نکاحش برای اسیرکننده حلال
میباشد اگرچه شوهر هم داشته باشد. چون مسلم و ابن ابی شیبه از
ابوسعید روایت کردهاند که گفت پیامبر صلی الله علیه و سلم سپاهی را به
“اوطاس”گسیل داشته بودکه با دشمن مصاف دادند و برآن پیروزگردیدند و
زنانی را به اسارتگرفته بودند، بعضی از یاران پیامبر صلی الله علیه و
سلم از مجامعت و همبستری با آنان پروا میکردند چون در میان مشرکین
پیش از اسارت شوهر داشتند]".
خداوند فرمود:" والمحصنات من النساء، إلا ما ملكت أيمانكم یعنی زنانیکه
همسر دارند و به اسارت شما درآمدهاند همینکه عدهشان سپری شد برای
شما حلال هستند. استبراء و برائت رحم زنان اسیر شده شوهردار، یک
باربحیض می افتادن و قاعده شدن میباشد. حسن (بصری) گفت یاران پیامبر
صلی الله علیه و سلم پس از سپری شدن یک حیض زن اسیرشده شوهردار، با
او همبسترمیشدند اما زنیکه درعده دیگری باشد قبلا در مبحث خواستگاری
ازآن سخن راندیم.
٤-زنی که سه طلاق شده باشد
زنیکه سه طلاق شده باشد دیگربرای شوهرش حلال نیست، مگراینکه با یک
نکاح صحیح با شخص دیگری ازدواجکند و آنوقت بعد از اینکه از شوهر دوم
طلاقگرفت پس ازانقضای عده نکاحش، برای شوهر اول حلال استکه دوباره با
وی ازدواج کند.
5- عقدکسی که دراحرام حج یاعمره است
برای کسی که در احرام است، نکاح برای خود یا دیگران بر وی حرام
است، خواه بولایت یا وکالت آن نکاح را انجام دهد، فرقی نمیکند، حرام
است. و عقد باطل است وآثارشرعی عقد نکاح، برآن مترتب نیست. چون
مسلم و دیگران از عثمان بن عفان روایتکردهاند کهگفت: پیامبر صلی الله
علیه و سلم فرمود:" لا ينكح المحرم ولا ينكح ولا يخطب [کسیکه دراحرام است
برایش روا نیستکهکسی را نکاحکند یا کسی برای او نکاح شود و نباید
خواستگاریکند]". بروایت ترمذیکه او “و لا یخطب” را ذکر نکرده است.
وآن را حدیث حسن دانسته است.
عمل بعضی ازاصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم برآن بوده است ورای امام
شافعی و احمد و اسحاق نیز چنین است و ازدواج را برایکسیکه دراحرام
باشد، صحیح نمیدانند و اگر ازدواجکرد، عقد ازدواج باطل است.
اینکه روایت کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و سلم میمونه را در حال
احرام عقد نکاح کرد، با حدیث مروی ازمسلم مخالفت دارد، چون اوگفته
استکه پیامبر صلی الله علیه و سلم پیش از احرام با او عقد نکاح بست
ترمذیگوید: در ازدواج پیامبر صلی الله علیه و سلم با میمونهکه در راه
مکه، صورتگرفت، اختلاف است: بعضی گفتهاند: پیش از احرام با وی
ازدواجکرد ولی آشکار شدنش پس از احرام بود. سپس بعد از اتمام احرام
با وی در “سرف” در راه مکه هبمستر شد.
گروهی از حنفیها عقد کسی را که در احرام است حلال میدانند، چون احرام
مانع صلاحیت وشایستگی زن برای عقد نکاح بروی جاریکردن، نیست بلکه تنها
جماع وهمبستری ممنوع است نه صحت عقد.
٦-ازدواج باکنیز جاریه با وجود امکان و توانائی بر ازدواج با زن
آزاده
باتفاق علما ازدواج عبد باکنیز جایزاست و همچنین اتفاق دارند براینکه
اگرزن آزاده بخواهد میتواند با عبد ازدواجکند مشروط بر اینکه خود و
اولیای او راضی باشند. همانگونه که اتفاق دارند بر اینکه زن نمیتواند
با بنده مملوک خویش ازدواجکند و هرگاه زن مالک شوهرخود شود و او را
بملکیت خود درآورد، نکاحش باطل و فسخ میگردد و درباره ازدواج مرد
آزاده با زنکنیز و برده اختلاف دارند.
جمهور علماگویند: ازدواج مرد آزاده با زنکنیز، بدو شرط جایز میباشد:
١-توانائی ازدواج با زن آزاده نداشته باشد.
٢-ترس و نگرانی داشته باشد از اینکه اگر زن نگیرد، مرتکب زنا شود.
و بدین آیه استدلال کردهاند:" ومن لم يستطع منكم طولا أن ينكح المحصنات
المؤمنات، فمن ما ملكت أيمانكم من فتياتكم المؤمنات الایه [اگرکسی از شما
قدرت مالی و توانائی ازدواج با زنان آزاده و پاکدامن نداشت، او با
کنیزان مومن و ملک یمین شما ازدواجکند]". تا میرسد به: " ذلك لمن خشي
العنت منكم، وأن تصبروا خير لكم ". این ازدواج ناچاری باکنیز برده
برایکسی جایز استکه در صورت عدم ازدواج با کنیز برده نگران ارتکاب
زنا باشد. قرطبیگوید: شکیبائی بر مجرد بودن و عزب بودن، بهتر از
آنستکه انسان باکنیز ملک دیگران، ازدواجکند. چون اینکار سبب میشودکه
فرزندش برده. و بنده دیگران گردد. چشم پوشی از شهوات نفسانی و داشتن
شکیبائی و مکارم اخلاق، بهتر است از پستی و خواری. عمر خطابگفت:
هر مرد آزادهای که با کنیزی و بردهای ازدواج کند، نصف آزادی خود را
از دست داده است، چون فرزندش برده و بنده میشود. ضحاک بن
مزاحمگوید: از انس بن مالک شنیدمکه میگفت: از پیامبر صلی الله علیه و
سلم شنیدمکه میفرمود:" من أراد أن يلقى الله طاهرا مطهرا فليتزوج الحرائر
[هرکسیکه میخواهد پاک و پاکیزه با خدای خویش ملاقات کند، با زنان
آزاده ازدواج کند]". ابن ماجه با سندیکه در آن ضعف هست، این حدیث
را روایتکرده است.
ابوحنیفهگوید: مرد آزاده میتواند باکنیز و زن برده دیگران ازدواجکند
حتی اگر قدرت ازدواج با زن آزاده هم داشته باشد، مگر اینکه زن آزاده
در عقد نکاح وی باشدکه آنوقت جایز نیستکه دراین حالت بر وی حرام
استکه باکنیزی ازدواج کند، چون رعایتکرامت و احترام زن آزاده لازم
است.
٧-ازدواج با زن زنا پیشه
برای هیچ مردی حلال نیستکه با یک زن زناکار ازدواجکند و همچنین برای
هیچ زنی حلال نیستکه با یک مرد زناکارازدواجکند مگراینکه آنها
توبهکنند و براستی پشیمان شده باشند.
بدلیل: 1-خداوند عفت و پاکدامنی را شرطی قرار داده استکه پیش از
ازدواج در هر دو طرف ازدواج وجود داشته باشد: " اليوم أحل لكم الطيبات،
وطعام الذين أوتوا الكتاب حل لكم .و طعامكم حل لهم، والمحصنات، من المؤمنات،
والمحصنات من الذين أوتو الكتاب من قبلكم. إذا آتيتموهن محصنين غير مسافحين ولا
متخذي أخدان[خداوند همه چیزهای پاک را برای شما حلالکرده است و همچنین
طعام اهلکتاب از یهود و نصاری و ازدواج با زنان پاکدامن مومن و زنان
پاکدامن اهل کتاب را حلال فرمودهاند و این در حالی استکه شوهران
پاکدامن باشند و بدنبال . زناکاری و دوستگرفتن و روابط نامشروع با
زنان نباشند]".
٢- درباره ازدواج با کنیزان برای کسانی که توانائی ازدواج با زن آزاده
را ندارند میفرماید:" فالنكحوهن باذن أهلهن، وآتوهن أجورهن بالمعروف محصنا ت
غير مسافحات ولا متخذات أخذان [باکنیزان ازدواج کنید و این ازدواج با
اجازه صاحبان و اربابان آنها باشد، مهریهشان را به نیکوئی و برابر عرف
بپردازید، این کنیزان باید پاکدامن و عفیف باشند و بدنبال زناکاری
آشکار و نهان نباشند]".
٣- در تایید این مطلب بصراحت آمده است: " الزاني لا ينكح الا زانية أو
مشركة، والزانية لا ينكحها إلا زان أو مشرك، وحرم ذلك على المؤمنين [مرد زنا
پیشه تنها زن زنا پیشه یا زنکافرمشرک را عقد میکند و تمایل ازدواج
با وی را دارد و زن زناپیشه را تنها مرد زنا پیشه یا مردکافرمشرک
عقد میکند. برمومنان حرام استکه با زنا پیشگان یا مشرکان ازدواجکنند،
بلکه تنها زنا پیشگان و مشرکان بچنینکار زشت اقدام میکنند ]’’.
٤-عمرو بن شعیب از پدرش او از جدش روایتکرده است که مرثد بن ابومرثد
غنوی اسیران مکه را با خود میبرد، درمکه زن بدکاره و زناکاری بود
بنام “عناق” که با مرثد سابقه دوستی و رابطه نامشروع داشت. مرثد
گوید: بحضور پیامبر صلی الله علیه و سلم رفتم و گفتم: آیا من میتوانم با
“عناق” ازدواجکنم؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم سکوت کرد. سپس آیه:"
والزانية لا ينكحها إلا زان أو مشرك ". نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و
سلم مرا خواند و آن را بر من خواند و فرمود: “آن را نکاح نکن”.
بروایت ابوداود و ترمذی و نسائی.
٥- ابوهریره گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " الزاني المجلود لا
ينكح إلا مثله [مرد زناکار و بدکارهایکه تازیانه حد خورده باشد، تنها
با همانند خودش ازدواج میکند]". شوکانیگوید: این توصیف برایکسیکه
غالباً وآشکارا به عمل زنا اقدام میکند و دلیل است بر اینکه حلال
نیست برای مرد،که با زنی ازدواجکندکه بدکاره و زنا پیشه است و زنا
از او ظاهر میشود و همچنین برای زن جایز نیستکه با مردی
ازدواجکندکه زنا از او سر میزند و زنا پیشه است. و آخر آیه
قبلیکه میگوید:" وحرم ذلك على المؤمنين " بر این مطلب تصریح دارد.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
|