Thu, 10 Apr 2025پنجشنبه 21 فروردين 1404
 
كليپهاي صوتي و تصويري: 599
تعداد كل مقالات : 2523
تعداد كل بازديدها تاكنون : 9465815
 
 
 

پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: (لعل رجلا يقول ما يفعل بأهله، و لعل امرأة تخبر بما فعلت مع زوجها، فأرم القوم، فقلت إي و الله يا رسول الله، إنهن ليفعلن و إنهم ليفعلون، فقال صلی الله علیه وسلم  : فلا تفعلوا، فإنما مثل ذلک کمثل شيطان لقي شيطانة في طريق فغشيها و الناس ينظرون). «شايد در ميان شما مردي باشد که آنچه را با زنش انجام داده بگويد، و يا زني باشد که آنچه را با شوهرش انجام داده تعريف کند!؟ مردم ساکت شدند، گفتم : به خدا قسم اي رسول الله! زنان اين کار را مي‌کنند و مردان هم اين کار را مي‌کنند، پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : اين کار را نکنيد چون اين کار مانند کار شيطان نري است که شيطان ماده‌اي را در راه مي‌بيند و در حاليکه مردم به آنها نگاه مي‌کنند با او آميزش مي‌کند».[آداب الزفاف 72]

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (إذا دعا الرجل امرأته إلي فراشه فلم تأته فبات غضبان عليها لعنتها الملائکة حتي تصبح) «هرگاه مرد از همسرش خواست تا در بسترش حاضر شود و همسرش امتناع ورزيد و شوهرش از او خشمگين شد، ملائکه تا صبح او را لعنت مي‌کنند». متفق عليه : بخاری (5194)، مسلم (1436) و در حديثي ديگر مي‌فرمايد : (إذا دعا الرجل زوجته لحاجته فلتأته و إن کانت علي التنور) «هرگاه مرد همسرش را براي نيازش فرا خواند، بايد نزد او برود اگرچه بر تنور باشد (مشغول پخت و پز باشد)». ترمذی (1170)

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (لايحل للمرأة أن تصوم و زوجها شاهد إلا بإذنه) «جايز نيست که زن در حضور شوهرش روزه بگيرد مگر به اجازه او».بخاری (5195)

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (ولاتنفق امرأة شيئا من بيت زوجها، إلا بإذن زوجها، قيل و لا الطعام؟ قال : ذلک أفضل أموالنا) «زن نبايد از مال شوهرش مصرف کند، مگر اينکه شوهرش به او اجازه دهد، گفته شد حتي غذا؟ فرمود : آن بهترين اموالمان است».[صحیح ابن ماجه 1875]

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (فحقکم عليهن ألا يوطئن فرشکم من تکرهون، و لايأذن في بيوتکم لمن تکرهون) «حق شما بر زنانتان اين است که ناموستان را حفظ کنند و کسي را که دوست نداريد به خانه‌هايتان راه ندهند»

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : (خير النساء من تسرک إذا أبصرت، و تعطيک إذا أمرت، و تحفظ غيبتک في نفسها و مالک) «بهترين زنان زني است که وقتي به او نگاه مي‌کني، تو را خوشحال ووقتي که به او امر مي‌کني تو را اطاعت کند و در غياب تو حافظ خود و مال شما باشد». [صحیح ابن ماجه 3299].

******************

مشاهده كل احاديث

 
 
 

اسلام - قرآن و تفسیر
نوار اسلام
سایت جامع فتاوای اهل سنت
مهتدین
عصر اسلام
دائرة المعارف شبکه اسلامی
اسلام تيوب
اخبار جهان اسلام
سایت بیداری
کتابخانه
پاسخ به شبهات دینی
اسلام هاوس

طریقه رفتار با مخالفان (سلسله فن تعامل با دیگران)

طریقه رفتار با مخالفان

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) با کفار عادلانه رفتار می‌کرد و در راه اصلاح و دعوت آن‌ها از خود فداکاری نشان می‌داد و شکنجه و آزار آنان را تحمل می‌کرد و از بدی‌های آنان چشم می‌پوشید، چرا اینگونه رفتار نکند، در حالی که پروردگارش به او گفته است:

(وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً ) [الأنبیاء: 107] «ما تو را نفرستادیم جز رحمت»، برای چه کسانی؟ فقط برای مؤمنین؟! خیر. (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) بلکه «برای همه جهانیان».

یهود به پیامبر (صلي الله عليه وسلم) ناسزا می‌گویند و به دشمنی و عداوت او مبادرت می‌ورزند. ولی با وجود آن نسبت به آنان مهربانی می‌کند.

حضرت عایشه می‌گوید: روزی یهود به خانه‌ی آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) گذشتند و گفتند: «السام علیکم» یعنی مرگ بر شما. آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) فرمود: «وعلیکم» وقتی عایشه این سخن آنان را شنید تحمل نکرد و گفت: مرگ بر شما و نفرین و خشم خدا بر شما باد. پیامبر (صلي الله عليه وسلم) فرمود: ای عایشه! آرام باش و از خشونت و ناسزاگویی پرهیز کن. عایشه گفت: مگر نشنیدی چه گفتند؟ آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) فرمود: تو نیز شنیدی که من چه گفتم؟ من به آن‌ها جواب گفتم، پس دعای من در حق آن‌ها مستجاب می‌گردد، اما دعای آنان علیه من مورد اجابت قرار نمی‌گیرد.

آری، چه انگیزه‌ای وجود دارد تا ناسزاگویی مقابله به مثل شود! مگر خداوند به او نگفته است: (وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا) یعنی «با مردم سخن نیک بگویید».

پیامبر (صلي الله عليه وسلم) با اصحابش از غزوه‌ای برمی‌گشتند و در بیابانی که درختان انبوهی داشت، به استراحت پرداختند و اصحاب در زیر درختان این جنگل پراکنده شده و به استراحت پرداختند.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) نیز زیر سایه درختی رفته و استراحت نمودند و شمشیرش را بر شاخه‌ای از درخت آویزان نمود و چادرش را پهن نمود و به خواب رفت. در این میان یکی از مشرکین آن‌ها را دنبال می‌کرد. وقتی دید که رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) تنها است با آرامی نزد او آمد و شمشیرش را از شاخه‌ی درخت برداشت و با صدای بلند فریاد زد: ای محمد! چه کسی تو را از من بازمی‌دارد؟ رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) بیدار شد در حالی که مرد بالای سرش ایستاده و شمشیر به دست دارد و مرگ بر او پرتو افکنده است.

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) تنها بود. و چیزی جز ازارش با او نبود. یارانش از وی متفرق شده و مشغول استراحت بودند. مرد در اوج قدرت و پیروزی به سر می‌برد و مرتب می‌گفت: چه کسی تو را از من بازمی‌دارد؟ چه کسی تو را از من نجات می‌دهد: رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) با اطمینان گفت: الله! آن مرد لرزید و شمشیر از دستش افتاد. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) برخاست و شمشیر را به دست گرفت و گفت: هان! بگو: چه کسی تو را از دست من بازمی‌دارد؟ آن شخص متغیر و سراسیمه شد و از رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) معذرت‌خواهی نموده و طلب بخشش و ترحم می‌نمود و می‌گفت: کسی نیست، بهترین مواخذه‌کننده باش! رسول‌خدا(صلي الله عليه وسلم) گفت: مسلمان می‌شوی؟ گفت: خیر، اما با قومی که با تو به جنگ و نبرد می‌پردازند همراهی نمی‌کنم.

لذا رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) از او درگذر کرده و نسبت به او احسان نمود. این شخص سردار قومش بود و به سوی آن‌ها بازگشت و آن‌ها را به سوی اسلام دعوت نمود و همگی آنان مسلمان شدند.

آری، با مردم نیکی و خوشرفتاری کن تا دل‌هایشان را به دست آورده و آن‌ها را رام نمایی. اخلاق آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) حتی با دشمنان سرسخت اسلام بزرگ‌منشانه بوده و با آن عادلانه رفتار می‌کرد به طوری که آن‌ها را جذب نموده و قلب‌هایشان را هدایت نمود و به وسیله‌ی آن‌ها کفر را نابود می‌ساخت.

وقتی رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) با دعوتش در بین مردم ظهور نمود قریش به هر طریق ممکن در مبارزه و نبرد با وی تلاش می‌کردند و یکی از روش‌های مبارزه با دعوت وی این بود که بزرگان آن‌ها گفتند: به سراغ مردی بروید که داناترین شما به سحر و پیشگویی باشد و او را پیش این مرد (پیامبر (صلي الله عليه وسلم)) که باعث تفرقه و شکاف میان مردم و دین‌مان شده و از دین‌مان ایراد می‌گیرد، بفرستید تا با او صحبت کند و ببیند که به او چه جواب می‌دهد. همگی گفتند: ما کسی غیر از «عتبه بن ربیعه» را نمی‌شناسیم، بزرگان قریش گفتند: این کار توست ای ابو ولید.

عتبه که در میان قومش از وجاهت و سیادت برخوردار و بسیار بردبار بود. گفت: ای قریش! شما مناسب دانسته‌اید تا من نزد این شخص بروم و با او سخن بگویم و اموری را به او پیشنهاد کنم، شاید برخی از آن‌ها را بپذیرد آن‌ها گفتند: بله ای ابو ولید!

عتبه برخاست و نزد رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) رفت و در حالی که آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) در کمال آرامش نشسته بود، در جلویش ایستاد و گفت: ای محمد! تو بهتری یا عبدالله؟! رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به خاطر احترام پدرش عبدالله خاموش شد. بار دیگر گفت: تو بهتری یا عبدالمطلب؟ رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به خاطر احترام جدش عبدالمطلب ساکت ماندند.

عتبه گفت: پس اگر تو تصور می‌کنی که این‌ها از تو بهترند، پس آن‌ها معبودانی را پرستش نمودند که تو از آن‌ها ایراد می‌گیری و اگر بر این باور هستی که تو از آنان بهتری پس سخن بگو تا من سخنت را بشنوم. قبل از این که رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) پاسخی بدهد، عتبه به خشم درآمد و گفت: به خدا سوگند ما هرگز بره‌ای (جوانی) را شوم‌تر از تو میان قومش ندیده‌ایم! جمع ما را متفرق و افکارمان را پراکنده ساختی و از آیین ما ایراد می‌گیری و ما را در میان عرب‌ها شرمنده و رسوا ساختی، تا جایی که این خبر در همه جا پیچیده است که در میان قریش ساحر و غیبگویی وجود دارد به خدا قسم! ما در انتظار چیزی نیستیم جز این که صدایی همانند فریاد یک زن یاردار بشنویم و سپس شمشیر برداشته و بر همدیگر یورش ببریم و همدیگر را نابود سازیم!

عتبه بسیار خشمگین و ناراحت بود و رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در کمال ادب خاموش. آنگاه عتبه برخی پیشنهادات فریبنده را آغاز نمود تا رسول خدا از دعوتش بازآید. بنابراین، گفت: ای مرد! اگر قصد تو مال و سرمایه است، ما برای تو آنقدر سرمایه جمع می‌کنیم تا تو سرمایه‌دارترین فرد در میان قریش باشی، اگر به ریاست و پست و مقام تمایل داری، ما برتری تو را در میان خویش اعلام داشته و تو تا آخر عمر سرور ما خواهی بود. اگر تو دارای شهوت هستی و به زنان علاقه داری هرکدام از زنان قریش را که می‌خواهی انتخاب کن و ما حاضریم ده زن را به ازدواج تو درآوریم! و اگر شخصی که نزد تو می‌آید جنّی است که وقتی او را می‌بینی و نمی‌توانی آن را از خودت دفع نمایی، ما برایت دارویی طلب نموده و جهت بهبودی تو اموال خویش را صرف می‌نماییم، زیرا گاهی اشباح و ارواح آزاردهنده بر انسان غالب می‌شوند و می‌باید مورد معالجه و مداوا قرار گیرند.

همواره عتبه با این اسلوب بد و نازیبا با رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) سخن می‌گفت و پیشنهادهایش را به وی عرضه می‌کرد و در صدد فریب بود و رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در کمال آرامش خاموش بود. طرح‌های پیشنهادی ریاست، پادشاهی، مال، زن و علاج پایان یافت و عتبه خاموش شده و آرام گشت و منتظر جواب ماند. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) چشمش را به سوی عتبه بلند کرد و در کمال آرامش گفت: ای ابوولید! آیا سخنانت به پایان رسید؟ عتبه از این ادب پیامبر راستگو و امین تعجب نمود. بلکه به طور خلاصه گفت: بله. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) گفت: پس به من گوش فرا ده. عتبه گفت: بفرما. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) فرمود:

{حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (2) كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3) بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (4)} [فصلت: 1 – 4].

یعنی: «حم. این کتاب از جانب خداوند بخشاینده و مهربان فرو فرستاده شده است. کتابی است که آیات آن واضح و روشن است در حالی که قرآنی به زبان عربی است برای قومی که نمی‌دانند. مژده‌دهنده و ترساننده است، پس اکثر مردم از آن روگردان شدند. پس این قوم نمی‌شنوند».

رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) مشغول تلاوت این آیات بود و عتبه گوش می‌داد ناگهان عتبه بر زمین نشست، سپس بدنش به لرزه درآمد، دست‌هایش را به پشتش انداخت و بر آن‌ها تکیه زد و همواره گوش می‌داد و گوش می‌داد و رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) تلاوت می‌کرد و تلاوت می‌کرد تا این که به این سخن خداوند رسید:

{ فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ} [فصلت: 13].

یعنی: «ای پیامبر! اگر (اهل مکه از این کتاب) روی بگردانند، پس به آن‌ها بگو: من شما را از عقوبتی چون عقوبت عاد و ثمود می‌ترسانم».

وقتی عتبه این تهدید عذاب را شنید لرزه بر اندام شد و پرید و دستش را بر دهان آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) گذاشت تا از قرائت بازایستد. باز رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) به تلاوت آیات ادامه داد تا این که به آیه سجده تلاوت رسید و سجده نمود و باز سرش را از سجده برداشته و به عتبه نگاه کرد و گفت: شنیدی ای ابو ولید؟ گفت: بله. آنگاه فرمود: حال تو بدانی و این آیات. عتبه برخاست و در حالی که آنان در شوق انتظار به سر می‌بردند نزد آنان رفت، آنان به همدیگر می‌گفتند: به خدا قسم! ابوولید به غیر از آن روحیه‌ای که رفته بود، نزدتان می‌آید. وقتی عتبه در جمع آنان نشست، آن‌ها پرسیدند: چه چیزی پشت سر گذاشتی؟ گفت: به خدا قسم! من چیزی مانند آن نشنیده‌ام. سوگند به خدا! آن نه شعر بود و نه سحر و نه کهانت.

ای قریش! از من اطاعت کنید و این امر را به من واگذار نمایید این مرد را به امر و کارش رها کنید، ای قوم! به خدا قسم! این سخنش را که من شنیدم خبر بزرگی در بر دارد. او خواند:

(حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ) تا این که رسید: { فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ} [فصلت: 13].

آنگاه من دهانش را نگه داشتم و او را به صله‌ی رحم سوگند دادم تا از خواندن بازآید و قطعاً شما می‌دانید که اگر محمد چیزی بگوید دروغ نمی‌گوید، پس من می‌ترسم که بر شما عذاب فرود آید. سپس ابوولید اندکی خاموش شد و به فکر فرو رفت و قومش خاموش گشته و چشمانشان به او خیره شده بود، سپس گفت: به خدا قسم! در سخنش شیرینی بود و البته که بسیار مطبوع و دلپذیر بود. آری، او مانند درختی است که بالایش بسیار ثمردار و در پایینش میوه خیلی فراوان است. همانا او نابود نمی‌شود و او زیر دست خودش را درهم می‌شکند و چنین سخنی را بشر نمی‌تواند بگوید. این از دست انسانی ساخته نیست. آن‌ها گفتند: ای ابوولید! این شعر است شعر. ابوالولید گفت: به خدا سوگند! کسی از من در شعر داناتر نیست و من کسی را در رجز و قصیده و نه به اشعار جنیان کسی داناتر از خود سراغ دارم به خدا سوگند آنچه که او می‌گوید با هیچکدام از این‌ها شباهت ندارد و همواره عتبه در مورد رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) با قومش بحث و مناقشه می‌کرد! آری، درست است که عتبه در دین اسلام داخل نشد، اما درونش به دین اسلام نرم گردید. پس ببین چگونه این اخلاق رفیع و این مهارت نیکوی شنیدن، در عتبه اثر گذاشت با وجود این که او از سرسخت‌ترین دشمنان بود.

روز دیگری قریش گرد هم آمدند و «حصین بن منذر خزاعی» پدر صحابی بزرگوار «عمران بن حصین» را به نمایندگی از طرف خود جهت گفتگو و مذاکره نزد رسول‌خدا(صلي الله عليه وسلم) و بازداشتن او از دعوتش فرستادند.

ابوعمران نزد رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) رفت، در حالی که اصحابش در پیرامون او نشسته بودند و آن جمله‌ای که قریش همواره بر زبان می‌آوردند گفت: تو جمع ما را پراکنده ساختی و افکار ما را متفرق نمودی. رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در کمال لطف و آرامش خاموش بود، تا این که از سخنانش فارغ شد، رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در کمال ادب و احترام گفت: ای ابوعمران! آیا سخنانت تمام شد؟ گفت: آری. آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) فرمود: پس آنچه من از تو می‌پرسم جواب بده، ابوعمران گفت: بگو. گوشم به توست.

آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) فرمود: ای ابوعمران! تو امروز چند معبود را می‌پرستی؟ گفت: هفت معبود! شش تا در زمین و یکی در آسمان! رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) پرسید: به هنگام ترس و امید به کدام یکی رجوع می‌کنی؟ گفت: به آن که در آسمان است. باز آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) در کمال لطف و آرامش گفت: ای حصین! اگر تو اسلام بیاوری من تو را دو کلمه یاد می‌دهم که به تو سود و فایده می‌دهند. حصین از جایش تکان نخورد و بلافاصله اسلام آورد و گفت: یا رسول الله! دو کلمه‌ای را که به من وعده داده‌ای، یاد بده! آنحضرت (صلي الله عليه وسلم) فرمود: بگو: «اللَّهُمَّ أَلْهِمْنِي رُشْدِي، وَأَعِذْنِي مِنْ شَرِّ نَفْسِي» «خدایا! رشد و هوشیاری امر را به من الهام کن و من را از شر نفسم نجات بده».

آه! چه‌قدر این برخورد عالی و شدت تأثیر آن در مردم به هنگام مخالفت با آنان زیبا و جالب بوده است. در واقع این برخورد اسلامی، و شیوه دعوت با حکمت و بصیرت است که در دعوت کفار و جذب آنان به سوی خیر، مفید و سودمند واقع شده است.

یکی از جوانان جهت تحصیل به آلمان سفر کرده و در یک واحد آپارتمان سکونت نموده بود. روبروی خانه‌ی او یک جوان آلمانی سکونت داشت که در میان آن‌ها هیچگونه رابطه‌ای وجود نداشت. بلکه فقط همسایه بودند.

اتفاقاً دانشجوی آلمانی به سفر رفت و توزیع‌کننده روزنامه‌ها، هر روز روزنامه‌ها را در کنار در منزل وی می‌گذاشت دوست جوان ما بر اثر انباشته‌شدن روزنامه‌های زیاد متوجه می‌شود و از حال همسایه‌اش جویا می‌شود. برایش معلوم می‌شود که او به سفر رفته است، از این جهت روزنامه‌ها را می‌پیچد و در یک قفسه مخصوص می‌گذارد و پیوسته هر روز آن‌ها را جمع کرده و مرتب می‌نماید.

پس از این که همسایه‌اش بعد از دو یا سه ماه برمی‌گردد به او سلام گفته و بازگشت وی را از سفر با سلامت تبریک عرض می‌نماید. سپس روزنامه‌ها را به او تقدیم می‌کند و باز به او می‌گوید: من گمان کردم شاید شما موضوعی را دنبال کرده یا در مسابقه‌ای اشتراک داشته‌اید، از این رو تصمیم گرفتم تا آن را از دست ندهد! همسایه آلمانی با تعجب به این رفتار انسانی او توجه نموده و می‌گوید: آیا در قبال این کار مزد یا پاداشی می‌خواهی؟ دوست ما می‌گوید: خیر، بلکه دین ما به ما دستور می‌دهد تا به همسایه نیکی و خوشرفتاری نماییم و شما همسایه من هستید، باید من با شما نیکی و خوشرفتاری کنم. سپس دوست ما با این همسایه به نیکی رفتار می‌کند، تا این که او به اسلام مشرف می‌شود.

سوگند به خدا! این است بهره و لذت حقیقی دنیا، و آن این که شما احساس نمایید در حساب با مردم راست هستید. شما با خاموشی به جا و مناسب در زندگی خویش، و به هرچیز حتی با اخلاق‌تان، خداوند را عبادت کنید. تعداد بی‌شماری از کفار هستند که دسته‌ای از مسلمانان با تعامل و برخورد غیر انسانی خویش مانع دخول آن‌ها در اسلام شده‌اند، به کارگران ستم نموده‌اند، در بازار آن‌ها را فریب داده‌اند و در همسایگی آنان را اذیت کرده‌اند! پس بشتاب و با تغییر رویه و تعامل اسلامی و انسانی و محبت‌آمیز با آنان رفتار نماییم.

روشنگری...

«بهترین دعوتگران کسانی هستند که با اعمال و رفتارشان در انسان‌ها تأثیر می‌گذارند تا گفته‌هایشان».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: از زندگی ات لذت ببر، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

 

 


بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتايج قبل

 

ارسال مقاله به دوستان

چاپ مقاله

 

     

  معرفي سايت به دوستان  |   درباره ما   |  تماس با ما

All Rights Reserved For BlestFamily.com © 2010

كليه حقوق مادي و معنوي سايت محفوظ است.