Thu, 10 Apr 2025پنجشنبه 21 فروردين 1404
 
كليپهاي صوتي و تصويري: 599
تعداد كل مقالات : 2523
تعداد كل بازديدها تاكنون : 9465836
 
 
 

پيامبر صلی الله علیه وسلم  به عبدالرحمن بن عوف فرمود: (أولم ولو بشاة) «وليمه بده اگرچه گوسفندي باشد». متفق عليه : بخاری (5153)، مسلم (1427)

******************

بريده بن حصيب رضی الله عنه گفت: (لما خطب علي فاطمة رضي الله عنها قال : قال رسول الله صلی الله علیه وسلم  : إنه لابد للعرس من وليمة) «وقتي که علي از فاطمه رضي الله عنها خواستگاري کرد، پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : براي عروسي وليمه لازم است». صحیح ابن ماجه (2419)

******************

سنت است که مرد در هنگام آميزش با زن خویش بگويد : (بسم الله اللهم جنبنا الشيطان و جنب الشيطان ما رزقتنا) «به نام خدا، خداوندا! شيطان را از ما و از آنچه به ما عطا مي‌کني دور بگردان»، پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: (فإن قضي بينهما ولد لن يضره الشيطان أبدا) «اگر کودکي از آن دو متولد شود، شيطان هرگز به او ضرر نمي‌رساند». متفق عليه : بخاری (5165)، مسلم (1434)

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : (إذا تزوج أحدکم امرأة، أو اشتري خادما، فليأخذ بناصيتها، وليسم الله عزوجل و ليدع بالبرکة، و ليقل : اللهم إني أسألک من خيرها وخير ما جبلتها عليه، و أعوذ بک من شرها و شر ما جبلتها عليه). «هرگاه يکي از شما زني را به ازدواج خود درآورد يا خادمي را خريد، دست بر پيشاني‌اش بگذارد و بسم الله بگويد و براي او از خدا طلب برکت کند ». ابوداود (2146)

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: (أحق ما أوفيتم من الشروط، أن توفوا به ما استحللتم به الفروج) «سزاوارترين شروطي که بايد به آن وفا کنيد شروط نکاح است». متفق عليه : بخاری (5151)، مسلم (1418)

******************

از انس بن مالک رضی الله عنه  روايت است : (أن عبدالرحمن بن عوف جاء إلي رسول الله صلی الله علیه وسلم  و به أثر صفرة فسأله رسول الله صلی الله علیه وسلم  فأخبره أنه تزوج امرأة من الأنصار، قال: کم سقت لها؟ قال : زنة نواة من ذهب، قال رسول الله صلی الله علیه وسلم  أولم ولو بشاة) «عبدالرحمن بن عوف نزد پيامبر صلی الله علیه وسلم  آمد در حاليکه آثار زردي (زعفران يا حنا) بر او ديده مي‌شد، پيامبر صلی الله علیه وسلم  از حال او پرسيد، (عبدالرحمن بن عوف) در پاسخ گفت که با زني از انصار ازدواج کرده است. پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : چقدر مهريه برايش قرار داده‌اي؟ گفت به اندازه وزن يک هسته خرما طلا، پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : وليمه بده اگرچه گوسفندي باشد». متفق عليه : بخاری (5153)، مسلم (1427)

******************

مشاهده كل احاديث

 
 
 

اسلام - قرآن و تفسیر
نوار اسلام
سایت جامع فتاوای اهل سنت
مهتدین
عصر اسلام
دائرة المعارف شبکه اسلامی
اسلام تيوب
اخبار جهان اسلام
سایت بیداری
کتابخانه
پاسخ به شبهات دینی
اسلام هاوس

در امور بی‌معنا دخالت نکن

در امور بی‌معنا دخالت نکن

از زیبایی‌های اسلام در وجود هر شخص این است که از آنچه به او مربوط نمی‌شود، دست بردارد. چه‌قدر این جمله‌ی زیبایی است که تو آن را از زبان پیامبر باهوش و پاک، یعنی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم)می‌شنوی.، آری، ترک اموری که فایده‌ای ندارند.

چه‌قدر زیادند انسان‌های مزاحم و زحمت‌آور که تو را به داخل‌شدن در امور بی‌مورد و بی‌فایده اجبار می‌کنند.

به طور مثال، وقتی ساعتت را ببیند می‌پرسد، آن را چه‌قدر خرید کردی؟ تو در جواب می‌گویی: هدیه است، باز می‌پرسد: هدیه! از کجا؟ تو در جواب می‌گویی: از طرف یکی از دوستان. باز او می‌گوید: دوستت در دانشگاه، دوست محله، از کجا؟! باز تو می‌گوی. والله، آن دوست دانشگاهی‌ام.

سپس او می‌گوید: خب، به چه مناسبت؟ تو می‌گویی: أأأن یعنی به مناسبت روزهای دانشگاه. باز می‌پرسد: مناسبتش چیه؟ قبولیت، یا باهم در سفری بودید یا ممکن است أأأن؟ و او در سؤال پیچ‌نمودن یک قضیه‌ی بی‌ارزش ادامه می‌دهد. تو را به خدا مواظب باش وجدانت تو را وادار نکند تا به رویش فریاد بزنی و بگویی: در امور بی‌مورد دخالت نکن! چه بسا قضیه به غرنج‌تری اتفاق می‌افتد مثلاً زمانی که در یک جلسه عمومی با این سؤالاتش عرصه را برای تو تنگ نماید.

به یادم هست که من به همراه چند نفر از دوستانم بعد از نماز در جایی نشسته بودیم که گوشی یکی از آن‌ها زنگ خورد و او در کنار من نشسته بود، وی جواب داد:

- بله؟

- همسرش: الو کجایی خر؟!

صدایش آنقدر بلند بود که من سخنان‌شان را می‌شنیدم.

مرد گفت:

- خوبم. خدا شما را حفظ کند.

- زن خشم گرفت و گفت:

- خدا حالت را خوب نکند. بی‌فکر به همراه دوستانت نشسته‌ای و من منتظرت هستم به خدا تو گاوی (!!)

آن شخص گفت:

- خدا از تو راضی باشد. بعد از نماز عشاء خواهم آمد.

من متوجه شدم که سخنانش با سخنان او موافق نیست، و من دریافتم که او می‌خواهد خودش را در تنگنا قرار ندهد. مکالمه‌ی آن‌ها به پایان رسید. من به حاضرین نیم نگاهی انداختم و خیال می‌کردم شاید یکی از آن‌ها بپرسد: کی بود تماس گرفت؟ از شما چه می‌خواست؟ چرا رنگ چهره‌ات بعد از مکالمه عوض شد؟!

اما خدا بر او رحم کرد و کسی در اموری که به آن‌ها مربوط نبود، دخالت نکرد.

به طور مثال اگر به عیادت بیماری رفتی و از بیماری‌اش پرسیدی. او به یک جمله عمومی اکتفا نمود و گفت: الحمدلله. یک بیماری سطحی و مریضی کوتاه بود و تمام شد. یا امثال این عبارات که جواب صریحی به شمار نمی‌آیند، او را به جواب دقیق در تنگنا قرار مده، به عنوان مثال نگو: ببخشید. یعنی حقیقتاً بیماری شما چه بود. بیشتر در مورد آن توضیح دهید؟ منظورتان چه بود؟ یا... تعجب‌آور است. انگیزه‌ی شما در تنگنا قراردادن او چیست؟

آری، از زیبایی‌های اسلام در وجود و شخص، این است که از آنچه به او مربوط نمی‌شود، دخالت نمی‌کند، یعنی انتظار داری او بگوید: من بیماری بواسیر دارم یا در فلان (...) زخمی دارم یا... وقتی او جواب عمومی به تو دهد نیاز به کش‌دادن موضوع نیست. منظورم این نیست که از بیمار، مریضی‌اش را نپرسی؟ بلکه منظورم دقت بیش از حد در سؤال است.

به طور مثال: کسی که دانش‌آموزی را در یک جلسه‌ی عمومی صدا می‌زند و با صدای بلند می‌گوید:

- هان احمد! قبول شدی؟

- او می‌گوید: بله.

باز می‌پرسد:

- در کلاس رتبه‌ی چندم را به دست آوردی؟

اگر واقعاً تو برایش ارزش قایل هستی و او را دوست داری، در وقت تنهایی از او سؤال کن. انگیزه‌ی این دقت کاری چیست؟ چه نسبتی با تو دارد؟ چرا با او گفتگو نمی‌کنی. چرا به دانشگاه نمی‌روی؟ اگر تو می‌خواهی او را کمک کنی پس در یک گوشه با او بنشین و به آنچه نیاز دارد با او سخن بگو. اما خیس‌نمودن چهره‌اش از عرق شرمندگی مناسب نیست و نباید او را در جمع شرمنده ساخت!

رسول خدا (صلی الله علیه وسلم)فرمود: «مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ المَرْءِ تَرْكُهُ مَا لَا يَعْنِيهِ» «از زیبایی‌های اسلام در وجود شخص، این است که در آنچه به او مربوط نمی‌شود، دخالت نمی‌کند».

آگاه باش! موضوع را بزرگتر از حجمش گنده نکن. مدتی پیش به شهر پیامبر (صلی الله علیه وسلم)سفر نمودم و سرگرم چند سخنرانی بودم و با یک جوان اندیشمندی توافق نمودم تا دو پسرم، عبدالرحمن و ابراهیم را به یک حلقه حفظ قرآن، یا یک مرکز تفریحی تابستانی ببرد و دوباره بعد از عشاء آن‌ها را بیاورد. عبدالرحمن ده سال عمر داشت. لذا من ترسیدم که این جوان از باب فضولی سؤالاتی بی‌ربط از او بپرسد: اسم مادرت چیست؟ خانه‌ی‌تان کجاست؟ چند برادرید؟ پدرت چه‌قدر پول به تو می‌دهد؟ بنابراین، عبدالرحمن را آگاه نمودم و گفتم: اگر از تو سؤال بی‌ربطی پرسید. بگو: «از زیبایی‌های اسلام در وجود شخص، این است که در آنچه به او مربوط نمی‌شود، دخالت نکند» و این حدیث را چندین بار تکرار نمودم تا آن را حفظ کرد.

عبدالرحمن با برادرش سوار ماشین شدند و عبدالرحمن بسیار گرفته و بیمناک بود. در مسیر راه جوان با نرمی می‌گوید: حالت چطور است عبدالرحمن؟ عبدالرحمن با هوشیاری کامل جواب می‌دهد: زنده باشی، جوان مسکین می‌خواهد که او را نرم و آرام کند. لذا می‌پرسد: امروز شیخ سخنرانی دارد؟ عبدالرحمن کوشش می‌کند تا حدیث را به یاد آوری کند، اما حافظه‌اش همکاری نمی‌کند. لذا با صدای بلند فریاد می‌زند: در آنچه به تو مربوط نیست دخالت نکن. جوان می‌گوید: خیر، بلکه هدف من این است که در آن شرکت کنم و استفاده نمایم. باز عبدالرحمن فکر می‌کند او می‌خواهد او را فریب دهد لذا دوباره تکرار می‌کند؛ آنچه به تو مربوط نیست دخالت نکن. باز جوان می‌گوید: ببخشید عبدالرحمن منظورم... باز عبدالرحمن فریاد می‌زند: آنچه به تو مربوط نیست، دخالت نکن. آن‌ها در طول مدت این سفر در این وضعیت به سر می‌برند تا این که برمی‌گردند. در این هنگام عبدالرحمن با افتخار با من موضوع را در میان گذاشت. من خندیدم و مجدداً موضوع را برایش تفهیم نمودم.

آموزش فرد برای استفاده از این راهکار...

«تعامل یعنی مجاهده با نفس در آزادی از دخالت در کار دیگران، ابتدا خسته‌کننده است، اما در پایان آرام‌بخش است».

سرگذشت یک هنرپيشه‌اي

«اميره» نيزازكساني است كه توفيق پروردگارنصيبش شد وتوبه كرد. اوشرح حالش را چنين بيان مي‌كند:

درطول عمر، بيادخدابودم. نمازمي خواندم وپايبندآن بودم. حتي دردوران اشتغال، براي اداي نماز، وقت تعيين مي كردم. پس ازازدواج،براي اداي حج،عازم مكه شدم ولي در بازگشت بازهم حجاب رارعايت نمي كردم. بعداً نيزچندين مرتبه موفق به عمره شدم. يادم مي آيد كه پس ازپنجمين عمره، براي مدت نه ماه حجاب پوشيدم ولي به خاطريك سري فشارهاي خطرناك- كه لازم نمي دانم توضيح دهم- نتوانستم مقاومت كنم وبالاخره حجابم راكنارگذاشتم. با ترك حجاب، نه تنها آرامشي به من دست نداد. بلكه ازفشارها چيزي كاسته نشد وبرعكس وجدانم ناراحت بود ومرا عذاب مي داد. ازاين رودوباره تصميم به پوشيدن حجاب گرفتم. متأسفانه اين بارنيزحجابم درمقابل تندبادهاي فساد نتوانست دوام بياورد.

آخرين باري كه به حجاب روي آوردم تقريباً يك سال پيش بود، مثلي معروف است كه «الثالثة ثابتة» (سومي ماندني است) اين بارباتوكل به خدا،عزمم راجزم نمودم كه به حجابم وفاداربمانم. البته اكنون وضعيتم با سابق كاملاً فرق دارد؛ قبلاً تنهابودم، مجتمعي كه درآن بسرمي بردم، باحجاب، سازگارنبود وكسي دركنارم وجودنداشت كه همكارومشوقم گردد.

درادامه‌ي سخنانش مي‌افزايد:

به ياد ندارم كه كسي مرابراي پوشيدن حجاب مجبور كرده باشد، حتي دوستم خانم «هناء ثروت» كه قبل ازمن محجبه شده بود،هيچگاه صراحتاًازمن چنين درخواستي نكرد. جزاينكه روزي براي ملاقاتش رفته بودم ازمن خواست كه نماز بخوانم. پس ازاتمام نمازروبه من كرد وگفت: اگروقت ملاقات با كسي كه برايت بسيارعزيزباشد فرارسد. چه لباسي مي پوشي؟

گفتم: زيباترين لباسهايم را.

گفت: چراموقع ملاقات باخداوند، يعني هنگام نماز، لباسي كه شايسته ي ملاقات با خداوندباشد، برتن نمي كني؟پس ازمدّت كوتاهي ازاين واقعه، متوجه شدم كه درمن علاقه به حجاب پيدا شده است، عملي را كه چندين بارآن را به اختيار خودم پذيرفته و سپس نقض نموده بودم.

خدا را سپاس مي‌گويم كه به من فرصتي داد تا چنين تصميمي بگيرم و مرا در حاليكه بدحجاب و بي بند و بار بودم قبض نكرد.

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: از زندگی ات لذت ببر، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

 

 


بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتايج قبل

 

ارسال مقاله به دوستان

چاپ مقاله

 

     

  معرفي سايت به دوستان  |   درباره ما   |  تماس با ما

All Rights Reserved For BlestFamily.com © 2010

كليه حقوق مادي و معنوي سايت محفوظ است.