Thu, 10 Apr 2025پنجشنبه 21 فروردين 1404
 
كليپهاي صوتي و تصويري: 599
تعداد كل مقالات : 2523
تعداد كل بازديدها تاكنون : 9465836
 
 
 

پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (ثلاث جدهن جد، و هزلهن جد : النکاح و الطلاق و الرجعة) «سه چيز است که شوخي و جدي در آنها، جدي است : نکاح، طلاق و رجوع کردن».ابوداود (2180)

******************

از عبدالله بن زمعه روايت است که گفت : از پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: (يعمد أحدکم فيجلد امرأته جلد العبد فلعله يضاجعها من آخر يومه) «بعضي از شما همسرشان را مانند برده شلاق مي‌زنند، در حاليکه شايد در آخر همان روز با او همبستر شوند».متفق عليه : بخاری (4992)، مسلم (2855)

******************

 پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : (أيما امرأة سألت زوجها الطلاق من غير ما بأس فحرام عليها رائحة الجنة) «هر زني که بدون سبب از شوهرش تقاضاي طلاق کند، بوي بهشت بر او حرام است». ترمذی (1199) و در حديثي ديگر مي‌فرمايد : (المختلعات هن المنافقات) «زناني که خلع مي‌کنند (تقاضاي طلاق مي‌کنند) منافق‌اند».[صحیح ابن ماجه 6681]

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: (لعل رجلا يقول ما يفعل بأهله، و لعل امرأة تخبر بما فعلت مع زوجها، فأرم القوم، فقلت إي و الله يا رسول الله، إنهن ليفعلن و إنهم ليفعلون، فقال صلی الله علیه وسلم  : فلا تفعلوا، فإنما مثل ذلک کمثل شيطان لقي شيطانة في طريق فغشيها و الناس ينظرون). «شايد در ميان شما مردي باشد که آنچه را با زنش انجام داده بگويد، و يا زني باشد که آنچه را با شوهرش انجام داده تعريف کند!؟ مردم ساکت شدند، گفتم : به خدا قسم اي رسول الله! زنان اين کار را مي‌کنند و مردان هم اين کار را مي‌کنند، پيامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود : اين کار را نکنيد چون اين کار مانند کار شيطان نري است که شيطان ماده‌اي را در راه مي‌بيند و در حاليکه مردم به آنها نگاه مي‌کنند با او آميزش مي‌کند».[آداب الزفاف 72]

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (إذا دعا الرجل امرأته إلي فراشه فلم تأته فبات غضبان عليها لعنتها الملائکة حتي تصبح) «هرگاه مرد از همسرش خواست تا در بسترش حاضر شود و همسرش امتناع ورزيد و شوهرش از او خشمگين شد، ملائکه تا صبح او را لعنت مي‌کنند». متفق عليه : بخاری (5194)، مسلم (1436) و در حديثي ديگر مي‌فرمايد : (إذا دعا الرجل زوجته لحاجته فلتأته و إن کانت علي التنور) «هرگاه مرد همسرش را براي نيازش فرا خواند، بايد نزد او برود اگرچه بر تنور باشد (مشغول پخت و پز باشد)». ترمذی (1170)

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: (لايحل للمرأة أن تصوم و زوجها شاهد إلا بإذنه) «جايز نيست که زن در حضور شوهرش روزه بگيرد مگر به اجازه او».بخاری (5195)

******************

مشاهده كل احاديث

 
 
 

اسلام - قرآن و تفسیر
نوار اسلام
سایت جامع فتاوای اهل سنت
مهتدین
عصر اسلام
دائرة المعارف شبکه اسلامی
اسلام تيوب
اخبار جهان اسلام
سایت بیداری
کتابخانه
پاسخ به شبهات دینی
اسلام هاوس

تحکّم نکن!

تحکّم نکن!

سه پدر را باهم مقایسه کنید. هرکدام پسرشان را در حالی می‌بینند که در وقت امتحانات مشغول تماشای تلویزیون هستند.

اولی: به پسرش می‌گوید: «محمد!» درسهایت را بخوان.

دومی می‌گوید: «صالح!» اگر درسهایت را بخوانی می‌توانی و از تلویزیون استفاده درست بکنی، خوبه. شیوه تعامل کدامیک بهتر است؟ شکی نیست که شیوه سومی بهتر است؛ زیرا او دستورش را به شکل پیشنهاد ارائه نمود.

به همین صورت تعامل با همسر: مثلاً ساره! چه خوب بود چای درست می‌کردی. «هند!» امروز می‌خواهم زود چاشت بخورم.

همچنین وقتی یکی اشتباهی بکند، اشتباهش را با اسلوبی درمان نمایید که او احساس کند که این تفکر عین تفکر و اندیشه‌ی اوست.

پسرتان به نماز جماعت نمی‌آید. به عنوان مثال به او بگویید «سعد!» نمی‌خواهی وارد بهشت شوی؟ می‌گوید: بله! پس بر نمازهایت محافظت کن.

روزی یک اعرابی در خیمه‌اش نشسته بود و همسرش به درد زایمان گرفتار بود و شوهرش بالای سرش در انتظار مولود بود. درد زایمان شدت گرفت تا این که بچه را به دنیا آورد، اما بچه‌اش سیاه‌رنگ بود! مرد به خود و همسرش نگاه کرد، دید هردوتا سفیدپوست هستند. تعجب کرد که چگونه بچه سیاه‌رنگ شده است؟ شیطان در دلش وسوسه انداخت.

شاید این پسر از دیگری باشد! شاید مرد سیاه‌رنگی با او زنا کرده و از او باردار شده است! شاید...

مرد سراسیمه و پریشان شد و به مدینه نبوی رفت و به محضر پیامبر (صلی الله علیه سلم) و یارانش حاضر شد و عرض نمود: یا رسول الله! همسرم در بستر من بچه‌ای سیاه‌رنگ به دنیا آورده است و ما از خاندانی هستیم که هرگز در میان ما سیاه‌رنگ وجود نداشته است! رسول خدا (صلی الله علیه سلم) به او نگاه کرد و این توانایی را داشت تا یک موعظه و اندرزی در مورد حسن ظن نسبت به دیگران و عدم اتهام به همسرش به او بگوید، اما می‌خواست یک روش دیگری را در حل این مشکل با او اعمال نماید. خواست مرد را در وضعیتی قرار دهد تا خودش مشکلش را حل کند. لذا برایش مثالی ذکر نمود که جواب را برایش نزدیک کرد.

آن مثال مناسب چه بود؟ آیا برایش از درختان نخل، یا فارس و روم مثال زد؟ رسول خدا (صلی الله علیه سلم) به او نگریست، دید که آثار «بیابان» بر او نمایان است. حال آن که او پریشان است وافکار همسرش در ذهن او حلقه زده است. رسول خدا (صلی الله علیه سلم) گفت: «آیا شتر داری؟» گفت: بله. پرسید: «آن‌ها چه رنگی هستند؟» گفت: «قرمز». رسول خدا (صلی الله علیه سلم) گفت: «آیا در میان آن‌ها سیاه‌رنگ هست؟» گفت: خیر. گفت: «آیا در آن‌ها خاکستری رنگ هست؟» گفت: بله. رسول خدا (صلی الله علیه سلم) فرمود: «این از کجا آمده است؟» یعنی وقتی همه‌ی شتران نر و ماده، قرمز رنگ هستند و هیچ رنگ دیگری در آن‌ها نیست، پس چطور شتر قرمز، بچه خاکستری رنگ زاییده است که رنگ آن با رنگ پدر و مادرش متفاوت است؟

آن مرد مقداری اندیشید و سپس گفت: شاید رگی آن را کشیده است. یعنی شاید در اجداد آن شتری بوده است و تا به حال شباهت آن در نسل آن‌ها باقی مانده ودر این بچه‌اش پدیدار گشته است. رسول خدا (صلی الله علیه سلم) فرمود: «پس شاید این پسرت را نیز رگی کشیده است»([1]).

آن مرد این جواب را شنید و اندکی با خود اندیشید و دید که جواب عین جواب، و تفکر عین تفکر خودش است. لذا قانع شده و به این سخن یقین پیدا کرد و نزد همسرش بازگشت.

روز دیگری رسول خدا (صلی الله علیه سلم) با یارانش نشسته بود و با آنان در مورد دروازه‌های خیر سخن می‌گفت و در خلال موعظه‌اش فرمود: در همخوابی شما با همسرانتان صدقه است. اصحاب تعجب نمودند و گفتند: یا رسول الله! آیا در این که ما شهوت خودمان را به جا می‌آوریم به ما اجر و پاداش می‌رسد؟ آنحضرت (صلی الله علیه سلم) به آنان چنان پاسخی داد که احساس نمودند که عین اندیشه‌ی خود آنان است. لذا نیازی به مناقشه برای قانع‌کردن‌شان نبود. بنابراین، فرمود: شما به من خبر دهید اگر شخصی برای ارضای شهوت به حرام مبتلا گردد. آیا به او گناه می‌رسد یا خیر؟ آنان عرض نمودند: بله. آنحضرت (صلی الله علیه سلم) فرمود: پس به همین شکل اگر از راه حلال استفاده کند به او اجر می‌رسد.

بلکه در حین گفتگو با کسی به هنگام نصیحت، در مواردی با او سخن بگویید که شما هردو در آن مورد اتفاق نظر دارید.

رسول خدا (صلی الله علیه سلم) به همراه هزار و چهارصد نفر از اصحابش جهت ادای عمره حرکت کردند. قریش از داخل‌شدن آن‌ها به مکه جلوگیری نمودند و داستان مشهور صلح حدیبیه اتفاقی افتاد. سرانجام پس از رایزنی طولانی پیامبر (صلی الله علیه سلم) و قریش، بر صلح توافق نمودند. کسی که مسئول نوشتن بندهای توافق نامه‌ی صلح از طرف مشرکین مقرر شده بود، سهیل بن عمرو بود که رسول خدا (صلی الله علیه سلم) در وارد ذیل با او توافق نمود:

مسلمانان بدون این که عمره به جا آورند به مدینه بازگردند.

هرکسی از اهل مکه مسلمان شد و خواست به مدینه هجرت کند مسلمانان مدینه او را نپذیرند.

هرکسی از اسلام مرتد گردید و خواست نزد مشرکین مکه بازگردد، آن‌ها می‌توانند او را قبول کنند و جای دهند.

و شرایطی دیگر که به ظاهر برای مسلمانان شکست و ذلتی محسوب می‌گشت. در حقیقت قریش از این تعداد زیاد مسلمانان می‌ترسیدند و شما می‌دانید که اگر می‌خواستند مکه را فتح می‌کردند. از این جهت قریش ناچار به نرمی و همکاری شدند و به نظر من هرگز فکر نمی‌کردند که حتی به یک چهارم این شروط پیروز گردند. اکثر صحابه از این توافق نامه ناراضی و در تنگنا بودند. اما چطور می‌توانستند اعتراض کنند؛ زیرا کسی که صلح نامه را نوشت و امضاء کرد، کسی بود که از روی هوای نفس سخن نمی‌گفت. عمر در حال آماده‌باش بود و به راست و چپ نگاه می‌کرد و آرزو می‌کرد که بتواند کاری انجام دهد. بنابراین، کاسه‌ی صبرش لبریز گشت. از این جهت پرید و نزد ابوبکر t آمد و خواست با او بحث و گفتگو کند.

یکی از مواضع حکمت‌آمیز عمر t این بود که سخنش را با اعتراض آغاز نکرد. بلکه با چیزهایی آغاز کرد که هردو بر آن توافق داشتند. لذا سؤالاتی از ابوبکر t پرسید که جواب همگی آن‌ها بله، آری و درست بود. عمر گفت: ای ابوبکر! آیا محمد رسول خدا نیست؟ گفت: بله. فرمود: آیا ما مسلمان نیستیم؟ ابوبکر t گفت: بله. پرسید: آیا آن‌ها مشرک نیستند؟ ابوبکر t گفت: بله. عمر پرسید: آیا ما برحق نیستیم؟ ابوبکر t گفت: بله. عمر گفت: آیا آن‌ها بر باطل نیستند؟ ابوبکر t گفت: بله. گفت: پس چرا ما پستی را در دین‌مان راه دهیم؟

ابوبکر t گفت: ای عمر! آیا او رسول خدا نیست؟ گفت: بله. پس فرمانبرداری‌اش را لازم بگیر. همانا من گواهی می‌دهم که او رسول خداست. یعنی از او پیروی کن و هرگز با او مخالفت نکن، همچنانکه رشته‌های نخ در پارچه پشت سر هم اند. عمر گفت: من نیز گواهی می‌دهم که او رسول خداست. عمر رفت و کوشش نمود تا صبر و شکیبایی کند؛ اما نتوانست. لذا نزد رسول خدا (صلی الله علیه سلم) رفت و گفت: یا رسول الله! مگر شما رسول خدا نیستید؟ گفت: بله و عمر گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟ گفت: بله. عمر گفت: آیا آن‌ها مشرک نیستند؟ گفت: بله. عمر گفت: پس چرا ما پستی را به دین خودمان راه دهیم؟ رسول خدا (صلی الله علیه سلم) فرمودند: من بنده و رسول خدایم و هرگز از فرمانش سرپچیی نخواهم کرد و هرگز او مرا نابود نخواهد کرد. عمر خاموش شد.

به هر صورت این توافق نامه انجام گرفت و مسلمانان به مدینه بازگشتند و سرانجام قریش عهدشکنی نمودند و پیامبر به سوی مکه رهسپار گردید تا آن را فتح نموده و بیت الحرام را از وجود بت‌ها پاک کند. عمر فهمید که در آن زمان اعتراضش بی‌جهت بوده است. لذا همواره می‌فرمود: من همیشه از ترس آنچه گفته بودم روزه می‌گرفتم و صدقه می‌کردم و نماز می‌خواندم و غلام و برده آزاد می‌کردم و امید داشتم که خیر باشد. پس به خدا که چه زیبا گفت عمر و چه زیبا گفت پیامبر (صلی الله علیه سلم) پیش از او. چگونه می‌توانیم بیشتر از این مهارت‌ها بهره ببریم.

اگر پسرت به حفظ قرآن توجه نمی‌کند و شما می‌خواهید در وی علاقه و اشتیاق بیشتری به وجود آورید پس با چیزهایی آغاز کنید که باهم توافق دارید.

مثلاً بگویید آیا نمی‌خواهی خدا تو را دوست داشته باشد؟ آیا نمی‌خواهی در درجات بهشت بالا بروی؟

قطعاً او به شما پاسخ خواهد داد: بله! در این هنگام نصیحت را به شکل پیشنهاد ارایه کنید، پس چه خوب بود اگر شما در شعبه حفظ شرکت می‌کردی.

همچنین شما خواهرم! اگر زنی را دیدید که به حجاب اهمیت نمی‌دهد با او در مورد چیزهایی در صحبت درآی که باهم توافق دارید مثلاً بگویید: من می‌دانم که شما مسلمان هستید و بر انجام کار خیر اشتیاق دارید. حتماً او خواهد گفت: بله الحمدلله. باز بگویید: شما زن پاکدامنی هستید و خدا را دوست دارید. او می‌گوید: کاملاً اینطور است، الحمدلله. در این هنگام نصیحت را به شکل پیشنهاد ارایه کن: پس چه زیبا بود که شما بیشتر به حجاب‌تان اهمیت می‌دادید و به پرده علاقه و توجه بیشتری نشان می‌دادید! این اسلوب به ما امکان می‌بخشد تا آنچه را از مردم می‌خواهیم به دست آوریم، بدون این که او احساس کنند که تحکمی به او شده است.

بارقه...

«می‌توانی عسل بخوری، بدون این که کندو را بشکنی».

سایت خانواده خوشبخت

BlestFamily .Com 

=================

بر گرفته شده از کتاب: استمتع بحیاتک، تألیف: دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی، مترجم: محمد حنیف حسین زایی.

 

 

 



[1]- مسلم و ابن ماجه.


بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتايج قبل

 

ارسال مقاله به دوستان

چاپ مقاله

 

     

  معرفي سايت به دوستان  |   درباره ما   |  تماس با ما

All Rights Reserved For BlestFamily.com © 2010

كليه حقوق مادي و معنوي سايت محفوظ است.