جدیدا سنی شدم اما پدر و مادرم مرا تهدید می کنند، چکار کنم؟
چندي است که به دين سنت مشرف شدم .ولي وقتي پدر و مادرم فهميدن مدام من را تهديد ميکنند و آق ميکنند وتهديد ميکنند شوهرم را به اطلاعات معرفي ميکنندو... مورد آزار و اذيت قرار ميدهند. شما بگوييد چه کنم راهنماييم کنيد.اجرکم علي الله
الحمدلله،
احترام گذاشتن و نيکي و احسان نسبت به والدين واجب است، چنانکه مي فرمايد:
«وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا» (اسرا 23).
يعني: « و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيکى کنيد! هرگاه يکى از آن دو، يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، کمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو».
و حتي اگر پدر و مادر کافر هم باشند لازمست که در حق آنها به نيکي و احترام برخورد کرد، مگر آنکه بر عليه دين خدا اقدام کنند که در آنصورت بايد خداي عزوجل و پيامبرش صلي الله عليه وسلم را بر والدين ترجيح داد و به الله و رسولش لبيک گفت نه به والدين ضد دين، و عاق آنها در اين حالت اهميتي ندارد و مورد توجه پروردگار هم قرار نمي گيرد.
قرآن کريم داستان ابراهيم عليه السلام را براي ما بازگو مي کند تا ما نيز بياموزيم و همانند او عمل کنيم؛ در اين آيات بروشني مشخص است که با وجود آنکه پدر ابراهيم مشرک است اما ابراهيم عليه السلام با الفاظي احترام آميز (يَا أَبَتِ : پدرجان!) وي را خطاب قرار داده و با نرمي و مهرباني وي را دعوت مي کند و وقتي که مورد تهديد پدرش قرار مي گيرد با وجود آنکه دربرابر تهديدش تسليم نمي شود اما باز از احترام گذاشتن به وي خارج نمي شود :
«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا * يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا * يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا * يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا * قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا * وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا * فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا * وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا» (مريم 41-50).
ترجمه: در اين کتاب، ابراهيم را ياد کن، که او بسيار راستگو، و پيامبر (خدا) بود! هنگامى که به پدرش گفت: «اى پدرجان! چرا چيزى را مىپرستى که نه مىشنود، و نه مىبيند، و نه هيچ مشکلى را از تو حلّ مىکند؟! اى پدر جان! دانشى براى من آمده که براى تو نيامده است؛ بنابر اين از من پيروى کن، تا تو را به راه راست هدايت کنم! اى پدرجان! شيطان را پرستش مکن، که شيطان نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بود! اى پدرجان! من از اين مىترسم که از سوى خداوند رحمان عذابى به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشى!» (پدر ابراهيم آزر با لحني سرزنش بار) گفت: «اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من روى گردانى؟! اگر (از اين کار) دست برندارى، تو را سنگسار مىکنم! و براى مدّتى طولانى از من دور شو!» (ابراهيم) گفت: «سلام بر تو! من بزودى از پروردگارم برايت تقاضاى عفو مىکنم؛ چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است! و از شما، و آنچه غير خدا مىخوانيد، کنارهگيرى مىکنم؛ و پروردگارم را مىخوانم؛ و اميدوارم در خواندن پروردگارم بىپاسخ نمانم!» هنگامى که از آنان و آنچه غير خدا مىپرستيدند کنارهگيرى کرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم؛ و هر يک را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم! و از رحمت خود به آنان عطا کرديم؛ و براى آنها نام نيک و مقام برجستهاى (در ميان همه امّتها) قرار داديم.
در اين آيات ديديم که ابراهيم عليه السلام با لفظ (يَا أَبَتِ : پدرجان!) پدرش را خطاب قرار داد و اين لفظ «پدرجان!» تعبيري است با لحني مهرانگيز و لطف آميز، آميخته با اميد وآرزو..
علامه عبدالرحمن سعدي در تفسير خود مي نويسد: «مهرباني و لطافت از لابلاي سخنان ابراهيم به چشم مي خورد، زيرا او نگفت: «اي پدر! من عالم هستم و تو جاهل» بلکه گفت: من و تو هر دو دانش داريم، اما دانشي که به من رسيده به تو نرسيده است، پس شايسته است از دليل پيروي و اطاعت کني .. ابراهيم خليل عليه السلام آهسته آهسته و به تدريج پدرش را دعوت داد. از آنچه آسان تر بود شروع نمود، او را از عملش خبر داد، و گفت: علم و دانش من باعث مي شود تا از من پيروي نمايي، و اگر از من اطاعت کني به راه راست رهنمون مي شوي، سپس او را از پرستش شيطان نهي کرد، و از زيان هاي عبادت شيطان آگاه ساخت. سپس او را از عذاب خداوند بر حذر داشت و گفت: اگر به اين حالت ادامه دهي دوست و همدم شيطان خواهي شد. اما اين دعوت در مورد آن بدبخت، مفيد و کارساز واقع نشد، و پدر ابراهيم پاسخي جاهلانه داد و گفت: (أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ) و اي ابراهيم! اگر تو از ناسزا گفتن به معبودانم ، و از دعوت دادنم به سوي عبادت خدا باز نيايي قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد. ]و وقتي که مورد تهديد پدرش قرار گرفت[ ابراهيم خيل او را به مانند پاسخ دهندگان رحمان وقتي که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مي دهند پاسخ داد و ناسزا نگفت، بلکه صبر نمود و کاري نکرد که ناراحت شود، و گفت: (سَلَامٌ عَلَيْكَ)..». پايان.
ابراهيم عليه السلام به وي فرمود: « سلام بر تو ». يعني: درود توديع و متاركهام تقديم تو باد و بدان كه به پاس حرمت پدري از من به تو آزاري نميرسد. اين سلام، سلام توديع است نه سلام تحيت و گراميداشت و از مصاديق اين آيه است: « وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»: بندگان رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بىتکبّر بر زمين راه مىروند؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)، ميگويند: سلام! (و با بىاعتنايى و بزرگوارى مىگذرند) «فرقان/63».
وقتي ابراهيم عليه السلام از ايمان آوردن قوم و پدرش نا اميد شد، گفت: «و از شما و از آنچه غير از خدا ميخوانيد، كناره ميگيرم» يعني: هرگاه نصيحت مرا نپذيرفتيد و دعوتم در شما هيچ تأثيري نكرد پس اينك با دين خود از ميان شما هجرت كرده و از معبودان باطل شما دوري ميگزينم «و پروردگارم را ميخوانم» بهيگانگي «اميد آن است كه در خواندن پروردگارم شقي نباشم» يعني: نا اميد ودستخالي نباشم. يا عاصي و بدبخت و نا اميد نباشم.
ابراهيم هميشه از خداوند براي پدرش طلب آمرزش مي نمود به اميد اينکه خداوند او را هدايت نمايد، اما وقتي روشن شد که او دشمن خداست و هيچ چيزي در مورد وي کارساز نيست آمرزش خواستن براي او را ترک نموده و از وي بيزاري جست.
ابراهيم عليه السلام بعد از آن، سرزمين و وطنش را ترك كرد و در راه خدا بهسوي سرزمين بيتالمقدس ـ يعني جايي كه بر آشكار ساختن دينش قادر بود ـ هجرت كرد.
ابراهيم از قومش کناره گيري کرد، و خداوند در مورداو فرمود: (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا) وقتي ابراهيم از آنان و از آنچه به جاي خدا مي پرستيدند دوري کرد به او اسحاق و يعقوب بخشيدم و هر يک از آنان را پيامبر قرار داديم . پس او صاحب فرزنداني صالح و نيکوکار شد که به عنوان پيامبر به سوي مردم فرستاده شدند و خداوند آنها را از ميان جهانيان براي رسالت و وحي خويش برگزيد.
اين بود ماجراي ابراهيم عليه السلام با پدرش، و خداوند متعال مي فرمايد:
« قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ» (ممتحنه 4).
يعني: براى شما الگوي خوبى در زندگى ابراهيم و کسانى که با او بودند وجود داشت».
پس شما اي خواهر و برادر گرامي ما؛ اکنون که الحمد لله راه هدايت را پيدا کرديد و خداوند باري تعالي اين نعمت گرانبها را نصيب شما کرده؛ بايد بدانيد شما نيز در حال آزمايش هستيد، همانگونه که ياسر و سميه ايمان آوردند و مورد آزمايش الله تعالي قرار گرفتند؛ الله متعال مي فرمايد:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» (عنکبوت 2).
يعني: «آيا مردم پنداشتهاند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها ميشوند و مورد آزمايش قرار نميگيرند».
و باز مي فرمايد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ * أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون» (بقره 155).
يعني: قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و ميوهها، آزمايش مىکنيم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان، آن کساني که چون مصيبتي به آنها برسد گويند:« ما از آن خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم» آنان درود و رحمت خدا شامل حالشان است و ايشان هدايت شوندگان هستند.
ايمان فقط كلمهاي نيست كه به زبان گفته شود بلكه حقيقتي است داراي تكاليف، امانتي است همراه با دشواريها و مسئوليتها و جهادي است كه به صبر و تحمل فراوان نياز دارد و براي كسي سزاوار نيست كه خلاف اين بپندارد.
شما نيز همانند ابراهيم عليه السلام با والدين خود با احترام برخورد کنيد، اما هيچگاه آنها و خواسته ي نامشروعشان را بر خدا و رسولش ترجيح ندهيد، همانگونه که ابراهيم عليه السلام با وجود تهديد پدرش، الله را برگزيد، و سميه و ياسر رضي الله عنهما بخاطر ايمانشان ايستادگي کردند، پس شما نيز به الله متعال توکل کنيد و دربرابر سختيها و سرزنش و تهديدات اطرافيان صبور باشيد و از الله متعال بخواهيد که شما را توفيق دهد تا اين مرحله را طي کنيد و بدانيد که پيامبرمان صلي الله عليه وسلم فرمودند: «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ، وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ»
يعني: بهشت با سختيها پوشيده و جهنم نيز با شهوات پوشيده شده است. مسلم (2822).
و يک انسان مسلمان و مومن تا لحظه اي که اجل او فرا مي رسد دائما در حال آزمايش و امتحان است و چه بسا بسياري از اين امتحانها براي او سخت و دشوار باشند، چرا که نعمت بهشت با راحت طلبي و لذت جستن از دنيا و فرار از تکاليف و مسئوليت ديني بدست نخواهد آمد.
اگر آزار و اذيت و تهديدات اطرافيان بيشتر شد و اين احتمال براي شما وجود داشت که ممکن است آسيبي به شما وارد شود، بايد به نصيحت و ارشاد خداوند متعال گوش دهيد تا رهايي يابيد، و نصيحت پروردگار همانست که به پيامبر و اصحاب او در مکه امر نمود؛ وقتي که آزار مشرکين قريش بالا گرفت الله متعال آنان را امر نمود که ترک وطن کنند و براي حفظ دين و ايمان خود هجرت نمايند، و آنان نيز به امر خداوند لبيک گفتند و از مال و سرزمين خود گذشتند و به شهر غريبي هجرت نمودند، و الله متعال آنها را بخاطر اين فداکاري تمجيد نمود:
« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (بقره 218).
يعني: کسانى که ايمان آورده و کسانى که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
و فرمود: « فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ» (آل عمران 195).
يعني: آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانههاى خود بيرون رانده شدند و در راه من آزار ديدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بيقين گناهانشان را مىبخشم؛ و آنها را در باغهاى بهشتى، که از زير درختانش نهرها جارى است، وارد مىکنم. اين پاداشى است از طرف خداوند؛ و بهترين پاداشها نزد پروردگار است.
« وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» (انفال 74).
يعني: و آنها که ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و يارى نمودند، آنان مؤمنان حقيقىاند؛ براى آنها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايستهاى است.
« وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ» (نحل 41).
يعني: آنها که پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت کردند، در اين دنيا جايگاه (و مقام) خوبى به آنها مىدهيم؛ و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مىدانستند.
آيات قرآن در تمجيد مهاجرين زياد است، و هجرت در راه خدا عبادت است و اجر و ثواب فراواني دارد، چرا که جدا شدن انسان از وطن و خانواده و قوم و از آنچه دوست دارد بسيار دشوار است، زيرا آدمي از کساني دور مي شود که به آنها افتخار مي ورزد، و در جمع آنها زندگي مي نمايد، به همين جهت هر کس چيزي را به خاطر خدا ترک نمايد خداوند به عوضش بهتر از آن به او مي دهد.
الله متعال هجرت را بعنوان آخرين راه حل در برابر آزار و اذيت و تهديدات اطرافيان قرار داده است، « وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا» (نساء 100).
يعني: کسى که در راه خدا هجرت کند، جاهاى امنِ فراوان و گستردهاى در زمين مىيابد. و هر کس بعنوان مهاجرت به سوى خدا و پيامبر او، از خانه خود بيرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است.
کسي که حاضر نشود بخاطر دينش هجرت کند، ضمن آنکه گناهکار است بزودي دينش در آستانه فتنه قرار مي گيرد، براي همين است که قرآن کريم مي فرمايد:
« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ» (انفال 72).
يعني: کسانى که ايمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و يارى نمودند، آنها ياران يکديگرند؛ و آنها که ايمان آوردند و مهاجرت نکردند، هيچ گونه ولايت [دوستى و تعّهدى] در برابر آنها نداريد تا هجرت کنند.
« إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيرًا» (نساء 97).
يعني: کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى که به خويشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟ (و چرا با اينکه مسلمان بوديد، در صفِ کفّار جاى داشتيد؟!)» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آنها [فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنيد؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.
پس اي خواهر و برادر مسلمان؛ هرگاه در شرايط سخت و تهديد قرار گرفتيد بگونه ايکه امکان انجام عبادات و شعاير ديني براي شما مهيا نبود، براي حفظ دين و اخلاق خود هجرت بر شما فرض است، و شما (سوال کننده محترم) نيز اگر چنانچه در آستانه خطر قرار گرفتيد حتما قبل از آنکه خطر به شما اصابت کند شهر خود را ترک کنيد و به يک کشور ديگر مهاجرت نماييد و يا در داخل ايران به يک شهر سني نشين برويد و در آنجا ساکن شويد، اميد است الله متعال کار شما را بعد از آن آسان گرداند چرا که خداوند متعال فرمودند: « إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا» (شرح 6).
يعني: همانا پس ازهر دشواري، آساني است.
فقط مراقب باشيد و قضيه هجرت را فقط مابين خود مطرح کنيد تا مبادا جلوي مهاجرت شما را بگيرند.
والله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت
IslamPP.Com
|