طلاق چيست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
واژه طلاق از اطلاق بمعني رها ساختن و ترککردن و بحال
خودگذاشتن،گرفته شده استگفته ميشود: " أطلقت الاسير [اسير را رها
ساختم]، وقتيکه بند از وي بگشائي واو را رها وآزاد سازي. و
دراصطلاح شرع اسلامي طلاق بمعنيگشودن و پارهکردن پيوند زناشوئي و
پايان دادن به علاقه و رابطه زناشوئي ميباشد.
طلاق پسنديده نيست و مکروه ميباشد
برقراري و برپائي پيوند زندگي زناشوئي از جمله هدفهائي استکه اسلام
برآن حريص است و بدان اهميت فراواني ميدهد. و عقد ازدواج براي دوام و
ابديت تا پايان زندگي است تا زوجين بتوانند، از خانه مشترک خود،
پناهگاه هميشگي بسازند و در سايهگسترده آن هردو بياسايند و از نعمت و
لذت زندگي سعادتمند،برخوردارگردند و اين امکان را داشته باشند تا
فرزندان شايسته و درستکار بار بياورند. لذا پيوند ورابطه بين زن و
شوهراز مقدسترين و استوارترين پيوندها است
وبراي اينستکه خداوند پيمان و عهد بين زن وشوهروعقد نکاح را ميثاق
غليظ و پيمان استوار و سنگين ناميده استکه ميفرمايد:" وأخذن منكم ميثاقا
غليظا [زنان با عقد نکاح ازشما پيمان و عهد استوارو
سنگينيگرفتهاند]". پس وقتيکه علاقه و پيوند بين زوجين بدينگونه استوارو
محکم و مويد است، نبايد درآن اخلالکرد و از اهميت آنکاست و آن را
سبکگرفت. و هر چيزيکه اين پيوند استوار و پيمان
محکم را، سست و ضعيفکند ازنظر اسلام منفور و مبغوض است چون منافع و
مصالح هريک اززوجين را از بين ميبرد و تباه ميسازد.
پيامبر بزرگوار اسلام ميفرمايد: " ليس منا من خبب امرأة على زوجها
[کسيکه زني را برشوهرش تباه سازد واو را برعليه او بشوراند و موجب
تباهي پيوند زناشوئيگردد برروش ما نيست]".
گاهي پيش ميآيدکه بعضي اززنان ميخواهند شوهرزنان ديگر را فريب دهند و
خود بجاي همسر او قرارگيرند. اسلام به شدت از اينکار نهي ميکند. از
ابوهريره روايت استکه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " لا تسأل المرأة
طلاق أختها لتستفرغ صحفتها ولتنكح، فإنما لها ما قدر لها [هيچ زني نبايد
خواهان طلاق داده شدن خواهرديني خودگردد تا او طلاقگيرد و او خود
بوصلت شوهر وي نايلگردد او خود ميتواند شوهري را انتخابکندکه سرنوشت
او با وي بسته است يعني نبايد زني شوهرزن ديگري را فريب دهد تا خود
بجاي زن اوقرارگيرد واوزنش را طلاق دهد يا زني را فريب دهدکه از
شوهرش طلاقگيرد و بعد ازاو خود بجاي او با وي وصلتکند]".
زنيکه بدون عذرو سبب، خواهانگرفتن طلاق از شوهرش ميباشد بوي بهشت بر
وي حرام است يعني به بهشت نميرود و بوي بهشت را نميشنود. از
“ثوبان“ روايت است که پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" أيما امرأة سألت
زوجها طلاقا من غير بأس، فحرام عليها رائحة الجنة [بروایت صاحبان سنن که ترمذی آن
را حسن دانسته است.]
[هرزنيکه بدون سبب و بدون پيش آمدن مشکلي ازشوهرش خواهان طلاق باشد
بوي بهشت بروي حرام است و او به بهشت نميرود]’’.
حکم طلاق و توصيف شرعي آن
فقهاء درباره حکم طلاق اختلاف دارند. صحيحترين راي، راي فقهاي حنفيه و
حنبليه استکه ميگويند طلاق حرام وممنوع است مگراينکه بدان نيازمبرم
پيش آيد. و آنان بدين حديث استدلالکردهاندکه پيامبر صلي الله عليه و سلم
مي فرمايد:" لعن الله كل ذواق، مطلاق [خداوند لعنت و نفرينکند هرکسيکه
در پي شهوتراني است و براي لذت ذايقه خويش، زنان را بسيار طلاق
ميدهد يعني پيوسته يکي را طلاق داده و ديگري را عقد ميکند]". زيرا
طلاقکفران نعمت خدا است. چه ازدواج خود يکي ازنعمتهاي خدا است وطلاق
اين پيوند را بهم ميزند. بديهي استکهکفران نعمت خداوند حرام است و
حلال نيست مگر اينکه ضرورت و اضطرارپيش آيد. يکي ازراههاي ضرورت نيازبه
طلاق اينستکه شوهر ازرفتارزنش مشکوکگردد يا اينکه قلبا هيچگونه تمايلي
و علاقهاي با زنش نداشته باشد چون تغيير و تحول در قلبها تنها در
دست خداوند است وکسي را بر آن دست نيست.
اگر نيازي به طلاق نباشد و مجوزي براي آن پيش نيايد، آنوقت اقدام به
طلاق کفران نعمت خدا است و شوهربدينکارش مرتکب بيادبي شده و
اينکارمکروه و ممنوع است، فقهاي حنبلي دراين باره نيکو تفصيل سخن
دادهکه بشرح زيرآن را خلاصه ميکنيم: آنان ميگويند:گاهي طلاق واجب
وگاهي حرام وگاهي مباح و گاهي سنت ومندوب است. وقتيکه حکمين وداوري
طرفين، بعدم سازش زوجين
راي دادند وگفتند: طلاق تنها وسيله قطع نزاع و اختلاف آنها است، آن
وقت طلاق واجب ميگردد.
و همچنين اگرکسي به “ايلاء“ اقدامکرد و چهار ماه توقف نمود و بزنش
مراجعه نکرد باز هم طلاق واجب ميگردد. چون خداوند ميفرمايد:" للذين يؤلون
من نسائهم تربص أربعة أشهر فإن فاؤوا فإن الله غفور رحيم.
وإن عزموا الطلاق فإن الله سميع عليم [کسانيکه با زنان خويش "ايلاء“
مينمايند يعني سوگند ياد ميکنندکه با ايشان آميزش جنسي ننمايند، حق
دارند چهار ماه انتظار بکشند و بايد بدانندکه خدا از
چنين سوگندي خوشنود نيست ودرضمن اين چهارماه بايد وضع خود را با همسر
خويش از نظر زندگي و طلاق روشن سازند. در اين فرصت اگر پشيمان شدند و
بازگشتکردند و سوگند خويش را ناديدهگرفتند و با زنان خود همبسترشدند
چه بهتر،کفاره سوگند را ميپردازند و ازدواج بحالت خود باقي است چون
خداوند بسي آمرزنده و مهربان است. و اگر تصميم بر جدائي گرفتند و در
اين مدت بازنگشتند پس از انقضاي آن يکي از دو راه در پيش است برگشت
به زندگي زناشوئي عادي يا طلاق به اختيار يا به اجبار و بايد بدانندکه
گفتار وکردارشان از ديد خدا پنهان نميماند چه خداوند شنوا و دانا
است]".
و اما طلاقيکه بدون نيازصورتگيرد، حرام است چون هم به شوهروهم به
همسر هردو زيان ميرساند و بدون نياز، مصلحت و سود هردو طرف را از
ميان ميبرد و حکم اتلاف مال را دارد، پس حرام است. زيرا پيامبر صلي
الله عليه و سلم فرموده استکه:" لا ضرر ولا ضرار [نبايد بخود و ديگران
ضرر و زيان رساند]".
اما طلاق مباح وقتي استکه بسبب بداخلاقي زن يا عدم سازش و متضرر و
زيانمند بودن بدان و عدم حصول غرض و مراد از او بدان نياز پيدا شود
در اينصورت اقدام به طلاق مباح است.
و اما طلاق پسنديده و مندوب وقتي استکه زن درانجام و اداي حقوق
واجبه الهي اهمال و کوتاهي کند و شوهر نتواند او را بر انکار مجبور سازد
مثل اينکه نمازو امثال آن را بجاي نياورد يا پاکدامن نباشد بقول امام
احمد دراينصورت براي شوهر شايسته نيست که چنين زني را نگاه دارد، چون
او موجب کاهش و نقصان دين او است و احتمال دارد که بستر وي را نيز
آلوده سازد و بچهاي را بوي ملحق سازد که از او نيست، در اين حال
اشکال ندارد که چنين زني را در تنگنا قرار دهد تا حاضر به طلاق گردد
و خويشتن را باز خرد و از مهريهاش بگذرد.
چون خداوند ميفرمايد:" ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتيتموهن إلا أن يأتين
بفاحشة مبينة [زنان را نگاه نداريد تا بر آنان فشار آوريد و در
تنگنا قرارشان دهيد تا از قسمتي از مهريهاي که بدانان دادهايد
بگذرند، مگر اينکه کار زشت فحشاء آشکار مرتکب شوند]’’. ابن قدامه
گفته است که احتمال داردکه طلاق دراين دو مورد واجب باشد اوگفته است:
وقتيکه در بين زن و شوي اختلاف و نزاع و جدائي باشد يا زن بخاطر
دفع ضرر ازخود به “خلع“ راضي باشد طلاق “مندوب“ و پسنديده است.
حکمت و فلسفه طلاق
ابن سينا درکتاب شفاء گويد: “شايسته است که براي زن و
شوي راهي براي جدائي آنها از هم باشد و اين راه از هر طرف بسته
نباشد، چون بستن راه جدائي بطورکلي ضرر و زيانهائي را ببار ميآورد.
براي مثال بعضي از مزاجها بهيچ وجه با هم سازگار نيستند و نميتوانند
با هم الفتگيرند، هر اندازه انسان بخواهد بين آنها الفت و نزديکي
بوجود آورد، شر و جدائي و خلاف درميان آنان بيشترميشود و زندگي تلخ
ميگردد -دراين صورت چاره طلاق است -گاهي پيش ميآيدکه زن با شوهر
نابرابر و غيرکفء روبرو ميشود و بوي مبتلا ميگردد يا شوهر بگونهاي
استکه نيکو رفتار نيست و معاشرت با وي سخت است يا مزاجا بگونهايکه
طبيعت از وي
گريزان است و ماندن با وي سبب تمايلو رغبت بديگران ميگردد،
چون بهرحال شهوت يک امرطبيعي وفطري است. چه بسا
اينکارموجب فساد و فحشاء ميشود. و چه بسا پيش ميآيدکه زن و شوي
صاحب اولاد نميشوند،که اگراين ازدواج بهم بخورد وزن شوهرديگري ومرد زن
ديگري اختيارکند، بتوانند صاحب بچه بشوند، پس بايد راهي براي جدائي
باشدکه طلاق است ولي بايد در آن سختگير بود و آخرين چاره باشد“.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
|