عده چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
کلمه عده ازکلمه “عدد” و “احصاء” بمعني شمارش گرفته شده است يعني
مدت زماني طهر و حيضيکه زن آن را ميشمارد.
عده اسم است براي مدت زمانيکه زن بعد از وفات شوهر يا بعد از جدائي
شوهر از او، در آن مدت ازدواج امتناع ميکند. عده از زمان وجود سبب
-وفات يا جدائي -آغاز ميشود. عده در دوره جاهليت نيز معروف بوده و
آن را ترک نميکردند. چون درآن مصالحي وجود دارد که اسلام نيز آن را
باقي گذاشت و پذيرفت و علماء بر وجوب عده اجماع دارند چون خداوند
ميفرمايد:" والمطلقات يتربصن بأنفسهن ثلاثة قروء [زنانيکه طلاق داده
ميشوند بايستي سه حيض يا سه طهر صبرکنند]’’.
و پيامبر صلي الله عليه و سلم به فاطمه دختر قيسگفت:" اعتدي في بيت أم
مكتوم [در خانه ام مکتوم عده بگير و سه طهر يا سه حيض را
حسابکن]’’.
فلسفه شرعي عده
الف -دانستن برائت و پاکي رحم زن تا نسبها با هم مخلوط نشوند.
ب -فرصتي باشد براي زن و شوهر که اگر تشخيص دادند خير و صلاحشان در
پيوند دوباره با هم است پشيمان شوند و زندگي زناشوئي را ازسر گيرند.
ج -اشاره است به پي بردن به اهميت عظمت کار نکاح که بوجود نميآيد،
مگر اينک مرداني براي آن فراهم آيند و گسسته نميشود مگر اينکه زمان
طولاني بگذرد، اگر چنين نباشد بمنزله بازيکودکان خواهد بود،که زود
صورت ميگيرد و زود هم از هم ميپاشد.
د -مصالح نکاح وقتي بکمال ميرسد،که زن و شوي به ادامه اين عقد
نکاح اطمنان داشته باشند، هرگاه پيشآمدي موجب گسستن اين پيوند گردد،
بايد فرصتي باشد تا درآن فرصت، زن صبرکند و انتظار بکشد و رنج را
قبولکند، شايد پشيمان شوند [1].
انواع عده
انواع عده بشرح زير است:
1-عده زنيکه قاعده و حيض ميشودکه سه حيض است.
٢-عده زنيکه از حيض و قاعدگي مايوس شده استکه سه ماه است.
٣-عده زنيکه شوهرش مرده است که چهار ماه و ده روزاست مشروط بر آنکه
آبستن نباشد.
٤- عده زني که حامله باشدکه عده او وضع حمل است اين بود خلاصهاي
درباره عدهکه بشرح زير تفصيل آن را بيان ميکنيم زن يا مدخول بها
است و همبستري با وي صورتگرفته است، يا مدخول بها نيست و همبستري
با وي صورت نگرفته است.
عده زني که با وي همبستري صورت نگرفته است
زنيکه همبستري با وي صورت نگرفته باشد، هرگاه طلاق داده شود بروي
عدهاي نيست، چون خداوند ميفرمايد:" يا أيها الذين آمنوا إذا نكحتم المؤمنات
ثم طلقتموهن من قبل أن تمسوهن فما لكم عليهن من عدة تعتدونها [اي مومنان
هرگاه زنان مومن را نکاحکرديد، سپس پيش ازانکه با آنان همبستريکنيد،
آنان را طلاق داديد، شما بر آنان عدهاي نداريد و لازم نيست عدهاي
را بگيرند و مدتي از ازدواج با ديگري خودداريکنند]". اگر زن مدخول
بها نباشد و شوهرش بميرد، بر وي واجب استکه عده بگيرد، همانگونهکه
زن مدخول بهاي شوهر مرده، عده ميگيرد. زيرا خداوند ميفرمايد:" والذين
يتوفون منكم ويذرون أزواجا يتربصن بأنفسهن أربعة أشهر وعشرا [2] [کسانيکه از
شما ميميرند و زناني را پس از خود بجاي ميگذارند، اين زنان بايد
چهار ماه و ده روز صبرکنند و از ازدواج خودداري نمايند]".
بجهت وفاي شوهرمتوفا و مراعات حق او است،که اين زن غيرمدخول بها که
همبستري با وي صورت نگرفته است، بايد چهارماه و ده شب صبرکند و از
ازدواج خودداري نمايد.
عده زني که مدخول بها است و همبستري با وي صورت گرفته است[3]
" والمطلقات يتربصن بأنفسهن ثلاثة قروء [زنانيکه طلاق داده ميشوند بايد
سه قرء صبرکنند و ازدواج ننمايند]’’.
“قروء” جمع “قرء” است و “قرء” بمعني حيض است پس عده آنها ديدن
سه نوبت حيض است. ابن القيم اين راي را ترجيح داده است و ميگويد:
لفظ “قرء” در کلام شارع مقدس تنها بمعني “حيض” بکاررفته است.
و درکلام شارع حتي در يک مورد هم بمعني “طهر = پاکي ازحيض”
بکارنرفته است بنابراين دراين آيه حمل لفظ “قرهء“ برمعني معهود
ومعروف کلام شارع بهتر است. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم خطاب به
زن مستحاضه = هميشه در حيض،گفت:" دعي الصلاة أيام إقرائك [در روزهاي
حيضت نماز را ترک کن]’’. بديهي است که پيامبر صلي الله عليه و سلم
کلام خدا را بيان مي کند و بزبان قوم او قرآن نازل شده است،
ازنظرقاعده (اصول فقه) هرگاه يک لفظ مشترک درکلام او در يکي از معاني
مشترک استعمال شد، در موارد ديگر نيز اين لفظ به همين معني بکار
ميرود و حمل بر آن معني، واجب است، مگر اينکه اراده معني ديگري از
آن در موردي ثابت شده باشد. البته اين استعمال پيامبر صلي الله عليه و
سلم زبان قرآن ميشود که خطاب بما آمده است، اگر چه در سخن ديگران
اين لفظ معني ديگري داشته باشد. پس هرگاه ثابت شدکه شارع لفظ “قرء”
را بمعني حيض بکار برده است، ميدانيمکه اين زبان شارع است و در
شرع همين معني را از آن اراده ميکنيم و سياق آيه نيز بر همين معني
دلالت داردکه مي فرمايد:
“ولا يحل لهن أن يكتمن ما خلق الله في أرحامهن [براي آنان حلال نيست،
آنچه راکه خداوند در رحمشان آفريده است، پنهان کنند]’’.
بيشتر مفسرين ميگويند: آنچهکه خداوند در رحم آنها آفريده است يا حيض
است يا حاملگي. چيزيکه در رحم خلق شده حيض وجودي استکه علماي سلت و
خلت آن راگفتهاند. و هيچکس آن را بمعني طهر نگفته است و خداوند
ميفرمايد:" واللائي يئسن من المحيض من نسائكم إن ارتبتم فعدتهن ثلاثة أشهر واللائي
لم يحضن من نسائكم إن ارتبتم فعدتهن ثلاثة أشهر واللائي لم يحضن وأولات الاحمال
أجلهن أن يضعن حملهن [عده زنان شماکه از حيض مايوس شدهاند و از سن
حيض گذشتهاند، اگر در خونيکه از آنان جاري ميشود شککرديدکه آيا از
خون حيض است يا غيرحيض، عدهشان سه ماه است. و همچنين عده زنان شماکه
هنوز به سن حيض نرسيدهاند، نيز سه ماه است. و عده زنان آبستن و
حامله آنستکه وضع- حمل کنند همينکه وضع حملکردند عدهشان پايان
مييابد]".
و در جاي ديگر در قرآن آمده است:" فطلقوهن لعدتهن [يعني آنان را
وقتي طلاق دهيدکه به استقبال عده بروند نه وقتيکه در آن هستند]".
عدهايکه زن مطلقه باستقبال آن ميرود حيض است نه طهر چون در حال
طهر به استقبال طهر نميرود بلکه به استقبال حيض ميرود[4].
حداقل مدت عده با سه “قُرء“
علماي شافعيه ميگويند: حداقل مدتيکه زن ممکن است سه قرء را ببيند، سي
و دو روز و يک ساعت است بدينمعنيکه شوهر زنش را درحال طهر طلاق دهد و
بعد از طلاق يک ساعت از مدت ظهر او باقي باشدکه اين يک ساعت براي
او يک “قرء” است، سپس بعد از اين يک ساعت قاعده شود و يک روز در
حيض باشد سپس ازحيض پاک شود و پانزده روزپاک باشدکه “قرء” دوم
ميشود. سپس بعد از پانزده روز قاعده شود و يک روز قاعدگيش طول بکشد
سپس پانزده روز پاک باشد که ميشود “قرء” سوم. سپس براي بار سوم
قاعده شود، چون به قاعدگي سوم پا نهاد عدهاش بپايان ميرسد.
اما ابوحنيفه مي گويد حداقل مدت سه “قرء” شصت روز است و نزد ياران
او محمد و ابويوسف - ٣٩ روز است.
نزد ابوحنيفه عده با حيض شروع ميشود و حداکثرمدت آن ده روز است سپس
از حيض پاک ميشودکه پاکيش ١٥ روز طول ميکشد. بار دوم نيز ده روز
براي حيض و پانزده روز براي پاکي و بارسوم ده روزبراي حيضکه عده
بپايان ميرسد و مجموعا شصت روز طول ميکشد.
هرگاه، مدت شصت روزگذشت و زن ادعاکردکه عدهاش بپايان رسيده است اگر
قسم بخورد سخن او قبول است و براي شوهر ديگري حلال استکه با وي
ازدواج کند.
ولي ياران ابوحنيفه براي هر بار سه روز که حداقل است حساب ميکنند و
براي دو پاکي بين سه حيض هريک ١٥ روزکه جمعا ميشود ٣٩ روز حساب
ميکنند[5].
عده زناني که قاعده نميشوند
اگرزن بعلتکوچکي و صغر سن يا بعلت پيري و کبر سن قاعده نشود عده او
سه ماه است، خواه اين زن بزرگ سال اصلا قاعده نشده باشد، يا قاعده
شده باشد و بعدا قاعدگيش قطع شده باشد. چون خداوند ميفرمايد:" واللائي
يئسن من المحيض من نسائكم إن ارتبتم فعدتهن ثلاثة أشهر، واللائي لم يحضن وأولات
الاحمال أجلهن أن يضعن حملهن [سوره طلاق ترجمه آنگذشت]”.
ابن ابي هاشم در تفسير خود از عمر بن سالم و او از ابي بنکعب
روايتکرده استکه اوگفت:گفتم اي رسول خداکساني هستندکه در مدينه
درباره عده زنان چيزهائي ميگويندکه در قرآن نيست و از آنها ذکري
نرفته است، درباره زنان صغير که هنوز به سن حيض نرسيدهاند و درباره
زنان پير و بزرگ سال و زنان حاملهکه خداوند اين آيه را -آيه فوق
-نازلکرده است -پس مدت عده زنان حامله آنستکه وضع حملکنند. و چون
وضع حملکردند عدهشان پايان مييابد. جرير روايت را بدينگونه نقلکرده
است: وقتيکه آيهاي درسوره بقره درباره عده زنان نازل شد. من گفتم: اي
رسول خدا مردم مدينه ميگويند: عده بعضي از زنان مانده استکه در قرآن
ذکر نشده است: عده زنان کم سن و سالکه هنوز به سن حيض نرسيدهاند و
عده زنان پير و بزرگ سال که حيض آنان قطع شده و عده زنان حامله که
اين آيه -آيه فوق -در سوره نساءکوچک -سوره طلاق -نازلگرديد: "
واللائي يئسن من المحيض من نسائكم گفته است مقصود پيرزني استکه قاعده
نميشود يا زنيکه از حيض باز ايستاده است که اينگونه “قرءها”
برايشان معتبر نيست. و درباره “... ان ارتبتم...” گفته: يعني
اگرشککرديد پس عده آنها سه ماه است. مجاهدگفته: يعني اگرشک کرديد و
نميدانستيد عده زني که از حيض باز ايستاده است، چقدر است يا
نميدانستيد عده زنيکه قاعده نميشود، چقدر است، بدانيدکه عده آنها،
سه ماه است، يعني اگر از حکم آنها سوال ميکنيد و شک داريد، براستي
خداوند آن را برايتان بيان کرده است.
حکم زنيکه قاعده ميشود ولي بعد از طلاق خون حيض نميبيند
هرگاه زني که معمولا قاعده ميشود، طلاق داده شد، سپس بنابر عادت
هميشگي خود قاعده نشد و نميدانستکه سبب آن چيست، عده او يک سال
است. او مدت ٩ ماه انتظار ميکشد تا برائت رحم برايش معلومگردد چون
مده معمولي آبستني ٩ ماه است. هرگاه دراين مدت آبستني او معلوم نشد،
ظاهرا چنان پيدا استکه آبستن نيست، پس ازآن بايد سه ماه مانند
زنانيکه از حيض مايوس شدهاند انتظار بکشد و از ازدواج امتناعکند،
اينست چيزيکه عمر بن خطاب بدان حکمکرده است. امام شافعيگفته است در
بين مهاجر و انصارکسي را سراغ نداريم که با اين حکم عمر مخالفتکرده
باشد.
سن يَأس از حيض
دانشمندان فقيه درباره سن ياس از حيض اختلاف دارند:
برخي گفتهاند: پنجاه سال و برخي گفتهاند: شصت سال، در حقيقت اين سن
ياس نسبت بزنان مختلف فرق ميکند و ضابطه مشخصي ندارد.
شيخالاسلام “ابن تيميه”گفته است: سن ياس نسبت بزنان مختلف اختلاف
دارد و دربين زنان سن متفق عليه براي آن نيست و مقصود ازآيه اينستکه
هر زنيکه از خود مايوس شود، ازاينکه قاعدهگردد، و اميدي بدان نداشته
باشد، پس هرگاه زني از قاعدگي و حيض مايوس شد، و بدان اميدي نداشت،
او “آيسه” است، ديگر سن او مطرح نيست، خواه چهل سال داشته باشد يا
بيشتر ياکمتر. و زنيکه اميدي به قاعدگي و حيض داشته باشد “يائسه”
نيست اگرچه پنجاه سال هم داشته باشد[6].
عده زن حامل و آبستن
عده زن آبستن، آنستکه وضع حملکند خواه طلاق داده شده يا شوهرش مرده
باشد. چون خداوند ميفرمايد:" وأولات الاحمال أجلهن أن يضعن حملهن [عده زنان
آبستن آنستکه وضع حملکنند همينکه وضع حملکنند عدهشان تمام مي شود
]’’.
ابن اقيم در “زادالمعاد”گفته است: ازاين آيه برميآيدکه هرگاه زني
دوقلوآبستن باشد وقتي عدهاش تمام ميشودکه هر دو بچه را بزايد و باز
هم ازاين آيه برميآيد که عده “استبراء” نيز وضع حمل است و همينکه
وضع حملشد عده پايان مييابد خواه بچه زنده باشد يا مرده تام الخلقه
باشد يا ناقص الخلقه، در وي روح دميده شده يا روح دميده نشده باشد،
بهرحال با وضع حمل عده تمام ميشود.
از سبيعه اسلمي روايت استکه او زن سعد بن حواله بودکه از جمله
جنگجويان “بدر” است در”حجه الوداع” سعد وفاتکرد و سبيعه که از او
آبستن بود بلافاصله پس ازمرگ او وضع حملکرد و همينکه ازخون “نفاس”
پاک شد، خود را براي استقبال از خواستگاران آراست، مردي از “بني
عبدالدار” بنام ابوالسنابل بن بعکک بروي وارد شد وگفت: چه خبراستکه
ترا آرايش کرده ميبينم، شايد قصد ازدواج داريد؟ بخداي سوگند تو
نميتوانيد ازدواجکنيد مگر اينکه چهار ماه و ده روز از فوت شوهرت بگذرد.
سبيعه گفت: چون اين سخن را به من گفت: من جامه خويش جمعکردم و
صبرکردم تا اينکه شب فرا رسيد و شب به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم
رفتم و در اين باره از ايشان پرسش نمودم و او برايم فتوي داد که با
وضع حمل عدهام تمام شده و به من امرکرد که اگر صلاح ميدانم ازدواج
کنم”.
ابن شهاب گفته است: “بنظرم اگر بعد از وضع حمل ازدواج کند اشکالي
ندارد حتي اگر هنوز خون بعد از زايمان “نفاس” هم داشته باشد، ليکن در
اين صورت تا از خون پاک شود نبايد شوهرش با او همبستر گردد”.
اين روايت را بخاري و مسلم و نسائي و ابن ماجه “تخريج” کردهاند.
دانشمندان اسلامي ميگويند: آيه:" والذين يتوفون منكم ويذرون أزواجا يتربصن
بأنفسهن أربعة أشهر وعشرا [کسانيکه از شما ميميرند و بعد از خود زناني
را بجاي ميگذارند، زنانشان بعد از فوت شوهر بايستي چهار ماه و ده
روز صبرکنند و از ازدواج خودداري ورزند و بعد از آن اگر خواستند
شوهرکنند]".
دربارهي زناني استکه حامله نيستند. و آيه:" وأولات الاحمال أجلهن أن يضعن
حملهن [عده زنان حامله آنستکه وضع حملکنند]" درسوره طلاق مربوط است
به عده زنان حامله. پس بين اين دوآيه تعارضي وجود ندارد.
عده زني که شوهرش مرده است
زنيکه شوهرش مرده باشد عدهاش چهار ماه و ده روز است بشرط آنکه
حامله نباشد. چوي خداوند ميفرمايد:" والذين يتوفون منكم ويذرون أزواجا، يتربصن
بأنفسهن أربعة أشهر وعشرا ". اگرکسي زنش را بصورت طلاق رجعي طلاق داد ه
هنوز عده زن بپايان نرسيده بود،که شوهر فوتکرد، در اين صورت چون
رابطه زناشوئي قطع نشده است زن بايد بعد از فوت شوهر عده چهارماه و
ده روز را نگه دارد، چون شوهرش مرده است -در صورتيکه حامله نباشد.
عده زن مستحاضه = هميشه در حيض
عده زن مستحاضه با سپري شدن حيضهاست، اگر عادت ماهيانهاش معلوم باشد
بايد عادت خود را درحيض و طهر مراعاتکند، چون سه حيض ازاوگذشت عدهاش
تمام ميشود. و اگر از حيض مايوس باشد عدهاش سه ماه است.
مراعات عده بعد از ازدواج غير صحيح واجب است
هرگاه کسي از روي “شبهه” يا اشتباه با زني همبستر شد، بر آن واجب
است که عده را مراعاتکند زيرا همبستري به “شبهه” حکم همبستري با
نکاح را دارد و نسب را ايجاد ميکند. پس عده براي آن واجب است.
و همچنين اگر ازدواج فاسدي صورتگرفته و همبستري روي داده باشد، نيز
مراعات عده واجب است[7].
هرگاهکسي با زني مرتکب زنا شد، برآن زن عده واجب نيست. چون عده براي
حفظ نسب است و با ارتکاب زنا، نسب ثابت نميشود، راي علماي حنفيه و
شافعيه و ثوري چنين است.
و راي ابوبکر و عمر نيز همين است. امام مالک امام احمدگفتهاند: موجب
عده است درباره اينکه آيا براي “استبراء” و پاکي رحمش سه حيض لازم
است يا يک حيض دو روايت از امام احمد نقل شده است.
تغيير عده از حيض به ماهها
هرگاهکسي زن خود را طلاق داد و زن قاعده ميشد، سپس او مرد، اگر
طلاق رجعي باشد، بر زن واجب است عده وفات راکه چهار ماه و ده روز
است نگه دارد چون پيوند زناشوئي با طلاق رجعي قطع نميشود و هنوز زن
او بحساب ميآيد، لذا اگر در حال عده طلاق رجعي، يکي از آن دو
بميرد از همديگر ارث ميبرند. ولي اگر طلاق بائن باشد، عده طلاق به
عده وفات تبديل نميگردد، چون بمجرد وقوع طلاق بائن پيوند زناشوئيگسسته
ميگردد. پس مرگ شوهر پس از گسستن پيوند زناشوئي روي داده است، لذا
اگر در حال عده طلاق بائن، يکي از آن دو بميرد از همديگر ارث
نميبرند، مگر اينکه شوهر فراري محسوب شود. يعني براي فرار از ارث زنش
را طلاق دهد.
طلاق کسي که از ارث فرار ميکند
طلاق فراري يعنيکسيکه دربيماري مرگ است بدون رضايت زنش او را طلاق
بائن ميدهد سپس آن شخص در حاليکه هنوز عده زنش بپايان نرسيده است
بميرد، اين طلاق فرار از ارث ناميده ميشود. لذا امام مالک ميگويد:
“اين زن از او ارث ميبرد حتي اگر او بعد از انقضاي عده زن بميرد
ولو اينکه اين زن با شوهر ديگري ازدواجکرده باشد باز هم از او ارث
ميبرد تا به خلاف قصد و نيت بدي او، با وي معامله شود”.
امام ابوحنيفه و محمد ميگويند: در اين حال حکم تغيير ميکند و عده او،
طولانيترين اين دو عده است: عده طلاق و عده وفات، هرکدام
طولانيترباشد بايد آن را مراعاتکند، اگرعده طلاق بيشترو طولانيتر باشد
آن را مراعات ميکند و اگر عده وفات طولانيتر باشد آن را مراعات
ميکند. يعني اگر مدت سه حيض بيش از چهارماه و ده روز طول بکشد آن را
مراعات ميکند و اگر چهار ماه و ده روز بيش از مدت سه حيض باشد آن را
مراعات ميکند و اين بدينجهت است که زن از حقوق خود از ارث محروم
نگردد و ارثي را که شوهر ميخواست، زن را از آن محروم کند، و به
وسيله طلاق از آن بگريزد، عليرغم نيت او، بزن برسد. ليکن ابويوسف از
ياران ابوحنيفهگويد: زن طلاق داده شده در اين حال، تنها عده طلاق را
مراعات مينمايد، حتي اگر مدت عده طلاق کمتر از مدت عده وفات -چهار
ماه و ده روز - باشد ظاهرترين قول شافعي آنستکه اين زن ازشوهر خود
ارث نميبرد، همانگونه که اگر در حال تندرستي آن را طلاق بائن ميداد
ارث نميبرد، دراين حال نيز چنين است. و دليل او اينستکه پيش ازمرگ
پيوند زناشوئيکه سبب ارث بردن آنان از همديگر است،گسسته است و
اينکهگمان ميرود،که ممکن است طلاق بمنظور فرار از ارث باشد، معتبر
نيست چون مناط و ملاک احکام شرعي، اسباب ظاهري است نه نيات پنهاني.
و علما اتفاق نظردارند براينکه اگراو زنش را در بيماري مرگ خود طلاق
بائن دهد، و بر حسب اتفاق زن پيش ازاو بميرد مرد از او رث نميبرد.
هرگاه زن مطلقه يک بار يا دو بار در عده به حيض افتاد، سپس ازحيض
ايستاد و مايوس شد، دراين صورت او بايد عده سه ماهه را مراعات کند
نه عده سه حيض را چون تکميل عده با ديدن حيضها ممکن نيست، زيرا حيض
قطعگرديده است. و ممکن استکه عده را با از سرگرفتن آن، وسيله گذشت
سه ماه آغاز کند و گذشت سه ماه بجاي سه حيض است.
تغيير عده باگذشتن سه ماه به عده به وسيله سه حيض
هرگاه زن مطلقه بعلت صغر سن يا رسيدن به سن ياس ازحيض، عده خود را
با سه ماهه آغازکرد، سپس او قاعده شد و بحيض افتاد بايد عده خود را
وسيله ديدن سه حيض سپريکند، چون اصل سه حيض است وسه ماه بدل از آن
است و حالا که اصل آمد، بدل از اعتبار ساقط است. ولي اگر سه ماه
تمام شده باشد سپس بحيض افتاد لازم نيست عده را با ديدن حيضها
ازسرگيرد، چون اين حالت بعد از سپري شدن عده پديد آمده است، هرگاه
زني عده خود را با حيضها ياگذشتن ماهها آغازکرده باشد، سپس معلوم شدکه
او حامله است عده او بوضع حمل تغيير مييابد و وضع حمل دليل قطعي بر
براءت رحم است.
انقضاي عده
هرگاه زني حامله باشد، با وضع حمل، عده وي پايان ميپذيرد و هرگاه
عده با ماهها باشد از وقت جدائي حساب ميشود [8]. يا از وقت وفات
شوهر برايشحساب ميشود تا اينکه سه ماه يا چهار ماه و ده روزاش
باتمام ميرسد.
اگر عده با حيض باشد هرگاه سه حيض تمام شد، عده پايان مييابد و
شناخت آن تنها از قول خود زن ميسر است[9].
زنيکه در حال عده است بايد در خانه زناشوئي خويش بماند
زنيکه در عده است تا مدت انقضاي عدهاش بايد درخانه زناشوئي خود
بماند و حلال نيستکه او ازخانه شوهرش بيرون رود وبراي شوهرش نيزحلال
نيستکه او را بيرونکند. هرگاه طلاق واقع شد يا جدائي حاصلگرديد و
درآن حال زن در خانه شوهر نبود، همينکه زن ازآن اطلاع پيداکرد بروي
واجب استکه به خانه شوهر برگردد. خداي بزرگ ميفرمايد:" يا أيها النبي إذا
طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن واحصوا العدة واتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن
ولا يخرجن إلا أن يأتين بفاحشة مبينة ، وتلك حدود الله ومن يتعد حدود الله فقد ظلم
نفسه [اي پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه اراده کرديدکه زنازبان را
طلاق دهيد وقتي اينکار را بکنيدکه زنان به استقبال عده بروند يعني پاک
باشند و در آن پاکي با آنان همبستري صورت نگرفته باشد و عده را تا سه
حيضکاملکنيد و تقواي پروردگارتان را داشته باشيد و چيزي راکتمان نکنيد.
بعد از طلاق تا سپري شدن عده، آنان را از خانههايشان بيرون مکنيد و
آنان نيز بدون رضايت طرفين بيرون نروند مگراينکه زنانگناه زشت وآشکاري
مرتکب شوند و براي شما به اثبات رسيده باشد، در آن صورت اخراج آنها
اشکالي ندارد. اين است مقررات و حدود الهي هرکس از حدود و مقررات الهي
تجاوزکند بخويشتن ستم روا داشته است]’’. از فريعه دختر مالک پسر
سنانکه خواهر ابوسعيد خدري است روايت شدهکه “او پيش پيامبر صلي الله عليه
و سلم آمد و از او سوال نمودکه آيا او بخانواده خويش برگردد و پيش
آنها برود؟ زيرا شوهرش بردگاني را تعقيبکرده بودکهگريخته بودند تا
اينکه درمحلي بنام “قدوم” در شش ميلي مدينه بدانان رسيد و او را
کشتند. حالا پيش خانوادهام برگردم؟ اگر برگردم مرا در منزل او
نميگذارند و نفقهام را نميدهند، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: برو
پيش خانوادهات. اوگويد: ازپيش پيامبر صلي الله عليه و سلم بيرون رفتم
وهنوز حجره يا مسجد را ترک نکرده بودم، مرا صداکرد يا دستور دادکه
مرا پيش او بخوانند، وقتيکه پيش او برگشتمگفت: چهگفتي؟ من داستان
شوهرم را برايش مجددا بازگوکردم. او فرمود:درمنزل شوهرت بمان تا اينکه
عدهات بپايان ميرسد. اوگفت: تا چهارماه و ده روز عدهام بپايان رسيد
در منزل خويش ماندم. اوگويد: چون پسر عفان در زمان خلافتش -بدنبال من
فرستاد و درباره اين ماجري از من پرسش و سوال نمود، من ماجري را
برايش نقلکردم و او ازآن پيروي نمود و بدان حکمکرد” اين روايت را
ابوداود و نسائي و ابن ماجه و ترمذيکه آن را “حسن صحيح” دانسته
است، روايت کردهاند و عمر بن خطاب زناني را که شوهرشان مرده بود -و
عدهشان تمام نشده بود - از بيابان برشان ميگرداند و مانع حج رفتن
آنان ميگرديد. و زن بيابان نشين مستثني است او ميتواند با خانواده و
اهل خويشکوچکند اگر اهلکوچ باشند. عايشه و ابن عباس و جابر بن زيد
و حسن و عطاء با اين نظر و راي مخالفت کردهاند. و از علي و جابر
نيز روايت شده است.
عايشه فتوي ميدادکه زن شوهر مرده در حال عده ميتواند بيرون رود و
او خواهرش امکلثوم راکه شوهرش طلحه بن عبيداللهکشته شده بود، با خود
براي زيارت “عمره” به مکه برد.
عبدالرزاقگفته است: ابن جريج بما خبر دادکه عطاء بروايت ازابن
عباسگفت: خداوندگفته است: عده زن شوهر مرده چهار ماه و ده روز است و
نگفته است در منزل خودش ايام عده را بپايان ببرد. پس هرجا بخواهد ايام
عدهاش را سپري ميکند.
باز ابوداود از ابن عباس روايت کرده است که گفته: اين آيه بودن عده
در نزد خانواده شوهر را نسخکرده است. و درباره وصيت بزن چيزي نگفته
است. پس او اگر بخواهد ميتواند ازآن بيرون رود. چون خداوند ميفرمايد:"
فإن خرجن فلا جناح عليكم فيما فعلن في أنفسهن [هرگاه خود بيرون رفتند
درباره اين بيرون رفتن آنان برشما گناهي نيست چون آنان خود درباره
خود چنين رفتارکردهاند]".
عطاء گفت: سپس آيه ميراث آمد وحق سکونت را نسخکرد و زن هرجا بخواهد
ايام عدهاش را سپري ميکند.
فقيهان درباره بيرون رفتن زن در حال عده از خانهاش اختلاف دارند:
حنفيها گفتهاند: زن مطلقه رجعيه يا بائنه نه شب و نه روز، حق بيرون
رفتن ازمنزل خويش را ندارد. ليکن زنيکه شوهرش مرده است در روز و
پارهاي از شب، حق دارد از منزلش خارج شود. ولي نبايد جز درمنزل خويش
جاي ديگر بخوابد و شب را بروز آورد. گفتهاند: فرق اين دو تا، در اين
استکه زن مطلقه نفقهاش از مال شوهر است پس مانند زنش حق خروج از
خانه او را ندارد. ولي زن شوهرمرده نفقهاي ندارد پس او بايد روزانه
براي اصلاح حال خويش بيرون رود. وگفتهاند: بر وي واجباستکه عده را در
منزلي بسر ببردکه در حال جدائي جهت سکونت وي تعيين شده است.
وگفتهاند: اگر منزليکه از خانه مرده نصيب او شده، برايشکافي نباشد
يا ورثه شوهرش او را از سهم خود بيرونکردند، در اين صورت ميتواند
نقل مکانکند، چون معذور است. سکونت در خانهاش درمدت عده عبادت است
وعبادت هم با عذر ساقط ميشود. و ميگويند: اگرکرايه خانه بسيار بود و
او از پرداخت آن عاجز بود، مي تواند خانه ارزانتري اجارهکند و نقل
مکان نمايد... از اين سخنشان برميآيد کهکرايه مسکن بعهده زن است. و
سکونت درمنزل شوهرش بعلتگراني اجاره از عهدهاش افتاده و لذاگفتهاند:
در آن قسمت از خانه سکونت ميکندکه سهمالارث او است، اگر
برايشکفايتکند، و اين بدين جهت استکه براي زن شوهر مرده، حق سکونت
قايل نيستند، خواه حامله باشد يا حامله نباشد[10]. و تنها براو واجب
استکه در خانهاي بماندکه در حال مرگ شوهرش درآنجا سکونت داشت و شب
و روزآنجا بماند.... اگر ورثه حاضرشدند خانه را برايش عوضکنند چه بهتر و
الا او بايدکرايه مسکن را بپردازد.
حنبليها ميگويند: زنيکه درعده باشد روزها حق بيرون رفتن ازمنزل را
دارد خواه شوهر مرده باشد يا مطلقه.
ابن قدامه گويد: زنيکه در عده باشد مي تواند براي رفع نيازهاي خويش
روزانه از خانه خارج شود، خواه عده طلاق داشته باشد يا عده وفات.
جابرگفته است: خالهام سه طلاقه شده بود. او براي بريدن نخلستان خويش
بيرون رفته بود، مردي به وي رسيد و او را از بيرون رفتن درعده منع
کرد. خالهام اين ماجري را براي پيامبر صلي الله عليه و سلم بازگوکرد.
پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " أخرجي فجذي نخلك لعلك أن تتصدقي منه أو تفعلي
خيرا [از خانه بيرون برو و خرمايت را بچين، شايد از آن صدقه بدهي
يا وسيلهکار خيري انجام بدهي]". نسائي و ابوداود آن را روايتکردهاند.
مجاهد روايتکرده است وگفته: مرداني در جنگ اُحد بشهادت رسيده بودند
زنانشان به خدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم آمدند وگفتند: اي رسول خدا
ما شبها در منزل خود ميترسيم آيا ميتوانيم شبها پيش يک ديگر
بخوابيم؟ و روزها بمنازل خود برگرديم؟ او فرمود:" تحدثن عند إحداكن حتى إذا
أردتن النوم فلتؤب كل واحدة إلى بيتها [پيش همديگربنشينيد وبا هم
بگفتگوبپردازيد تا وقتيکه ميخواهيد بخوابيد آنگاه هرکس بمنزل خود برود]".
هيچيک حق ندارد در غير منزل خود شب را بروز آورد و شب هم حق نداريد
از منزل بيرون رويد، مگر اينکه ضرورتي آن را ايجابکند، چون در
شبگمان فساد ميرود ولي در روز چنين نيست و در روز براي رفع نيازها و
تامين زندگي و خريد مايحتاج، تلاش ميشود وکوشش بعمل ميآيد.
سوگواري زني که در عده است
بر زن واجب استکه در مده عده براي شوي متوفاي خويش سوگوار باشد و
اين مطلب مورد اتفاق همه فقهاء است، ليکن درباره زنيکه طلاق بائن
داده شده است اختلاف دارند: حنفيهاگفتهاند: سوگواري بر وي نيز واجب
است. و ديگران گفتهاند: سوگواري بر وي واجب نيست. قبلا از سوگواري
سخنگفتهايم.
نفقه زني که در عده است
باتفاق همه فقها، زن مطلقهايکه طلاقش رجعي باشد مستحق دريافت نفقه و
حق سکني است. و درباره زنيکه طلاقش بتي و قطعي است، اختلافکردهاند:
امام ابوحنيفه ميگويد: او نيز مستحق نفقه و حق سکونت ميباشد، چون او
نيز مکلف استکه ايام عده را درمنزل زناشوئي خويش سپريکند، پس بخاطرحق
شوهربر وي حبس شده است، بنابر اين نفقهاش واجب ميباشد و اين نفقه
از وقت وقوع طلاق بدهي ودين صحيح بحساب ميآيد. و نيازي به تراضي طرفين
يا حکم قاضي ندارد. و تبرئه از اين دين وقتي حاصل ميشودکه اداء و
پرداختگردد يا آزاد شود امام احمدگفته: چنين زني مستحق نفقه وحق سکونت
نيست چون فاطمه دختر قيسگفت: شوهرش او را طلاق بتي داده بود و
پيامبر صلي الله عليه و سلم به ويگفت:" ليس لك عليه نفقة [تو بر وي
نفقهاي نداري]’’. امام شافعي و امام مالکگفتهاند: در هر حالتي او
حق سکونت دارد، ولي حق نفقه ندارد، مگر اينکه حامله باشد، چون عايشه
و سعيد ابن المسيب حديث فاطمه دختر قيس را بر وي انکارکردهاند.
امام مالکگفته است: از ابن شهاب شنيدمکه ميگفت: “زنيکه طلاق بتي
داده شده است نبايد از منزل خود خارج شود تا اينکه عدهاش پايان
مييابد. و او حق نفقه ندارد، مگر اينکه حامله باشد.که در صورت حامله
بودن تا وضع حمل بايد نفقه وي داده شود. سپسگفت: و اين راي ما است.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
------------------------------------------------------
[1] -از کتاب "حجه الله البالغه".
[2] -سوره بقره 234: فلسفه تعیین این مدت آنستکه در این مدت خلقت
جنین تکامل مییابد و در آن روح دمیده میشود بعد از آنکه ١٢٠ روز
از آنگذشت. و این مدت بیش از چهار ماه قمری است چون ماههای
قمریگاهی از سی روزکمترند و احتیاطاً برای جبران آن چهار ماه و ده
شب تعیین شده و در چهار ماه و یازدهمین شب عدهاش بپایان میرسد.
مولف
[3] - حنفیها و حنبلیها و خلفای راشدین گفتهاند: مقصود از دخول و
همبستری دخول و همبستری حقیقی یا حکمی است بنابراین اگر خلوت صحیحی با
وی صورتگرفته باشد نیز عده بر او واجب است.
[4] -زاد المعاد3/96.
[5] -زاد المعادج4/208.
[6] -زاد المعاد ج 4/206.
[7] - علمای ظاهریهگویند: در نکاح فاسد بعد از همبستری عده لازم نیست
چون در قرآن و سنت نبوی برای آن دلیلی یافت نمیشود.
[8]- بعضی از زنان دروغ میگفتند
و مدعی بودندکه هنوز سه حیض آنان بپایان نرسیده است، تا مده نفقهشان
طول بکشد و اینکار موجب شکایت مردان میشد. قانون شماره ٢٥ سال ١٩٢٩
بدینکار رسیدگیکرد و در ماده ١٧ چنین آمده است: ادعای نفقه عده
برای مدت بیش از یک سال از تاریخ طلاق پذیرفته نمیشود. چون پزشکان
حداکثر مدت آبستنی را یک سال تعیینکردهاند ادعای نفقه عده برای بیش
از یک سال قبول نیست. البته شرعاً مده عده تنها سه حیض است. مولف
[9] -مذهب شافعی و مالک آنستکه اگر طلاق در اثنای ماه روی داد بقیه
آن ماه برایش عده حساب میگردد،
سپس دو ماه قمری را عده میگیرد
و تمام ٣٠ روز ماه سوم نیز باید عده باشد. امام ابوحنیفه گوید: بقیه
ماه اول برایش حساب میگردد
و بقیه آن از ماه چهارم برایش حساب میشود و باندازهکمی آن باید عده
را مراعاتکند خواه ماه اول تمام باشد یا ناقص. مولف
[10] - حنبلیها میگویند: اگر حامله نباشد حق سکنی ندارد. و اگر حامله
باشد دو روایت است. شافعی نیز دراین باره دو قول دارد. امام مالک
گوید: حق سکنی دارد.
|