من دختري
هستم 27 سال سن دارم که مجردم اهل نماز وروزه هستم اما از خدا يه گله دارم چرا تا
حالا ازدواج نکردم چرا با وجود اينکه من خيلي وقتها کارهاي و گناههايي را که
ميتونستم انجام بدم و بيشترين زمينه گناه را داشتم ولي بازم به خاطر خدا انجام
ندادم چرا بايد تا حالا امکان ازدواج برايم فراهم نباشد يعني واقعا خدا من و با کسي
که در سن 17 سالگي امکان ازدواج براش بوده و برا ي همين از خيلي گناها بطور غير
ارادي منع شده بايد يکي حساب بشيم بعدش مگه من دختر مجرد چقدر مي تونم جلوي زمينه
هاي گناه را بگيرم يا انگيزه و ميل ازدواج را تو من قرار نمي داد که با کمال ارامش
به عبادتش مي پرداختم و يا اينکه اگر گذاشته يا بهم ارامش بدهد يا اينکه اين انگيزه
را از وجودم بردارد و يا زمينه ازدواج را برايم فراهم کند ايا اين عدل خداست؟ لطفا
در اين زمينه راهنماييم کنيد
الحمدلله،
عدل الله
تعالي در برابر بندگان مومنش اينست که به ازاي ايمان و التزامشان به قوانين وي و
صبر در برابر ناخوشيهاي دنيا، آنها را در بهشت خود جاي دهد.و اگر احيانا مومني در
دنيا نتوانست آنچنانکه ميل دارد زندگي نمايد، دليل بر ظلم الله تعالي بر او نيست
بلکه دليل بر آزمايش وي است و هرکس که گمان برد خداوند به وي ظلم کرده، در حقيقت او
خود نسبت به نفس خودش ظلم کرده است .زيرا با وجود عمري تلاش و عبادت الله تعالي
چنين تصوري مي نمايد که العياذبالله خداوند در حق وي ظلم کرده است و اين طرز فکر
بزرگترين ظلم در حق خود است.
هدف از حيات
انسانها اين نيست که آدميان فقط در فکر آباداني زندگي دنيوي خويش باشند و تمام
تمرکز خود را بر کسب رزق و روزي و مال دنيا و تحصيل و ازدواج و غيره بگذرانند،بلکه
دنيا محل آزمايش انسانهاست و تمامي موارد ذکر شده جز اسبابي جهت آزمايش خلايق
نيستند.گاهي الله تعالي شخصي را که سالها تلاش مي کند و درس مي خواند، به هدفش که
تحصيلات عاليه است نمي رساند زيرا الله تعالي چنين اراده فرموده که وي را چنين
آزمايش کند و ببيند که فرد آزمايش شونده ناسپاسي نمي کند يا اينکه به تقدير وي راضي
است.و صد البته اگر آن شخص هدف خود را فقط تحصيل بداند و قيامت برايش مهم نباشد يا
اينکه بالاخره تسليم هواي نفساني خود شود، از اين آزمايش پيروز نمي شود.همچنين
ازدواج براي جوانان آزمايش است.
«اللّهُ
يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقَدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ»(رعد 26)
يعني:
خدا روزى را براى هر کس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع، براى هر کس بخواهد (و مصلحت
بداند،) تنگ قرارمىدهد؛ ولى آنها به زندگى دنيا، شاد (و خوشحال) شدند؛ در حالى که
زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى است
آيا کسي که
نماز و روزه مي گيرد، هدف وي کسب دنياست يا پاداش آخرت؟
اگر هدف از
عباداتش رسيدن به پاداش دنيايي باشد، الله تعالي دنيا را به وي مي دهد چنانکه مي
فرمايد:
«
مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ
أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ»(هود 15)
يعني:
کسانى که زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه) اعمالشان را در همين دنيا بطور
کامل به آنها مىدهيم؛ و چيزى کم و کاست از آنها نخواهد شد!
«
مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا
وَالآخِرَةِ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا»(نساء 134)
يعني:
کسانى که پاداش دنيوى بخواهند،پاداش دنيا و آخرت نزد خداست؛ و خداوند، شنوا و
بيناست.
« أُولَئِكَ
الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ
عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ»(بقره 86)
يعني: اينها
همان کسانند که آخرت را به زندگى دنيا فروختهاند؛ از اين رو عذاب آنها تخفيف داده
نمىشود؛ و کسى آنها را يارى نخواهد کرد.
ولي کسانيکه
بخاطر الله تعالي هرنوع امتحان و سختي و اذيت و تمسخر ديگران را تحمل مي کنند، چون
براي خدا و بخاطر وي است، نه تنها آنهمه رنج را براحتي تحمل مي کنند بلکه به پاداش
آنها در قيامت مسرورند و آنها کساني هستند که هدف خود را دنيا قرار نداده اند بلکه
منتظر پاداش اخروي خود هستند:
«
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ
آمَنُواْ وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ
مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ»(بقره 212)
يعني:
زندگى دنيا براى کافران زينت داده شده است، از اينرو افراد باايمان را (که گاهى
دستشان تهى است)، مسخره مىکنند؛ در حالى که پرهيزگاران در قيامت، بالاتر از آنان
هستند؛ (چراکه ارزشهاى حقيقى در آنجا آشکار مىگردد، و صورت عينى به خود مىگيرد؛)
و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزى مىدهد.
«وَمَا
هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ
لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»(عنکبوت 64)
يعني: اين
زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست؛ و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر
مىدانستند!
«يَعْلَمُونَ
ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم
7)
يعني: آنها
فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مىدانند، و از آخرت (و پايان کار) غافلند!
بنابراين هدف
از دنيا چيزي جز آزمايش خلايق با انواع نعمتها و نقمتها نيست.گاهي الله تعالي هرنوع
نعمتي را براي انساني فراهم مي آورد و گاهي براي شخصي ديگر انواع محروميتها پديد
مي آورد و هدف هر دو چيزي جز آزمايش نيست.
الله تعالي
مي فرمايد:«
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا
يُفْتَنُونَ»(عنکبوت 2)
يعني:
آيا مردم گمان کردند همين که بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مىشوند و
آزمايش نخواهند شد؟!
و در اين
ميان ممکن است که هر دو طيف از اين آزمايش شکست بخورند؛شخص صاحب نعمت دچار غرور و
تکبر مي شود و شخص محروم نيز ناسپاسي مي کند و از وضعيت خود به درگاه الله تعالي
شکايت مي کند.
«يَا
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ
الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»(فاطر 5)
يعني: اى
مردم! وعده خداوند حقّ است؛ مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان شما را
فريب دهد و به (کرم) خدا مغرور سازد!
«وَاضْرِبْ
لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ
فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ
وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقْتَدِرًا»(کهف 45)
يعني:
(اى
پيامبر!) زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه کن که از آسمان فرو مىفرستيم؛ و
بوسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مىشود و) در هم فروميرود. امّا بعد از مدتى
مىخشکد؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده مىکند؛ و خداوند بر همه چيز تواناست!
از طرفي
مومنان به حکمت و تقدير الله تعالي هر چه که باشد راضي هستند و آنرا آزمايش الله
تعالي مي دانند.ما بر بسياري از حکمتهاي الهي خبر نداريم و بسياري از اوقات مسئله
اي که به گمان خود آنرا نيک مي دانيم، در حقيقت براي ما شر است و بلعکس.چنانکه الله
تعالي مي فرمايند:
«وَعَسَى أَن
تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ
شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(بقره 216)
يعني:
چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن که خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست
داشته باشيد، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانيد.
همچنان که
موسي عليه السلام از حکمت کار خضر خبر نداشت و به ظن خود آنرا شر مي دانست. زمانيکه
موسي عليه السلام با خضر همسفر شد و موسي عليه السلام به خضر گفته بود که در برابر
کارهايش صبور باشد:
«فَلَمَّا
رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً
قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ (70) وَامْرَأَتُهُ
قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ
يَعْقُوبَ (71) قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي
شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ (72) قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ
اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ
حَمِيدٌ مَجِيدٌ (73) فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ
الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ (74) إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ
أَوَّاهٌ مُنِيبٌ (75) يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ
أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آَتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (76) وَلَمَّا
جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا
يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ
كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ
أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ
رَجُلٌ رَشِيدٌ (78) قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ
وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ (79) قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ
آَوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ (80) قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ
يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ
مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ
مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81) فَلَمَّا جَاءَ
أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ
سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ»( هود 70-82)
يعني:
(خضر) گفت: «پس اگر مىخواهى بدنبال من بيايى، از هيچ چيز مپرس تا خودم (به موقع)
آن را براى تو بازگو کنم.»آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر)
کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: «آيا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى؟! راستى
که چه کار بدى انجام دادى!»گفت: «آيا نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شکيبايى
کنى؟!»(موسى) گفت: «مرا بخاطر اين فراموشکاريم مؤاخذه مکن و از اين کارم بر من سخت
مگير!»
باز به راه خود ادامه دادند، تا اينکه نوجوانى را ديدند؛ و او آن نوجوان را کشت.
(موسى) گفت: «آيا انسان پاکى را، بى آنکه قتلى کرده باشد، کشتى؟! براستى کار زشتى
انجام دادى!»(باز
آن مرد عالم) گفت: «آيا به تو نگفتم که تو هرگز نمىتوانى با من صبر کنى؟!»(موسى)
گفت: «بعد از اين اگر درباره چيزى از تو سؤال کردم، ديگر با من همراهى نکن؛ (زيرا)
از سوى من معذور خواهى بود!»باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قريهاى رسيدند؛
از آنان خواستند که به ايشان غذا دهند؛ ولى آنان از مهمان کردنشان خوددارى نمودند؛
(با اين حال) در آن جا ديوارى يافتند که مىخواست فروريزد؛ و (آن مرد عالم) آن را
برپا داشت. (موسى) گفت: «(لااقل) مىخواستى در مقابل اين کار مزدى بگيرى!»
او گفت:
«اينک زمان جدايى من و تو فرا رسيده؛ اما بزودى راز آنچه را که نتوانستى در برابر
آن صبر کنى، به تو خبر مىدهم.
اما آن کشتى
مال گروهى از مستمندان بود که با آن در دريا کار مىکردند؛ و من خواستم آن را معيوب
کنم؛ (چرا که) پشت سرشان پادشاهى (ستمگر) بود که هر کشتى (سالمى) را بزور ميگرفت!
و اما آن
نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند؛ و بيم داشتيم که آنان را به طغيان و کفر
وادارد!
از اين رو،
خواستيم که پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاکتر و با محبتتر به آن دو بدهد!
و اما آن
ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛ و زير آن، گنجى متعلق به آن دو وجود
داشت؛ و پدرشان مرد صالحى بود؛ و پروردگار تو مىخواست آنها به حد بلوغ برسند و
گنجشان را استخراج کنند؛ اين رحمتى از پروردگارت بود؛ و من آن (کارها) را خودسرانه
انجام ندادم؛ اين بود راز کارهايى که نتوانستى در برابر آنها شکيبايى به خرج دهى!»
و بعيد نيست
اينکه شما تا الان خواستگاري نداشته ايد به نفع خودتان بوده باشد و الله تعالي در
آينده اگر اراده داشته باشد، خواستگار مناسبي را برايتان مهيا سازد.والله اعلم
پس شما
آزمايش مي شويد و بايستي صبور بمانيد تا زمانيکه الله تعالي فراغي را برايتان مهيا
سازد زيرا براستي که پس از هر سختي آساني مي آيد:
«فَإِنَّ
مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»(شرح 5) يعني:
به يقين با (هر) سختى
آسانى است!
و در اين مدت
شما بايد عفت خود را نگه داريد و توبه کنيد و مکررا دعا نماييد و از دعا کردن خسته
نشويد.
الله تعالي
مي فرمايد:
«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ
مِن فَضْلِهِ»(نور 33)
يعني:
و کسانى که امکانى براى ازدواج نمىيابند، بايد پاکدامنى پيشه کنند تا خداوند از
فضل خود آنان را بىنياز گرداند!
و نيز بخاطر
داشته باشيد ازدواج با مردي که تارک نماز است يا مرتکب شرک قبور مي شود يا اينکه به
اسلام معتقد نيست به هيچ وجه صحيح نبوده و عقد نکاح منعقد نمي شود و شما نبايد با
چنين خواستگارهايي ازدواج نماييد.همچنين ايرادي ندارد که اگر مردي متاهل به
خواستگاريتان آمد با وي ازدواج نماييد يا مرديکه زن اولش فوت کرده و الان داراي
فرزنداني است اگر به خواستگاري شما آمد به وي جواب منفي ندهيد.
سفارش ما به
برادران مسلماني که اوليا و سرپرست دختران هستند و همچنين به خود خواهران عزيز، اين
است که بخاطر ادامه ي تحصيلات و تدريس، مانع ازدواج نشوند.اللخصوص که خواستگار براي
دختر در مدت زماني از عمر وي بيشتر است و در صورت رد کردن خواستگارها ممکن است در
آينده با نبود خواستگار مواجه شوند و مسلما ازدواج از تحصيلات مهمتر است و ادامه
تحصيل را بهانه اي براي رد کردن خواستگارها ننماييد.
و به پسران و دختران جوان توصيه مي کنيم که به محض فراهم شدن اسباب
ازدواج، عروسي کنند.
اولياي خانواده ها و دختران موظف هستند وقتي که يک نفر واجد شرايط و هم کفو با دختر
براي خواستگاري مي آيد و دختر هم رضايت دارد، موافقت کند. به دليل دستور رسول الله
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ که فرموده اند:« إِذَا خَطَبَ
إِلَيْكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَخُلُقَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوا
تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ عَرِيضٌ» ترمذي
(1084)
«هر زمان شخصي که شما دين و اخلاق او را مي پسنديديد براي خواستگاري نزد شما آمد او
را داماد کنيد و گر نه فتنه و فساد در زمين فرا گير خواهد شد.»
ممانعت از
ازدواج دختران و تعيين مهريه هاي سنگين کار درستي نيست. خلاصه ممانعت از ازدواج
دختران به هر دليلي از دلايل غير شرعي که باشد، ناجايز است.
و اگر الله
تعالي تا آخر عمرتان چنين امکاني برايتان مهيا نساخت، بازهم شکرگذار باشيد چه بسا
خير شما در اين بوده باشد و تسليم لذتهاي دنيوي نشويد چرا که آنچه نزد الله تعالي
است بهتر است:
«وَمَا
أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ
اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(قصص 60)
يعني:
آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنيا و زينت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و
پايدارتر است؛ آيا انديشه نمىکنيد؟!
و در پايان
اين فرموده الله تعالي را مي آوريم که مي فرمايد:
«مَن كَانَ
يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ
الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ»(شوري 20)
يعني:
کسى که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزايش مىدهيم و بر محصولش
مىافزاييم؛ و کسى که فقط کشت دنيا را بطلبد، کمى از آن به او مىدهيم امّا در آخرت
هيچ بهرهاى ندارد!
«وَمِنَ
النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ
بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا
وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»(حج 11)
يعني:
بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مىپرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است)؛
همين که (دنيا به آنها رو کند و نفع و) خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا
مىکنند؛ اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مىشوند (و به کفر
رومىآورند)! (به اين ترتيب) هم دنيا را از دست دادهاند، و هم آخرت را؛ و اين همان
خسران و زيان آشکار است!
«مَا
عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ
أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ«(نحل 96)
يعني:
آنچه نزد شماست فانى مىشود؛ امّا آنچه نزد خداست باقى است؛ و به کسانى که صبر و
استقامت پيشه کنند، مطابق بهترين اعمالى که انجام مىدادند پاداش خواهيم داد.
والله تعالي
اعلم
وصلي الله
وسلم علي محمد و علي آله و اتباعه الي يوم الدين
سايت جامع
فتاواي اهل سنت و جماعت
IslamPP.Com
|