بیان استدلال طرفداران کنترل جمعیّت و پاسخ به آن
الحمدالله رب العالمين، والعاقبه للمتقين، ولاعدوان الا علي الظالمين، والصلاه
والسلام علي محمد الذي ارسله ربه رحمه للعالمين و علي آله و صحبه اجمعين.
طرفداران نظریهی کنترل جمعیت برای توجیه و تبلیغ نظرشان به دلایلی اشاره میکنند
که با تنظیم دقیق آنها به هر کدام پاسخ خواهیم داد :
نخست :
مساحت زمین و استعداد آن برای سکونت و کشاورزی و تأمین نیازهای انسان محدود است. و
همچنین دیگر لوازم زندگی مثل صنعت و شکار و پرورش دام و بازرگانی و ... محدود
میباشند در مقابل میزان جمعیت روز به روز در حال گسترش است و اگر به این شکل ادامه
یابد زمین برای ساکنان آن کوچک بوده و امکانات آن پاسخگو نخواهند بود و غذا و لباس
کفایت نکرده و سطح زندگی از نظر بهداشت و آموزش و فرهنگ پایین خواهد آمد و زندگی
سخت و پرمشقت میشود و انسانها به خاطر برهنگی و گرسنگی به جان هم افتاده و سرانجام
هلاک خواهند شد. پس برای جلوگیری از انفجار جمعیت و پیامدهای آن باید چارهای
اندیشید و انسان را از خطراتی که آثارش از هم اکنون پیداست نجات داد.(
اولین بار این نظر از سوی اقتصاددانی به نام مالثوس در انگلستان قرن 18 ارائه شد
سپس فراسیس بلاس فرانسوی و چارلز نوروتون پزشک مشهور آمریکایی آنرا ترویج دادند.)
پاسخ :
الف. این تفکّر که ازدیاد جمعیّت در آینده فضا را برای ساکنان تنگ کرده و امکانات
زمین جوابگوی آنان نخواهد بود مبنایش حدس و گمان و فرضیهای اشتباه در اقتصاد است و
واقعیت آنرا تأیید نمیکند چون زمین گنجایش تعداد ساکنان خیلی بیشتری را دارد و از
ابتدای آفرینش متناسب با رشد جمعیّت این ظرفیت و امکانات نیز بالا رفته است. و این
نظریه را دانشمندان زیادی در علوم اقتصادی ثابت نموده و فرضیهی کنترل جمعیت را رد
کردهاند.
ب. این ادّعا نیز که مساحت قابل استفاده برای سکونت و کشاورزی و تولید در زمین
محدود است درست نمیباشد چون میزان فضایی که انسان الآن برای سکونت اختیار کرده و
برای کشاورزی و تولید و استخراج معادن استفاده مینماید درصد کمی از مساحت کلّ زمین
است که هنوز بدون استفاده مانده و بشر برای بهرهبرداری از آن نیازمند تکنولوژی و
راههای جدید علمی میباشد تا از معادن سرشار خدادادی آن بهره برده و چگونگی
استفادهی صحیح از آن را بیاموزد. پس اگر در این رابطه مشکلی وجود دارد علّتش رشد
جمعیّت نیست بلکه ناآگاهی از منابع و کمبود تجهیزات و ناتوانی و کمکاری انسانها
میباشد که نمیتوانند به توسعه و پیشرفت در این رابطه برسند.
ج. همیشه ضرورت و نیاز، انسانها را وادار خواهد کرد که با فراهم آوردن شرایط و
امکانات، زمین را برای سکونت و کشاورزی آماده نمایند و با یادگیری دانش طبیعی به
توسعه بپردازند و در این راه درهای دیگری از شناخت وسایل بیشمار زندگی به رویشان
بازخواهد شد. و زندگی سرشار ازخوشی و راحتی به سراغشان آمده و اگر در کار و فعالیت
پشتکار داشته و سستی نکنند وسایل و امکانات آبادانی برایشان چنان فراهم میشود که
هیچگاه سابقه نداشته است و چنان راههای بازرگانی و تجارت و آسایش و خوشبختی را طی
خواهند کرد که فکرش را هم نمیکردند و شاید روزی خودشان آنرا خواب و خیالی و یا
جادو تصور کنند و ما چه میدانیم که خداوند برای بندگانش در آینده چه نوعِ زندگی را
تقدیر کرده است و چگونه پایههای آنرا در آسمان و زمین به امانت گذاشته است و روزی
با کسب دانش و پیشرفت میتوانند از امکانات لازم بهره گیرند.
«وَ فِی الأرضِ ءَایَاتٌ لِلْمُؤقِنینَ (20) وَ فِی أَنْفُسِکُمْ
أفَلاتُبْصِرُونَ(21) وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَاتُوعَدُونَ (22)» (سورهی
ذاریات)
«در زمین دلایل و نشانههای فراوان است برای کسانی که میخواهند به یقین برسند * و
در خودِ وجود شما (نشانههای روشن برای شناخت خدا و پی بردن به قدرت او است) مگر
نمیبینید؟* در آسمان، روزی شما است و نیز چیزهائی که بدان وعده و وعید داده
میشوید*.»
و هر کس به فراوانی آبادیهای زمین و بنای آسمان خراشها و گستردگی زمینهای کشاورزی و
باغهای پرمیوه بنگرد و فزونی وسایل زندگی و پیشرفت در نوع و شکل آنها را ببیند
اِذعان خواهد کرد که همواره با رشد جمعیت تجهیزات و امکانات بشری هم رشد داشتهاند
و این موضوع جای شگفتی ندارد چون خداوند انسانها را وسیلهی آبادانی زمین قرار داده
و این سنّت الهی است و در سنّت او هم هیچ تغییری بوجود نمیآید. و اگر غیر از این
بود زمین باید خیلی وقت پیش خراب و ویران میشد. و یا با رشد جمعیت و بهرهبرداری
زیاد از آن ذخایرش تمام میشد، چنانکه در نظام اسباب و نتایج معمولی سنّت الهی به
این شکل است.
واقعیت موجود عصر ما بهترین و محکمترین گواه این نظریه بوده و آشکارترین دلیل
اشتباه بودن نظریه کسانی است که فرضیهی کنترل جمعیت را بر آن پایهگذاری کردهاند.
این حقیقت، عدّهی زیادی از اقتصاددانان را بر آن داشته که نظریهی دوستانشان را در
مورد کنترل جمعیت ردّ کرده و آنان را متوجّه واقعیت امر نمایند. و همچنین عدّهی
زیادی از طرفداران این نظریه وقتی به زیانهای کمبود نیروی دفاعی و تولیدی و ... پی
بردند از نظر خود برگشتند و الآن به رشد جمعیت و زاد و وَلَد تشویق کرده و حتّی
معتقدند باید در مقابل هر تولّد به خانوادهها جایزه داد تا از عواقب خطرناک کنترل
جمعیّت که سالها به آن تبلیغ کردند رهایی یابند. همانهائیکه زمانی به گمان خود
میپنداشتند اگر جمعیت کنترل نشود کودکانی سربار و یا معلول متولد میشوند که حکومت
وخانواده هزینهی زیادی را باید صرف آنان نمایند. و ما در قسمت چهارم بحث بیشتر به
این موضوع خواهیم پرداخت.
د. طرفداران کنترل جمعیت که ادّعای کمبود ظرفیّت زمین و امکانات زندگی در آن را
دارند محاسباتشان نشان از بیخردی و سست باوری به خداوند است و اِنگار که آنان خود
را از خداوند داناتر به امور بندگان میدانند حال آنکه دچار گمراهی شدهاند، چون
خداوند بندگانش را آفریده و بهتر از هر کس به ادارهی زندگی آنها آگاهست و تنها
روزی ده و رازق و قادر مطلق اوست و قبل از آفرینش، محاسبهی رزق و روزی و شرایط
مختلف زندگی آنها را کرده است.
«إنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ (49)*» (سوره قمر) : «ما هر چیزی را به
اندازهی لازم و از روی حساب و نظام آفریدهایم.»
«... وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ (8)» : «و هر چیز در نزد او به مقدار و
میزان است.» (سورهی رَعْد) : «وَ مَا مِن دَآبَّهٍ فِی الْأَرْضِ إلَّا عَلَی
اللَّهِ رِزْقُهَا ...» (سورهی هود) : «هیچ جنبدهای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ
آن، برعهدهی خداست... .». و مشرکان را به علّت کشتن فرزندانشان از ترس فقر تهدید
میکند و آنرا (زنده بگور کردن فرزند) در برگیرندهی جرمهای فراوانی میداند از
جمله : کشتن انسان بیگناه، گمان بد به خداوند و دخالت انسان در امورات الهی. و هر
یک از اینها به تنهایی گناهان بزرگی هستند.
«... وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلَادِکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُم وَ
إِیَّاهُمْ... .» (سورة أنعام) : «و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی (کنونی و
آینده) مکشید، ما به شما و ایشان روزی میدهیم»، «وَلَاتَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ
خَشْیَهَ إمْلَاقٍ نَحْنَُ نَرْزُقُهُمْ وَ إیَّاکُمْ إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ
خِطْئاً کَبِیراً (31).» (سورهی إسراء) : «فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی
نکشید. ما آنان و شما را روزی میدهیم، بیگمان کشتن ایشان گناه بزرگی است.»،
«وَلَاتَقْفُ مَالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ
الْفُؤَادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً (36).» (سورهی إسراء) «از
چیزی دنبالهروی مکن که از آن ناآگاهی، بیگمان (انسان در برابر کارهائی که) چشم و
گوش و دل (و سایر اعضاء دیگر انجام میدهند) مورد پرس و جوی از آن قرار میگیرد.»
پس هر کس با سقط جنین از تولد نوزاد جلوگیری نماید مرتکب همه یا یکی از موارد این
آیات قرآن شده است و اگر کسی هم به غیر از روش سقط جنین از بارداری جلوگیری کند
دچار گناه بدگمانی به خداوند و دخالت در امورات الهی شده و این گمراهی آشکار، و
دشمنی با خداست.
دوم :
طرفداران کنترل جمعیت میگویند فطرت حاکم بر هستی و جهان برای جلوگیری از رشد
بیرویهی تعداد جانداران و تنظیم جمعیت آنها قوانین خاصّی دارد مثلاً عواملی وجود
دارد که از تکثیر جمعیت آنها پیشگیری میکند (شکار توسط حیوانات دیگر) و یا مرگ از
تعداد آنها میکاهد و اگر امروزه ما با وسایل جدید از رشد جمعیت ممانعت کنیم نه
تنها چیز عجیبی نیست بلکه همراهی با فطرت حاکم بر جهان و رعایت قانون طبیعت است. با
این روش توزانِ جمعیت و منابع حفظ شده و انسان راحتتر و بهتر از امکانات و خوشیهای
زندگی بهرهمند میشود.
پاسخ :
الف. اگر مراد از فطرت نزد طرفداران کنترل جمعیت قوانین خاص حاکم بر زندگی موجودات
و نیروهای غریزی است که باعث حفظ بقاء و دوام هستی میباشد و آنرا توجیه برای کنترل
و تنظیم جمعیت قرار میدهند که خود با معنای فطرت در تناقض بوده و حتّی ستیز با
خصوصیات و عواطف خدادادی در انسان است، چون انسان به طور طبیعی پیوند زناشویی را
دوست دارد و به فرزند عشق میورزد و در وجود این علاقه تفاوتی میان کافر و مسلمان
نیست و کسانیکه از نعمت فرزند محرومند یا فرزندانشان را از دست میدهند به شدّت
دچار بحران روحی شده و محزون و غمگین میشوند و در این شرایط جز مؤمنان واقعی و
بردباران خداپرست دیگران خود را بدبخت و درمانده میپندارند.
و در مقابل کسانی هم که صاحب فرزند شدهاند خود را خوشبخت دانسته و در وجودشان آثار
مهر و محبّت پدرانه و مادرانه شکوفا میشود و با تمام توان برای سعادت فرزندانشان
تلاش میکنند و چه شبها که بر بالینشان بیدار مانده و برای آرامش و آسایش آنان خود
را به سختی میاندازند. و اینجاست که معنای حقیقی فطرت و قانون طبیعت مشخص میشود.
آیا بچهدار شدن و تربیت و پرورش آنها فطریست یا پیشگیری و سقط جنین و امثال آن؟ از
گمراهیهای دیگر آنان اینست که سرشت موجودات زنده و طبیعت وجودی آنان را متمایل به
کنترل و تنظیم جمعیت دانسته و مرگ و نازایی و عوامل طبیعی دیگر مانع تولد را شاهد
آن میآورند و این هم نتیجهی وجود باورهای غلط در آنانست.
«لِلَّهِ مُلْکَ السَّمَواتِ وَ الْأرضِ یَخْلُقُ مَا یَشَآءُ یَهَبُ لِمَنْ
یَشَآءُ إنَاثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشَآءُ الذُّکُورَ (49) أوْ یُزَوِّجُهُمْ
ذُکْرَاناً وَ إنَاثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشَآءُ عَقِیماً إنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ
(50).» (سوره شوری)
«مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست. هر چه بخواهد میآفریند. و به هر کس
که بخواهد دخترانی میبخشد و به هر کس که بخواهد پسرانی عطاء میکند * و یا اینکه
هم پسران میدهد و هم دختران. و خدا هر که را بخواهد نازا میکند. او بس آگاه و
تواناست.»
«هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ إلَیْهِ تُرْجَعُون (56).» (سورهی یونس)
«خدا است که میمیراند و زنده میگرداند و (پس از زنده گرداندن برای حساب و کتاب)
به سوی او برگردانده میشوید.»
ب. و اگر مُراد و منظورشان از فطرت، همانست که در شریعت اسلام پروردگار جهانیان
خوانده میشود اوّل آنکه برداشتی بیادبانه است و دوم دخالت در حوزهی ارادهی الهی
است و انسان این حقّ را ندارد و سوم هم اینکه جایگاه خود را در کنترل جمعیت با مقام
خداوند در نظم و تدبیر امور بندگان مقایسه میکنند! حال آنکه میان بندهای کوتهنظر
و ناتوان و بیارزش و ... با خداوندی آیندهنگر و قدرتمند و با تدبیر و آفریننده و
مسلّط بر هر چیز و ... فاصله بسیار است.
واقعیت اینست که نظریهی کنترل جمعیت و محدود کردن تعداد فرزندان از نظر اجتماعی و
سیاسی و اقتصادی مردود میباشد چون با سرشت طبیعت انسان در تضاد بوده و مبنای آن
حدس و گمان و دوری از حقیقت است و سرانجامش ناگوار و دارای زیانها و عواقب خطرناکی
میباشد. بحث در این رابطه را به قسمت چهارم کتاب موکول میکنیم.
علّت شیوع این نظر چیزی جز گستردگی تبلیغاتی و فریب اَذهان عمومی و هماهنگی با هوای
نفس شهوت پرستان و کسانیکه از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند و میخواهند بدون
توجّه به مصالح جامعه به ارضای جنسی و خوشگذرانی بپردازند نبوده و عوامل دیگری از
جمله پیشرفت صنعتی و اٍقبال مردم به آن و مهاجرت به شهرها و رها کردن کشاورزی و
آلوده شدن به رفاه زدگی و راحت طلبی و تجمّل پرستی و مادّیگرایی در پذیرش آن تأثیر
بسزایی داشت و همهی این عوامل دست در دست هم داده هزینهی زندگی را بالا بردند و
در نهایت هر کس به فکر ثروت اندوزی و منافع شخصی خود افتاد.
با ورود زن به بازار کار، همه از پذیرش بار سنگین مخارج فرزندان و تربیت آنها سرباز
زدند و عاقبت به کار به جایی رسید که پرده برافتاد و واقعیت برای متفکران روشن شد و
عدّهای از این نظر برگشته و به شدّت با آن در افتادند.
سوم :
مردم از نظر ثروت و امکانات زندگی هم سطح نیستند و بیشتر آنان نیازمند بوده و توان
نگهداری و تربیت فرزندان را ندارند و نمیتوانند خوشبختی و آرامش آنان را فراهم
کنند و یا آنان را برای خدمت به خود و جامعه به تحصیلات عالی برسانند و اگر به این
مسئله پرداخته نشود کودکان زیادی متولد شده و با بحران جمعیت، دست اندرکاران از
تغذیه و پوشاک آنان عاجز مانده و اکثریّت جامعه زندگی فلاکت بار و سختی خواهد داشت.
ثروتمندان و طبقات متوسط هم اگر فرزندان زیادی داشته باشند ثروتشان تقسیم شده و سطح
زندگی و منابع مالیشان پایین خواهد آمد و ثمرهی آن به افراد و جامعه برمیگردد
چنانکه نهایتاً جامعه از نظر اقتصاد و دانش و تولید ناتوان شد. و زندگی برای همه
سخت و طاقت فرسا خواهد شد پس باید زاد و ولد کنترل شود تا خانواده از مشقّت فرزندان
و جامعه از بحران جمعیت رهایی یابد.
پاسخ :
این شُبهه در اصل همزاد شُبهههای قبلی است که به آن پاسخ دادیم چنانکه تبلیغات
کنترل جمعیت با ظاهر فریبندهاش سبب سردرگمی مردم میشود و آنان را از سرشت خدادادی
و پاکشان منحرف میکند و در نهایت از سعادت و خوشبختی واقعی باز میمانند چون
فرزندان عامل ترقّی و رشد و آسایش جامعه هستند و با زیاد شدن آنان امکانات رشد کرده
و آبادانی در زمین بوجود میآید و ملتها از نظر نظامی و علمی و ابتکار تولید و دیگر
توانمندیهای زندگی رشد میکنند. و چه بسیار خانوادههایی که فقرشان توسط فرزندان
برطرف شده و با آمدنشان آرامش و آسایش به خانه آمده است و یا چه دانشمندان بزرگی که
از طبقهی نیازمندان و قشر متوسط برخاستهاند و سبب پیشرفت و سربلندی ملتهایشان شده
و روح خوشبختی و امید را در آنها دمیدهاند و سرافرازیشان به وجود همین افراد است.
عقب ماندگی هم به علّت کثرت جمعیت نیست بلکه عامل اصلی آن هرج و مرج و تنبلی و کم
کاریست مشهور است که نیاز مادر ابتکار است و بینیازی عامل عقب ماندگی است.
فساد و عقب ماندگی فقط در اثر فقر بوجود نمیآیند بلکه گاهی ثروتمندان هم به آنها
دچار میشوند پس درد اصلی و عامل اساسی رشد جمعیت نیست که با سلاح کنترل جمعیت به
آن حملهور شویم.
چهارم :
گمان میکنند که محدود کردن فرزندان و کم نمودن تعداد زایمان باعث حفظ زیبایی و
سلامتی زن میشود و اگر او مداوم باردار شده و به پرورش و تربیت فرزندان بپردازد و
شببیداری بکشد وجود خود را به خطر میاندازد و انرژی و زیبائیاش را از دست داده و
در نهایت زندگی مشترکش از هم میپاشد و شوهرش به فکر ازدواج مجدد افتاده و او را با
فرزندانش رها خواهد کرد.
پاسخ :
الف. شخصی مروّج و مبلغ این شُبهه میشود که امیالش بر او چیره شده و سرشت انسانیش
دچار انحراف شده باشد و از زندگی خانوادگی فقط لذّتجویی و کامیابی را مدّنظر داشته
و تمایلی به بچهداری و مشکلات ناشی از آن ندارد چون آنچه برایش اهمیت دارد ارضای
غرایز حیوانی و خوشگذرانی و عیش و نوش است نه کسی که سرشت سالمی دارد و عاطفهی
پدری و یا مادری موجود در اعماق قلبش پرورش یافته باشد.
ب. بازداشتن زن از وظیفهی مادری که خداوند در خلقتش به امانت گذاشته برایش سبب
افسردگی و عقدههای روانی شده و به مرور زمان غم و ناامیدی، زیبایی و نشاطش را
میگیرند و اگر در این راه از قرص و داروهای پیشگیری استفاده نماید دچار آسیبها و
زیانهای بیشتری خواهد شد. و دراین مسیر بدون شکّ زیانهای خطرناکتر از عواقب بارداری
و زایمان در کمین او خواهد بود حال آنکه رشد جمعیّت فواید زیادی برای خانواده و
جامعه دارد که با قضاوت صحیح میتوان فهمید کدام راه بهتر و مناسبتر است؟
دکتر اِلکسیس کارِل در کتاب «انسان موجود ناشناخته» میگوید : رشد علمی و فکری
انسان در طول تاریخ به حدّی نرسیده بود که فواید زاد و ولد را در زندگی زن درک
نماید امّا زن برای رسیدن به تکامل انسانی خویش نیازمند اَدای این وظیفه میباشد و
بازداشتن زنان از بچهداری و تربیت و فرزندان حماقتی است که هیچ عاقلی اقدام به آن
نخواهد کرد.
دکتر أزوالد شوارز در کتاب «فیزیولوژی جنسی» میگوید : هدف از وجود غریزهی جنسی در
انسان چیست؟ و چرا انسان باید از این نیرو برخوردار باشد؟ آنچه مشخص است وجود این
کشش برای دوام و بقای نسل بشریست و چنانکه یکی از قوانین زیست شناسی ثابت میکند هر
عضو بدن باید وظیفهی خود را برای رسیدن به هدف غایی خود انجام دهد و اگر این عضو
از اَدای وظیفهاش باز ماند زندگی انسان دچار مشکلات خطرآفرینی خواهد شد. آفرینش زن
و استعدادهای ذاتی او نیز نشان از آن دارد که وظیفهی اصلی وی تولید نسل و نگهدای و
تربیت کودک است و اگر او از انجام این تکلیف فطری بازداشته شود مبتلا به انواع
بیماریها و ناراحتیهای روحی و روانی خواهد شد و در صورت پرداختن به آن، استعداد
مادرانهاش شکوفا شده و زیبایی و ارزش خاص خود را مییابد و حتّی تولد نوزاد و شیر
دادن به او زن را از ناامیدی و اندوه و بسیاری بیماریهای دیگر نجات خواهد داد.
این دانشمند خاطرنشان میکند : هر عضو بدن ما وظیفهی ویژهای دارد که اگر از آن
بازداشته شود توازن نیرو و قوای جسم به هم میخورد. نیاز زن به تولید نسل فقط برای
پرورش احساس مادرانه و یا عمل به وظیفه طبق قوانین آفرینش نیست بلکه سیستم و
سازمان بدنی او به طور کلّی این اقتضا را دارد و ممانعت از آن وی را دچار یأس و
شکست و محرومیت و مرگ تدریجی خواهد کرد.
کسانیکه منادی پیشگیری و کنترل جمعیت بوده و از اوّل با اِلقای شُبهه به ترویج آن
پرداختهاند، هیچ باوری به وجود خدا و نظم و ترتیب الهی در امور بندگان ندارند و
چنین نمیاندیشند که هستی با برنامه و نظم بخصوصی آفریده شده باشد، و تسلیم شریعت
اسلام و پیامبری محمد (صلی الله علیه وسلم ) نیستند چنین کسانی اگر هم به جنگ
دستورات دینی آمده و در این راه عدّهای هوی پرست ظاهراً مسلمان را همراه خود
نمایند جای هیچ شگفتی نیست چون سرانجام نادانان، گمراهی و عاقبت دنیاطلبان، افتادن
در دام غفلت است.
آنچه جای تعجبّ دارد اینست که ادّعای خود را لُعاب علمی داده و آنرا نتیجهی نظریات
اقتصادی و بر مبنای اصول روانشناسی و زیست شناسی و تجربههای اجتماعی بدانند.
در اینجا انگیزههای دیگری میتواند وجود داشته باشد که با مسایل فوق هیچ سِنخیّتی
ندارند و خانوادهها آنها را به عنوان دلایل منطقی و قابل قبول در این رابطه ارائه
دهند :
1- گاهی زن به دلایل جسمی یا روحی قادر به زایمان طبیعی نیست و باید جرّاحی شود و
تکرار زایمان به این شیوه نیز زندگی او را دچار خطر میکند در این شرایط میتوان
پیشگیری و تنظیم خانواده را تجویز کرد چون حفظ جان انسان یکی از اهداف پنجگانهی
اساسی در شریعت اسلامی است امّا باید توجّه داشت که چنین شرایطی را نمیتوان با
انگیزههای کنترل جمعیت مقایسه کرد.
2- زایمانهای پشت سر هم برای زن به علّت ناتوانی یا بیماری خطرآفرین بوده و پزشکان
او را از آن منع کردهاند. در این وضعیت هم زن و شوهر میتوانند با روشهای سالم و
بیخطر، فاصلهی بین زایمانها را کنترل نمایند و دقت کنند که از داروهایی استفاده
نشود که خطرناک بوده و سبب عقیم شدن یکی از آنها گردد. واضح است که این مورد هم هیچ
شباهتی با عوامل کنترل جمعیت ندارد.
3- مرد، گمان میکند همبستر شدن او با همسرش یا کنیزش در دوران شیردهی برای نوزاد
مضرّ است. به خاطر حفظ سلامتی نوزاد از نزدیکی با مادر پرهیز میکند و فرقی ندارد
که تصوّر کند این کار باعث تغییر ترکیب مواد در شیر میشود یا نفسِ نزدیکی و یا
بارداری به نوزاد زیان میرساند. اگر ما این ترک همبستری را موجّه بدانیم هیچ
رابطهای میان کنترل جمعیت و این مورد یافت نمیشود.
در خبر است که پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) میخواست از شیردهی زن آبستن به نوزاد
به خاطر حفظ سلامتی او نهی نماید امّا بعد رأیش تغییر کرد و علّت آنرا نیز بیان
فرمود.
احمد بن حنبل و مسلم نیشابوری از جُدامه بنت وهب أسدی روایت کردهاند که : پیش
پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) رفتم و ایشان نزد چند نفر نشسته بود و میفرمود :
«لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أنِهی عَن الْغَیْلَهِ، فَنَظَرْتُ اِلی الرَّومِ فإذا هُمْ
یَغیلوُنَ أوْلَادَهُم فلایُضِرُّ أولادَهُم شَیْئاً ...» : «تصمیم داشتم از شیردهی
زنان آبستن جلوگیری نمایم، امّا متوجّه شدم در روم زنان آبستن به نوزادان شیر
میدهند و هیچ خطری هم کودکانشان را تهدید نمیکند... .»
4- بعضی از مردان به دلایل مختلف در هنگام همبستر شدن با همسر یا کنیزشان عَزْل می
کنند. فقهاء در مورد حکم این موضوع دچار اختلافنظر شدهاند. چنانکه عدّهای آنرا
حرام و گروهی جایز و بعضی هم میان همسر آزاد و کنیز فرق قایل شدهاند و گروهی دیگر
آنرا موکول به رضایت همسر میدانند.
تفصیل این اختلافات در کتابهای فقهی آمده است و علّت آن فهم و برداشت مختلف از
روایات و میزان حقوق زن و شوهر در مورد مسایل زناشویی است.
چون تحقیق ابن القَیِّم دربارهی حکم عَزْل و استدلات فقهاء در این زمینه کامل و
جامع است ما به ذکر آن بسنده میکنیم (زادالمعاد، ابن القیّم) :
حکم پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) دربارهی عَزْل:
بخاری و مسلم از ابوسعید نقل کردهاند که : در جنگی تعدادی کنیز بدست آوردیم هنگام
همبستر شدن با آنها عَزْل میکردیم از پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) در این مورد
سؤال کردیم. فرمود : «وَ إنّکُم لَتَفْعَلونَ»؟ یعنی آیا شما این کار را میکنید؟ و
این سؤال را سه بار تکرار نمود. و آنگاه فرمود : «مَا مِنْ نسمهٍ کائنهٍ إلی یومِ
القیامه إلّا وَ هِیَ کائِنَهٌ» «هر موجودی (انسانی) که تا روز قیامت باید بوجود
بیاید حتماً وجود خواهد یافت.»
در کتابهای سُنَن هم از ابوسعید نقل شده که مردی به پیامبر (صلی الله علیه وسلم )
گفت : ای پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم ) من کنیزی دارم هنگام همبستری با او
عَزْل میکنم چون نمیخواهم باردار شود و از طرفی هم نیاز مردانه دارم. شنیدهام که
یهود میگویند عزل همان زنده بهگور کردن فرزند در حدّی پایینتر است. پیامبر (صلی
الله علیه وسلم ) فرمود : «کَذِبَتْ یهودُ لوْ ارادَ اللَّهُ أنْ یَخْلُقَهُ
مَااستطعْتَ أنْ تَصرفَهُ» : «یهودیان دروغ میگویند، اگر خداوند بخواهد (نوزادی)
آفریده شود تو نمیتوانی مانع ارادهی او شوی.»
در کتابهای صحیح بخاری و مسلم از جابر نقل شده که ما، در عصر پیامبر (صلی الله علیه
وسلم ) عزل میکردیم و پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) هم مطّلع بود ولی ما را از آن
منع نکرد. و همچنین در صحیح مسلم از او نقل شده که مردی از پیامبر (صلی الله علیه
وسلم ) پرسید : من کنیزی دارم و هنگام همبستری با او عزل میکنم. پیامبر (صلی الله
علیه وسلم ) فرمود : «اِنَّ ذَلِکَ لایَمْنَعُ شَیْئاً أرادَهُ اللهُ»، «اگر خداوند
ارادهی چیزی را داشته باشد چنین کاری از آن جلوگیری نمیکند.»
چند روز بعد همان مرد آمد و گفت : ای پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) آن کنیزی که
دربارهاش با شما سخن گفتم باردار شده است. پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) فرمود :
من بنده و پیغمبر خدا هستم.
در کتاب صحیح مسلم از اُسامه بن زید روایت شده که مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه
وسلم ) آمد و گفت : من هنگام همبستری با همسرم عزل میکنم. پیامبر (صلی الله علیه
وسلم ) پرسید : چرا این کار را میکنی؟ مرد جواب داد : دلم به حال کودکش (شیرخواره)
میسوزد. پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) فرمود : اگر زیانی در پی داشت ایرانیان و
رومیان به آن دچار میشدند.
در مُسند احمد بن حنبل و سُنَن ابن ماجه از عمر بن الخطَّاب (رضی الله عنه ) روایت
شده : «پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) از عَزْل زن آزاده بدون اجازهی او نهی
فرمود.»
ابوداود میگوید : شنیدم ابوعبدالله حدیث ابن لهیعه از جعفر بن ربیعه از زهری از
محرّر بن ابی هریره از ابوهریره (رضی الله عنه ) را ذکر میکرد که گفت : «پیامبر
(صلی الله علیه وسلم ) فرمود : عزل از زن آزاده باید با اجازهی او باشد.» ولی آنرا
ردّ نکرد.
این احادیث در مورد جواز عزل صریح هستند و ده نفر از اصحاب هم عَزْل را جایز
دانستهاند : (علی بن ابی طالب، سعد بن ابی وقّاص، ابوایّوب، زید بن ثابت، جابر بن
عبدالله، ابن عبّاس، حسن بن علی، خُباب بن الأرت، ابوسعید الخدری و ابن مسعود (رضی
الله عنهم).)
ابن حزم میگوید : رأی صحیح اینست که عزل مباح میباشد و این حکم فتوای جابر، ابن
عبّاس، سعد بن ابی وقّاص، زید بن ثابت و ابن مسعود (رضی الله عنهم) است.
عدّهای از جمله ابومحمد بن حزم و ... آنرا حرام میدانند و گروهی هم نظرشان اینست
که اگر زنِ آزاد رضایت بدهد مباح بوده و در صورت منع او حرام است و کنیز هم در
صورتیکه مالکش اجازه دهد مباح و گرنه جایز نیست. و این رأی قاطع امام احمد است امّا
فقهای مذهب حنبلی در این مورد چند دسته شدهاند : جماعتی کلّاً حرام و جماعتی به
کلّ مباح میدانند و عدّهای هم آنرا منوط به اجازهی همسر کردهاند چه کنیز و یا
آزاد و در صورت مخالفت وی جایز نمیدانند. آن دسته از فقهاء که حکم مباح بودنش را
دادهاند احادیث مذکور را دلیل آوردهاند و استدلال میکنند که حقّ زن کامیابی جنسی
است نه إنزال و در مقابل طرفداران تحریم هم دربارهی حدیث روایت شده از عایشه (رضی
الله عنها ) از جدامه بنت وهب خواهر عکّاشه که نزد پیامبر (صلی الله علیه وسلم )
رفتم و او میان چند نفر نشسته بود، از ایشان دربارهی عزل سؤال شد فرمود :
«ذلِکَ الوَأدُ الخَفِیُّ» و هی قوله تعالی «وَ إِذَا الْمَوْءُدَهُ سُئِلَتْ (8)»
(سوره تکویر) یعنی : «عزل همان زنده بگور کردن در سطحی پنهانتر است» چنانکه
خداوند میفرماید : «و هنگامیکه از دختر زنده بگور پرسیده میشود.»
میگویند این حدیث، اَخبار حاکی از مباح بودن عزل را نسخ میکند چون بیانگر حکم
اصلی میباشد امّا حدیثهایی که بر مباح بودن عزل دلالت دارند در اصل براساس قاعدهی
إباحهی هر چیز قبل از نزول حکم شرعی میباشند چنانکه در پاسخ به روایت جابر هم که
گفته : در هنگامیکه نزول قرآن ادامه داشت ما عزل میکردیم و هیچ حکمی دربارهی
تحریم آن نازل نشد. میگویند : کسی که قرآن بر او نازل میشد از آن نهی کرده است.
و فرمود (صلی الله علیه وسلم ) : «إنَّه المَوءُودَهُ الصُّغْرَی» یعنی : عزل، زنده
بگور کردن کوچکتر است. و هر شکلی از زنده بگور کردن هم حرام است.
همچنین بیان میدارند که برداشت شیخ حسن بصری از حدیث ابوسعید خدری نَهی از عزل
میباشد، چنانکه پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) فرمود :
«لاعَلَیکُمْ ألَّا تَفْعَلُوا. ذاکم : إنّما هُوَ الْقَدَرٌ»
تولد کودک از اختیارات شما نیست بلکه از تقدیرات خداوند است.
ابن عون میگوید : این حدیث را برای حسن بصری خواندم او گفت : سوگند به خدا که نوعی
إنزجار در آن به چشم میخورد. و طرفداران تحریم میگویند : عزل سبب قطع نسل است و
همچنین سبب کم مهری و ناکامی از لذتهای طبیعی میشود حال آنکه انگیزهی اصلی ازدواج
آوردن فرزند و دوام نسل میباشد. و به فعلِ عبدالله بن عمر استناد میکنند که عزل
را روا نمیدانست و میگفت : اگر مطلع شوم یکی از پسرانم عزل میکند او را تنبیه
خواهم کرد.
امام علی (رضی الله عنه ) هم عزل را مکروه میدانسته چنانکه شعبه از عاصم و او هم
از زرّ بن حبیش این روایت را ذکر کرده است. از عبدالله بن مسعود (رضی الله عنه ) هم
به روایت صحیح نقل شده که عزل را زنده بگور کردن پنهان میدانسته است. از ابوامامه
هم به نقل صحیح روایت شده که از ایشان در این باره سؤال شد پاسخ داد : من هیچ
مسلمانی را سراغ ندارم که این کار را کرده باشد.
نافع از عبدالله بن عمر (رضی الله عنه ) روایت میکند که عمر (رضی الله عنه ) یکی
از پسرانش را به دلیل عزل تنبیه کرد. یحیی بن سعید انصاری از سعید بن مسیّب روایت
کرده : «عمر (رضی الله عنه ) و عثمان (رضی الله عنه ) از عزل نهی میکردند.»
امّا این روایات با آنهمه صراحت و صحّت سند در آن حدّ نیستند که با احادیث مباح
بودن عزل مقابله و معارضه نمایند.
در مورد حدیث جدامه بنت وهب باید گفت هر چند امام مسلم آنرا روایت کرده امّا احادیث
زیادی برخلاف آن وجود دارند.
امام ابوداود نقل میکند : موسی بن اسماعیل و اَبّان و یحیی روایت کردهاند که محمد
بن عبدالرحمن بن ثوبان از رفاعه و او از ابوسعید خدری (رضی الله عنه ) روایت کرده :
مردی گفت : ای پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) من کنیزی دارم و هنگام همبستر شدن با
او عزل میکنم چون نمیخواهم باردار شود و علاقهی مردانه هم دارم و یهودیان
میگویند عزل همان زنده به گور کردن کوچکتر است. پیامبر (صلی الله علیه وسلم )
فرمود : «کَذِبَتْ یهودُ، لوْ ارادَ اللَّهُ أنْ یَخْلُقَهُ مَااستطعْتَ أنْ
تَصرفَهُ» : «یهودیان دروغ میگویند، اگر خداوند بخواهد او (نوزاد) خلق شود تو
نمیتوانی از آن ممانعت نمایی.» کسانی که این روایت را نقل کردهاند همه ثقه و
حافظ میباشند ولی بعضی حدیث را مضطرب دانسته و در ثقه بودن یحیی بن أبی کثیر
اختلاف کردهاند.
روایت مذکور به چند طریق نقل شده که در اسامی راویان آن اختلاف وجود دارد از جمله
روایت یحیی بن ابی کثیر از محمّد بن عبدالرحمن بن ثوبان از جابر بن عبدالله که در
کتابهای حدیث ترمذی و نَسائی چنین است درجایی از ابومطیع بن رفاعه و در روایتی دیگر
از ابو رفاعه و همچنین از ابوسلمه از ابوهریره. و این موارد اِشکالی در متن حدیث
بوجود نمیآورند چون شاید نزد یحیی روایت از محمد بن عبدالرحمن از جابر و نزد دیگری
از ابن ثوبان از ابوسلمه از ابوهریره و نزد شخصی دیگر از ابن ثوبان از رفاعه از
ابوسعید نقل شده باشد.
اختلاف بر سر اسم ابورفاعه میباشد که آیا او نامش ابورافع یا ابن رفاعه یا ابومطیع
است؟ این اختلاف اسامی هم نمیتواند تأثیری در شناخت رفاعه و احوال او داشته باشد
آنچه برای ما اهمیت دارد اینست که احادیث جابر بن عبدالله (رضی الله عنه ) همه به
طور صریح و دقیق بر جواز عزل دلالت دارند.
امام شافعی (رحمه الله) میفرماید : ما از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وسلم )
روایات زیادی دربارهی جواز عزل داریم و آنان مشکلی در آن ندیدهاند.
بیهقی میگوید : سعد بن ابی وقّاص، ابو ایوّب انصاری، زید بن ثابت، ابن عبّاس و
... قائل به جواز عزل بودهاند.
مذاهب مالکی، شافعی، اهل کوفه (رأی) و جمهور علماء بر مباح بودن عزل تأکید دارند.
در جواب حدیث جدامه هم گفته شده که حکم آن کراهت تنزیهی میباشد. بعضی هم حدیث را
ضعیف شمرده و گفتهاند چطور قابل تصوّر است که پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) نظر
یهود را تکذیب نماید امّا خودش بعداً همان نظر را تأیید نماید و چنین کاری از ایشان
محال است.
گروهی هم بر این باورند که حدیث تکذیب یهود توسط پیامبر (صلی الله علیه وسلم )
مضطرب است و حدیث جدامه صحیح میباشد. عدّهای هم درصدد جمع دو حدیث بوده و
گفتهاند : یهودیان میگفتند که عزل به طور کلّی مانع بارداریست و تکذیب پیامبر
(صلی الله علیه وسلم ) شامل این قسمت گفتهی آنان است. و استدلالشان هم اینست که
پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) فرمود : «اگر خداوند بخواهد (نوزادی بیافریند تو
نمیتوانی مانع آن شوی» و عبارت «عزل همان زنده به گور کردن پنهان است» دالّ بر این
معناست که هر چند عزل مثل ترکِ همبستری، مانع کلّی بارداری نیست ولی در کم کردن
احتمال آن تأثیر دارد.
گروهی هم هر دو حدیث را صحیح دانسته امّا حدیث تحریم را ناسخِ حدیث إباحه میدانند
(ابومحمد بن حزم) و گفتهاند حدیث تحریم تعیین کنندهی حکم اصلی بعد از اطلاق إباحه
میباشد. ولی ادّعای نسخ که اینان بیان میدارند لازمهاش شناخت تاریخ ورود هر دو
نصّ است و آیا چنین دانشی در دست میباشد؟
عمر (رضی الله عنه ) و علی (رضی الله عنه ) اتفاق نظر دارند که تا وقتیکه جنین
مراحل هفتگانهی خلقت را طی نکرده نمیتوان حکم به زنده به گور کردن آن داد. قاضی
ابویعلی و دیگران با سند معتبر از عبید بن رفاعه و او از پدرش روایت میکند : «علی
و زبیر و سعد و عدّهای دیگر از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) نزد عمر نشسته
بودند که بحث عزل به میان آمد. گفته شد که هیچ منعی ندارد. مردی گفت : یهود گمان
میکنند که زنده بگور کردن کوچکتر است. علی فرمود : چون مراحل هفتگانه را طی نکرده
نمیتواند چنین باشد و سپس مراحل را بیان کرد : تخم نشأت گرفته از گِل، مَنی، خون
لخته، نرم گوشتی (شبیه آدامس)، تشکیل استخوان، رویش گوشتی و جنین کامل.
عمر فرمود : «راست گفتی، خداوند طول عُمرت دهد.»
و این دعای طول عُمر نشان از همرأی بودن با وی میباشد.
امّا کسانیکه جواز آن را موکول به اجازهی زن آزاد میدانند معتقدند که زن هم مثل
مرد حقّی بر فرزند دارد و به همین خاطر در شریعت اسلامی حقّ حِضانت به زن
سزاوارترست. امّا کنیز چون حقّی در سهم همبستری با مرد ندارد پس اجازهاش لازم نیست
و اگر حقّی در این رابطه داشت صاحبش به رعایت نوبتش مُکلَّف میشد. امّا در مورد
همسر کنیز گفتهاند چون فرزند دچار بردگی میشود شوهر میتواند بدون اجازهی زنش
عزل نماید و اجازهی مالک کنیز به این علّت شرط شده چون او هم حقّی در فرزند دارد و
در اصل فرزندشان بردهی او خواهد شد. پس مثل زن آزاد، مالِک کنیز هم حقوق خاصی
دارد. و چون مَهر کنیز به مالکش میرسد و مَهر زن آزاد به خود زن پس مثل زن آزاد،
مالک کنیز هم باید اجازهاش لحاظ شود.
روایت ابوطالب از امام احمد در مورد همسر کنیز چنین است که : موقع ازدواج از صاحبش
کسبِ اجازه شود چون معمولاً صاحبان کنیزان خواهان فرزندانشان هستند و زن هم حقّ
بچهدار شدن دارد. امّا در مورد کنیز خودش نیازی به کسب اجازه نیست.
در روایات دیگر از امام به نقل از صالح و ابن منصور و حنبل و ابوالحرث و فضل بن
زیاد و مروزی چنین است که : عزل از زن آزاد باید با اجازهی او باشد ولی کنیز نیازی
به إذنش نیست. (کنیز خودش) در روایتی هم از ابن هانی، ذکر شده : با وجود عزل هم
امکان فرزند هست چنانکه شخصی گفته است : همهی فرزندان من در حالت عزل متولد
شدهاند. و در روایت مَروزی آمده است که عزل از اُمّ وَلَد (کنیزی که از صاحبش
فرزند دارد) به اختیار مالک است و اگر کنیز بگوید : اجازهی عزل نداری فرقی نمیکند
چون دارای چنین حقّی نیست.
هرچند دربارهی حکم عزل زن آزاد و همسر کنیز اختلاف زیادی وجود دارد و در مورد کنیز
هم از إباحه تا تحریم و یا جواز با إذن و منع بدون رضایت وی فتوی داده شده امّا
هیچکدام ربطی به کنترل جمعیت ندارد. بلکه آنزمان انگیزههای متفاوت دیگری وجود
داشته است. مثلاً ترس از برده شدن فرزند به علّت تولد از همسر کنیز یا آزاد شدن
کنیز (اُمّ ولد) به سبب باردار شدن از صاحبش و از دست دادن حقّ مالکیت بر آن و
هَدَر رفتن سرمایه که همهی آنها در احادیث و روایات به طور مفصّل بیان شده است. در
مورد همسر آزاد هم به دلایلی چون ترس از بچّهی شیرخواره و یا عدم توان بارداری در
زن به علّت بیماری و یا ضعف که گاه موقّتی و گاهی هم همیشگی بوده و بسیاری دلایل
دیگر که هیچکدام به کنترل جمعیت مربوط نمیشوند.
واقعیت اینست که سلامتی فطرت و ایمان خالص آن مردمان به خداوند و توکّل به او و
علاقهی شدید به فرزند همه عواملی بودند که آنان را از انجام کارهای غیرطبیعی باز
میداشت و نسبت به آینده امیدوار میکرد ترس از فقر و تنگدستی آنان را دچار گمان بد
و حس بیچارگی نمیکرد و به عبارت سادهتر تمسّک به دین و ایمان به روزی رسان بودن
خداوند چنان در وجودشان ریشه دوانده بود که اصلاً در فکر عزل به انگیزهی کنترل
جمعیت نبودند و احادیث و روایات هم هیچ جای شکّی در این باره نگذاشتهاند.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.
|