الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و علی آله و صحبه و سلم.
همه ما کما بیش ماجرای ازدواج یکی از صحابی رسول الله را شنیده ایم که اگر احیانا
آن را نشنیده اید ما آن را برای شما تعریف می کنیم.
آسان گرفتن در ازدواج
این موضوعی است که در گذشته مطرح بوده است و در حال حاضر نیز مورد توجه قرار می
گیرد و آن قدر مهم است که باید بارها و بارها مطرح گردد.
هر وقت که فرصتی دست داد باید این موضوع را با خانواده، دوستان و همسایگان خود مورد
بررسی قرار دهیم و از مطرح کردن آن خسته نشویم؛ زیرا بسیار مهم و باارزش است.
افزایش سن ازدواج دختران و پسران و افزایش تعداد دخترانی که از زمان ازدواج آنها می
گذرد پیامدهای روحی، اجتماعی و اخلاقی زیادی را ایجاد می کند که افزایش میزان طلاق
و افزایش هزینه های ازدواج نیز مزید بر علت شده است و این در حالیست که امت اسلامی
نیاز مبرم به توان مالی و نیروی انسانی به منظور حل مشکلات بزرگی همچون حمایت از
مقاومت برادرانمان در سرزمین های اشغالی، فقر و بیکاری و گرفتاری های پیش آمده
دارد. گفتنی است که برطرف کردن نیازهای جنسی به یکی از دغدغه های مردم جهان تبدیل
شده است و جوان به جای اینکه به علم و دانش بیندیشد تمام فکر و ذهن خود را به نحوه
برطرف کردن این نیاز مشغول کرده است.
بسیاری از مشکلات به شکل مستقیم یا غیر مستقیم از سختگیری در ازدواج دختران و پسران
نشأت می گیرد.
ازدواج موفق
ازدواج با دو درهم!
آسان گیری در ازدواج و خوشبختی و نیز سخت گیری در ازدواج و بدبختی ملازم یکدیگرند.
بیاییم داستان جالب و باور نکردنی سعید بن مسیب با شاگردش ابو وداعه را بشنویم که
در اواخر قرن اول هجری و در عصر تابعین رخ داد.
این داستان احوال سلف صالح (رضی الله عنهم اجمعین) و میزان درک آنها از ازدواج را
به ما نشان می دهد.
ماجرای این ازدواج که محور این مقاله را تشکیل می دهد نکات زیادی در بر دارد.
این سرگذشت زیبا را که در بهترین دوران این امت رخ داده است تقدیم می کنیم به همه
پدرانی که دخترانشان را دوست دارند و می کوشند خوشبختی آنها را فراهم سازند.
از شما خواننده محترم می پرسم چه کسی {می توانست} با ازدواج دخترش با پسر امیر
المؤمنین عبد الملک بن مروان مخالفت کند؟ کما اینکه این ازدواج باعث می شد، از
نزدیکان یک امیر محسوب شود و در مجلس او حضور یابد. امیری که از نعمت های دنیایی
چیزی کم نداشت و پادشاهان روم به هیبت و شوکت او رشک می بردند.
آری سعید بن مسیب از تابعین عالیقدر کسی بود که خواستگاری امیر المؤمنین برای پسرش
ولید را رد و با ازدواج دخترش با او مخالفت کرد.
سعید بن مسیب دختری داشت که از نظر تدین، زیبایی و حسب زبانزد بود تا جایی که خلیفه
وقت او را برای پسرش ولید خواستگاری کرده بود.
آیا سعید می خواست برای دخترش همسری خوشنام تر از ولی عهد و خلیفه مسلمانان پس از
وی پیدا کند؟
حالا که دخترش را از ازدواج با پسر امیر محروم کرده است، آیا شخصی شایسته تر را در
نظر دارد یا می خواهد مانند برخی از مردم او را در خانه نگاه دارد؟
هیچ کدام از اینها، او دخترش را به ازدواج ابو وداعه درآورد؟
حال این وداعه که بود؟
او کثیر بن مطلب بن ابو وداعه، ابو سعید قریشی مکی شاگرد تهیدستی بود که در حلقه
درس این عالم عالیقدر حاضر می شد.
یکی از همسایگان ابو وداعه ماجرای ازدواج او را همانطوری که از زبان وی شنیده بود
برای مردم روایت می کرد.
او می گوید: ابو وداعه به من گفت:"همان طوری که می دانید به مسجد رسول الله صلی
الله علیه وسلم می رفتم و به طور مداوم در جلسه درس سعید بن مسیب حاضر می شدم. مردم
زیادی در این جلسه حضور می یافتند. چند روزی که غیب کردم، استاد حال مرا جویا شده
بود چون گمان می کرد که بیمار شده ام یا مشکلی برای من پیش آمده است.
درباره من از افراد زیادی پرس و جو کرده بود، اما کسی از من خبری نداشت. چند روز
بعد که در کلاس درس حاضر شدم، گفت: ابو وداعه کجا بودی؟
گفتم: سرورم، راستش همسرم فوت کرده بود و من مشغول کفن و دفن او بودم.
گفت: ای ابو وداعه چرا ما را خبر نکردی که به تو دلداری دهیم و در تشییع جنازه اش
شرکت کنیم و کمک حالت باشیم؟
گفتم: خدا به تو پاداش خیر دهد. خواستم بلند شوم، به من گفت: بشین. نشستم تا مسجد
خالی شد. سپس به من گفت: ابو وداعه، آیا به ازدواج دوباره اندیشیده ای؟
گفتم: خدا از تو راضی باشد، چه کسی به من دختر می دهد، من جوانی هستم که از کودکی
یتیم بوده ام و اکنون نیز فقیرم و تنها دارایی من دو یا سه درهم است؟
گفت: من دخترم را به عقد تو در می آورم.
زبانم بند آمد و گفتم: تو، آیا تو دخترت را به من می دهی در حالی که از وضعیت من
باخبری.
گفت: بله.
عزیزانم این همان ایمان است.
از ابی هریره روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:"اگر کسی به نزد
شما برای خواستگاری آمد و شما از دین و اخلاقش راضی باشید، خواستگاری او را بپذیرید
تا موجب فتنه در زمین و فساد گسترده نباشید (از سنن ترمذی)
سعید بن مسیب افزود: بله اگر کسی به نزد ما آمد که ما از دین و اخلاق او راضی باشیم
با ازدواج او موافقت می کنیم و حال من از تدین و اخلاق تو راضی هستم. سپس کسانی را
که در آن نزدیکی بودند صدا زد. پس از آنکه در نزدش جمع شدند، پروردگار عز وجل را
سپاس گفت و به پیامبرش درود فرستاد و دخترش را به عقد من درآورد و کابین او را دو
درهم قرار داد. از جای برخاستم و نمی دانستم که از خوشحالی چه بگویم.
آیا به همین سادگی ابی وداعه با دختر سعید بن مسیب عقد کرد؟ آری به همین سادگی.
ازدواجی که به روش سعید بن مسیب (رحمه الله) صورت می گیرد ازدواج موفقی است که
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نیز آن را سفارش کرده است.
ابو وداعه سرگذشت شنیدنی خود را این گونه ادامه می دهد:
سپس به منزلم رفتم. یک روز که روزه داشتم و فراموش کرده بودم که روزه ام، با خودم
می گفتم: ای ابو وداعه با خودت چه کردی؟ از چه کسی قرض خواهی گرفت؟ چه کسی به تو
پول می دهد؟
در اینجا به همه جوانان می گویم، حدیثی است که اگر آن را بخوانی پوستت می لرزد.
آن روز تا اذان مغرب همین حال را داشتم، فریضه ام را ادا کردم و خواستم که با نان و
روغنی که داشتم، افطار کنم، هنوز یکی دو لقمه نخورده بودم که در به صدا درآمد،
گفتم: کیستی؟
گفت: سعید
ابو وداعه افزود: به خدا قسم! همه کسانی که نامشان سعید بود به ذهنم خطور کردند جز
سعید بن مسیب؛ زیرا از چهل سال پیش تاکنون تنها او را در مسیر خانه و مسجد دیده
بودم. در را باز کردم، دیدم که سعید بن مسیب جلوی در است. گمان کردم که موضوعی
درباره ازدواج من با دخترش پیش آمده است. یا پشیمان شده است یا اینکه مشکلی رخ داده
است. گفتم: چرا کسی را به نزد من نفرستادی تا شرفیاب شوم؟
گفت: شایسته بود که من امروز به نزد تو بیایم.
گفتم: بفرمایید.
گفت: نه من برای کاری به اینجا آمده ام.
گفتم: خدا از تو راضی باشد، آن چیست؟
گفت: دخترم بر اساس شریعت الهی از ظهر به عقد تو درآمده است، می دانم که تنهایی و
مونسی نداری؛ از این رو دوست نداشتم که تو در جایی بخوابی و همسرت در جای دیگر، از
این رو آن را برای تو آوردم.
سعید نتوانست تحمل کند که دامادش حتی یک شب بدون همسرش تنها بماند، آن هم کی؟ سعید
بن مسیب؟ چه کسی خواستگارش بود؟ پسر خلیفه وقت. او را به ازدواج چه کسی درآورد؟ یکی
از شاگردان فقیرش.
گفتم: وای! آن را آورده ای! من که هنوز آماده نیستم؟
گفت: بله.
به دختر او که در کنارش ایستاده بود، نگاه کردم. سعید گفت: دخترم، بسم الله بگو و
به مبارکی به خانه شوهرت وارد شو. خواست که گام بردارد، از حیا پایش لرزید و نزدیک
بود که بر زمین بیفتند، من مبهوت در مقابلش ایستادم. نمی دانم چه بگویم، این مسئله
غیر معقول است! من به سرعت به سمت مجمر رفتم و آن را از نور چراغ دور کردم تا مبادا
که سعید به هنگام صرف شام متوجه شود در مجمر تنها نان و روغن است. پس از صرف شام به
پشت بام رفتم و همسایگان را صدا زدم، به نزد من آمدند و پرسیدند که چه کار داری؟
گفتم: سعید بن مسیب امروز در مسجد دخترش را به عقد من درآورد و اکنون بدون اطلاع
قبلی به منزلم آمده است، بیایید و در کنارش بمانید تا من مادرم را که منزلش از خانه
ام دور است صدا بزنم.
پیرزنی در بین آنها برخاست و گفت: وای بر تو می دانی چه می گویی؟ آیا سعید بن مسیب
دخترش را به تو داده است و خودش او را به خانه ات آورده است در حالی که نخواست او
را به ولید بن عبد الملک بدهد؟
گفتم: آری، او الآن در منزلم است، بروید و خودتان ببنید، همسایگان به خانه ام
آمدند، اما همچنان باور نمی کردند. به او خوشامد گفتند و با او به گفت و گو نشستند.
چند دقیقه بعد مادرم آمد، هنگامی که او را دید رو به من کرد و گفت: دیگر به دیدارت
نمی آیم مگر اینکه او را به من بدهی و با خود ببرم تا با لباس عروس و مانند دختران
آبرومند برای او عروسی بگیریم و به نزد تو بیاوریم.
گفتم: خودت می دانی هر کاری که می خواهی بکن.
سه روز بعد او را پیش خودم آوردم، او از زیباترین زنان مدینه بود، از همه آنها
بیشتر قرآن حفظ کرده بود و حدیث می دانست و بیش از همه آنها به حقوق همسر آگاه بود.
او حافظ قرآن و سنت رسول الله بود، به حقوق همسر واقف بود و بالاتر از همه اینها
زیبا بود.
از عبدالله بن عمر روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:"دنیا
کالاست و بهترین کالای دنیا زن صالحه است"(به روایت مسلم)
چند روز سپری شد نه پدرش به دیدارش آمد و نه یکی از اعضای خانواده اش. در کلاس درس
در مسجد حاضر شدم و به استاد سلام کردم. او نیز پاسخ سلام مرا داد. با من صحبت نکرد
تا مبادا خجالت بکشم. هنگامی که همه رفتند و من و شیخ ماندیم، پرسید: ابو وداعه حال
همسرت چطور است؟ او چگونه همسری برای توست؟
گفتم: او همان طوری است که دوست آن را می پسندد و دشمن از آن کراهت دارد.
گفت: الحمد لله.
هنگامی که به منزل برگشتم دیدم مبالغ زیادی پول را برای ما فرستاده است تا کمک خرج
زندگی ما باشد.
خواننده حق دارد که تعجب کند و بگوید که کار این چقدر عجیب است.
چرا؟
برای اینکه او مردی است که دنیای خود را مزرعه آخرتش قرار داده است و سرای باقی را
برای خود و خانواده اش بر سرای فانی ترجیح داده است. به الله سوگند! با ازدواج
دخترش با پسر امیر مخالفت کرد نه به خاطر اینکه او را شایسته دخترش نمی دانست بلکه
از فتنه دنیا بیم داشت.
برخی از یارانش از او پرسیدند: آیا خواستگاری امیر المؤمنین را رد می کنی و او را
به ازدواج یک مسلمان عامی در می آوری؟!
بشنوید که سعید بن مسیب چه پاسخی می دهد. او جواب بسیار دقیقی می دهد و می گوید:
دخترم امانتی در دست من است، خواستم کاری کنم که به نفع او باشد.
گفتند: چطور؟
دارایی همسرش تنها دو درهم است و غذایش نان و روغن و منزلش از گل، در حالی که پسر
خلیفه خواستگارش بود و بهتر بود که با او ازدواج کند!
سعید به آنها پاسخ داد: به نظر شما اگر او به قصرهای بنی امیه وارد می شود و در
زیور و زینت های آن غرق می گشت و خدم و حشم و کنیز دور تا دور او را می گرفتند و
مدتی بعد خود را همسر خلیفه می یافت، پس در آن صورت دینش چه می شد؟!
بیاییم با سعید بن مسیب پدر عروس بیشتر آشنا شویم.
او ابو محمد قرشی مخزومی بزرگ تابعین زمان خود و امام اهل مدینه بود. به او عالم
العلما و فقیه الفقهاء لقب داده بودند. گروهی از صحابه رسول را به چشم دیده و از
عثمان، علی، زید بن ثابت، عایشه، ام سلمه و چند تن دیگر از صحابه حدیث رسول اکرم
صلی الله علیه وسلم را شنیده و روایت کرده است. ابن عمر می گوید که او یکی از
پرهیزکاران به شمار می رفت.
سعید بن مسیب درباره خودش این گونه می گوید:"دوست دارم که برای یافتن یک حدیث تمام
شب و تمام روز را بپیمایم". او از تابعین بزرگ و از بهترین مردم دنیا بود و از
شاگردان مدرسه محمد صلی الله علیه وسلم به حساب می آمد.
سعید خدایش رحمت کند! روزها را روزه داشت و شب ها را شب زنده داری می کرد. چهل بار
به حج رفت و به مدت چهل سال حتی یک رکعت نماز را در مسجد رسول الله صلی الله علیه
وسلم ترک نکرد. کسی ندیده بود که او پشت سر دیگری نماز بخواند چون همیشه در اول صف
نماز بود. هیچ وقت در هیچ یک از نمازها در پشت سر کسی دیده نشد. چهل سال هیچ تکبیرة
الاحرامی را در مسجد سرور جهانیان از دست نداد.
گفتنی است که این امکان برای سعید بن مسیب فراهم بود که با هر یک از زنان قریش که
می خواست ازدواج کند، اما او با چه کسی ازدواج کرد؟
او که خدایش بیامرزد دختر ابو هریره را بر سایر زنان ترجیح داد، ابو هریره فقیر
بود، اما علت این انتخاب ملازمت ابو هریره با رسول الله، روایت زیاد احادیث پیامبر
صلی الله علیه وسلم و نیز اشتیاق فراوان او به اخذ حدیث از رسول الله صلی الله علیه
وسلم بود.
ازدواج تحمیلی
ازدواج تحمیلی چیست؟
ازدواجی دشوار ناشی از پیروی کورکورانه از عادات و رسوم مردم و جامعه است که چه بسا
این ازدواج از روح اسلام و تعالیم خاتم پیامبران دور است.
خانواده دختر و پسر معتقد به آسان گیری در ازدواج هستند، اما فشارهای جامعه آنها را
مجبور کرده است که با عامه مردم همراهی کنند.
پدران و مادران عزیز! در زمینه ازدواج برخلاف میل خود از عادات و رسوم پیروی نکنید،
جامعه امروزی هزینه های کمر شکنی را بر داماد و عروس تحمیل می کند. جشن های عروسی
پر هزینه، مهریه بالا، لباس عروس یا جهیزیه بسیار گران قیمت و غیره که از مظاهر این
نوع ازدواج هاست.
چرا این گونه درباره ازدواج فکر کنیم؟ می گویند مال و ثروت زن را از پیامدهای جامعه
و همسر بد در امان می دارد. آیا این گونه است؟
خانواده ها به این باور رسیده اند که باید در ازدواج آسان گرفت، اما به مهریه بالا
و مال فروان اهمیت می دهند تا آینده دخترشان را تضمین کنند.
همه اتفاقات و تجارب در بسیاری از اوقات خلاف آن را ثابت کرده است. زنی که گرفتار
شوهر بدسرشت می شود به نقطه ای می رسد که راضی می شود چیزی را نیز به او ببخشد تا
او را طلاق دهد. اگر باور نمی کنید به دادگاه های مدنی سری بزنید تا به درستی گفته
های ما صحه بگذارید.
دخترم یک پارچه جواهر است و لیاقت او بیش از اینهاست
خانواده دختر بهانه می گیرند که وی عزیز و نور چشم آنهاست، از این رو داماد باید
مهریه او را آنقدر بالا در نظر بگیرد که شایسته او باشد؟
به آنها می گویم: دخترتان عزیز و جواهر است، اما اگر همه مال دنیا را مهریه او قرار
دهم نمی تواند ارزش او را نشان دهد، بلکه لیاقت او آن است که او را در چشمانم قرار
دهم و آنها را ببندم و با هم به سوی فردوس اعلی پرواز کنیم.
عدم آمادگی برای ازدواج به بهانه ادامه تحصیل
برخی از دختران خودشان از پیردختر بودن استقبال می کنند. آنها به بهانه ادامه تحصیل
یا پیدا کردن کار خواستگاران خود را رد می کنند و چشم انتظار مرد رویایی خود می
مانند. این دختران شرایطی را برای ازدواج اعلام می کنند که آن شرایط در هیچ مردی
پیدا نمی شود. یافتن یک شوهر از هر نظر کامل غیر ممکن است. کمال باارزش است، اما
مهم آن است که از دین و اخلاق شخص راضی باشی. گاهی نیز ولی دختر به بهانه های مختلف
مانع از ازدواج او به بهانه های واهی و گاهی نیز بدون هیچ دلیل منطقی می شود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نسبت به آن هشدار داده و خطرات آن را بیان فرموده و
آن را مسبب فتنه و فساد دانسته است. در سنن ترمذی شماره 1084 و ابن ماجه 1967) از
ابو هریره روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: اگر کسی برای
خواستگاری به نزد شما آمد و شما از دین و اخلاق او راضی بودید با ازدواج او موافقت
کنید در غیر این صورت مسبب فتنه بر روی زمین و فساد گسترده ای شده اید.
برخی ازدواج های امروزی مانع ابتکار و ترقی افراد است:
ازدواج بخشی از زندگی است نه پایان دهنده ابتکار و خلاقیت. جوان امروزی هنگامی که
به ازدواج می اندیشد دیگر روحیه خلاق خود را از دست می دهد چون او درس و کار را
تنها برای ازدواج می خواهد. زندگی، حیات و نفس کشیدن او تنها به منظور پاسخگویی به
خواسته های همسر، خانواده او و خشنود ساختن جامعه و مردم صورت می گیرد. یعنی فرد به
جای تلاش برای یادگیری و انجام اعمال خیر، می کوشد که پول و ثروت جمع کند. عروس از
تکه لباس گرفته تا طلا و جواهرات همه را از داماد می خواهد، گویی او در خانواده
پدرش هیچ لباسی نداشته که بپوشد و شوهر وظیفه داراد که آن را فراهم سازد.
هنگامی که به خواستگاری یک دختر مسلمان می روی او آنچنان شرط و شروط می گذارد و
آنقدر مهریه را بالا می گیرد و عروسی آنچنانی می خواهد گویا که تو به خواستگاری
دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم رفته ای یا اینکه او ملکه زیبایی است.
مهریه فاطمه دختر محمد صلی الله علیه وسلم سرور جهانیان تنها معادل هزار لیره سوریه
یا صد دلار بود. در صحیح مسلم شماره 1426 از ابو سلمه بن عبد الرحمن روایت شده است
که گفت: از عایشه همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم پرسیدم: رسول الله صلی الله
علیه وسلم مهریه را چقدر قرار می داد؟ ایشان پاسخ داد: مهریه همسران پیامبر صلی
الله علیه وسلم 12 اوقیه و یک نشا بود. در ادامه افزود: آیا می دانید نشا چیست؟
گفتم: نیم اوقیه یعنی 500 درهم.
مبالغه در مهریه خلاف رهنمودهای پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم است
آنچه از دیده بسیاری پنهان مانده این است که زیاده روی در مهریه و سخت گیری در
ازدواج نوعی عداوت و دشمنی نسبت به خانواده دختر را در وجود جوانی که قصد ازدواج
دارد، ایجاد می کند و او این کینه و دشمنی را پس از ازدواج به همسرش منتقل می کند.
اگر به دست آوردن چیزی برای تو دشوار باشد سپس آن را به دست آوردی با او به گونه ای
دیگر رفتار می کنی که این رفتار یا کینه توزانه است یا احساس شدید مالکیت نسبت به
او داری یا کاملا او را در هم می شکنی. زندگی زناشویی آنها به میدان جنگی تبدیل می
شود و شوهر به همسرش می گوید: همان طوری که پدرت مرا اذیت کرد تو را آزار می دهم.
یا اینکه شوهر به حاکمی تبدیل می شود که دائماً امر و نهی می کند و شوهر احساس می
کند که از رویاهای خود که داشتن همسر بوده بسیار دور است. ما این حالات را به وفور
در جامعه کنونی خود مشاهده می کنیم.
بهترین ازدواج ها ساده ترین آنهاست
دخترم را به ازدواج تو در می آورم، خواهرم را ازدواج تو در می آورم.
این عبارات بسیار زیبا چقدر از قاموس جامعه ما دور هستند.
دکتر محمد راتب النابلسی در یکی از سخنرانی های خود می گوید: پدری که هم فرزند دختر
دارد و هم پسر. چرا فقط به ازدواج پسرش اهمیت می دهد؟
مشاهده می شود که پدر تلاش می کند برای فرزند پسرش کار و منزل فراهم سازد و همه
ثروت خود را برای او خرج کند، اما دخترش منتظر می ماند تا خواستگاری پیدا شود که
لیاقت او را داشته باشد، اما این خواستگار کی می آید برای پدر مهم نیست!
ای پدر بزرگوار
چرا تلاش نمی کنی که برای این دختر که امانتی در دست توست و مخلص و وفادار است و به
امور منزل تو می پردازد مانند برادرش منزلی را فراهم سازی و همانطوری که برای
برادرش عروس مناسبی را جست و جو می کنی جوان صالح و مؤمنی را برای ازدواج با او
انتخاب کنی.
این پسرت است و آن نیز دخترت می باشد.
برای پسر منزل و کار فراهم کردی اگر برای دختر خانه ای ساختی و او را به بهترین
خواستگارهایش دادی عدالت را رعایت کرده ای.
ای پدر بزرگوار تلاش کن کاری کنی که برای آخرتش سودمند باشد. به مال دنیا اهمیت
نده؛ چون اگر او خود بخواهد می تواند آن را فراهم سازد.
شخصی که دخترش را به ازدواج جوان دینداری درآورد شایستگی ورود به بهشت را پیدا
میکند.
هر انسان آگاهی که سرپرستی دختری را بر عهده دارد باید از این تابعی بزرگوار سرمش
بگیرد. شوهر دختر یا او را وارد بهشت می کند یا اینکه فریب دنیا را می خورد و او را
وارد جهنم می کند.
به خدا سوگند! شخصی سرگذشت خود و دخترش را برای من تعریف کرد که از ناراحتی اشک در
چشمانم حلقه زد.
ماجرا از این قرار بود که دختری در مشاجره لفظی رو به پدرش کرد و گفت خداوند تو را
از بهشت محروم کند کما اینکه تو مرا از نعمت داشتن فرزند محروم کردی.
من گفته و رفتار این دختر را نمی پسندم، اما این چیزی بوده که رخ داده است.
علت دلخوری دختر این بود که پدر همه خواستگارهای دخترش را به بهانه های مختلف رد می
کرد. از قیافه یکی ایراد می گرفت، آن دیگری را به خاطر فقیر بودن رد می کرد، به این
صفات بد نسبت می داد و بهانه های دیگر که باعث شده بود دخترش در منزلش بماند و
ازدواج نکند و او نیز دلش به درد آمده بود و گفته بود: همان طوری که تو مرا از نعمت
داشتن فرزند محروم کردی، خداوند نیز تو را از ورود به بهشت محروم سازد."
پدر گرامی!
اگر صاحب دختر هستی، او را خوب تربیت کن و در امور دینی او کوشا باش و او را به
ازدواج جوانی مؤمن درآور که این کار باعث می شود، خودت را از آتش جهنم نجات دهی؛
زیرا ممکن است پدر دخترش را خوب تربیت کند، اما شوهرش او را به جهتی سوق دهد که پدر
از آن راضی نباشد. آن پدری که همسر خوبی برای دخترش انتخاب نمی کند در فتنه دخترش
سهیم می شود". دکتر راتب النابلسی با این جملات به سخنان خود پایان داد.
ای جوان عزیز، رسول الله صلی الله علیه وسلم تو را به سوی همین دین رهنمود می سازد.
ای جوان مسلمان هنگامی که می خواهی شریک زندگی خود را انتخاب کنی این حدیث رسول
الله صلی الله علیه وسلم را مد نظر داشته باش که فرمود:"هر زنی به خاطر چهار چیز
برای ازدواج انتخاب می شود، مال، اصل و نسب، زیبایی و دینش که اگر به خاطر دین
انتخاب کردی بر تو مبارک باد".
اما چگونه به میزان تدین او پی ببریم؟
هنگامی که دیدیم حجاب خود را رعایت می کند، نماز و قرآنش ترک نمی شود پی می بریم که
معنای دین را در زندگی درک کرده است، او معنای زندگی و ارتباط آن را با پروردگار،
خودش و مردم می فهمد همان طوری که پیامبر بزرگوار محمد صلی الله علیه وسلم آن را
درک کرده بود. می فهمیم که او مقیاسی اسلامی از سخن پرورودگار جهانیان و سخن کلام
پیامبر اسلام و اندیشه ای پویا برای سنجش امور زندگی خود دارد. تو ای بردارم،
هنگامی که از نماز و حجابش می پرسی با یک تکه پارچه یا سجاده نماز ازدواج نمی کنی
بلکه با انسانی ازدواج می کنی که معنای خاصی از زندگی را در وجودش پرورش داده است.
این همان چیزی است که باید در نزد آن دختر بیابی که پیامبر اسلام نیز به آن اشاره
فرموده است.
اما مسلمانان از این حدیث برداشتی سطحی دارند و هویت اسلام را در قطعه پارچه ای بر
روی سر و چند رکعت نماز منحصر می کنند. آنها شخصیت زن و مفهوم آن در زندگی را
فراموش کرده اند.
به همین خاطر است که پس از ازدواج با حوادث غیرمنتظره ای رو به رو می گردند؛ زیرا
این قطعه پارچه (حجاب) برداشته می شود و چند رکعت نماز تنها دقایقی از زندگی
زناشویی را دربر می گیرند، الباقی باید با همسرت زندگی کنی که او یا منبع سعادت
توست یا شقاوتت.
برای اینکه زندگی موفق سعید بن مسیب نیز در عالم واقعیت تجسم یابد مستلزم آن است که
دختران بر اساس اصول اسلام تربیت شوند. دختر مسیب به این دلیل با این ازدواج موافقت
کرد که تربیتش درست و صحیح بود، کما اینکه همسرش او را بهترین حافظ قرآن در بین
مردم و آگاه ترین آنها نسبت به سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و حقوق زناشویی
قلمداد می کند.
مادران و پدران عزیز، اینها مثال های مختصری از معنای بزرگ زندگی بود که به شما
ارائه دادیم که امیدواریم شما خواننده محترم آنها را مد نظر قرار دهید و راه موفقی
را در ازدواج پی بگیرید، زیرا آن ازدواجی موفق است که هم برای دنیا و هم برای آخرت
مفید باشد.
امیدواریم که این داستان پندآموز را در مجالس خود مطرح کنید و دوستان خود را از آن
آگاه سازید.
شما مختارید می خواهید ازدواج آسان و موفق را انتخاب کنید یا ازدواج دشوار و تحمیلی
را،اما این گفته الله تعالی را در نظر داشته باشید که فرمود:"مردان و زنان مجرد خود
و غلامان و کنیزان شایسته خویش را به ازدواج یکدیگر درآورید، اگر فقیر و تهیدست
باشند خداوند آنان را در پرتو فضل خود دارا و بی نیاز می کند. بی گمان خداوند دارای
نعمت گسترده و آگاه است. (سوره نور:32)
پس ای پدران اندیشمند و مادران دانا بیایید با هم به منبع صافی و منهج صحیح سیره
مصطفی صلی الله علیه وسلم و صحابه و تابعین، نسل بی نظیر اسلام، روی آوریم و از آن
چشمه زلال بنوشیم تا عادات زشت و نادرست جامعه و افکاری را که بر دوش دختران و
پسران جوان سنگینی می کند، پشت سر بگذاریم. نمی گویم نسبت به همه عادات بی توجه
باشیم بلکه آنچه را که با روش پیامبر مطابقت دارد حفظ کنیم و آنچه را از این راه
روشن منحرف شده است، رها سازیم.
بار پروردگارا ما صاحب هیچ علمی نیستیم جز آنکه خودت به ما آموخته ای، تو دانا و
کاردانی، بار الها آنچه برای ما مفید است به ما بیاموز و آنچه را به ما آموخته ای
برای ما سودمند بگردان، بر علم و آگاهی ما بیفزای و حقیقت را آنچنان که درست است به
ما بنمای و پیروی از آن را نصیبمان گردان و اصل باطل را به ما نشان بده و دوری از
آن را نصیب ما گردان و ما را از جمله کسانی قرار بدهد که گفته ای را می شنوند و
نیکویش را بر می گزینند و به فضل و رحمت خود ما را در زمره صالحان قرار بده.
و الحمد لله رب العالمین.
مترجم: ام طه ناوی
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
|