Thu, 10 Apr 2025پنجشنبه 21 فروردين 1404
 
كليپهاي صوتي و تصويري: 599
تعداد كل مقالات : 2523
تعداد كل بازديدها تاكنون : 9466078
 
 
 

پيامبر صلی الله علیه وسلم مي‌فرمايد : ) أکمل المؤمنين إيمانا أحسنهم خلقا، و خيارکم خيارکم لنسائهم ) «کاملترين مؤمنان از لحاظ ايمان،خوش اخلاقترين آنان‌اند و بهترين شما کساني هستندکه براي همسرانشان بهترند»ترمذی (1172)

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم  که وقتي از او سؤال شد حق همسران ما بر ما چيست؟ فرمود : (أن تطعمها إذا طعمت و تکسوها إذا اکتسيت ولاتضرب الوجه و لاتقبح ولاتهجر إلا في البيت) «هرگاه غذا خوردي به او هم غذا بدهي، و هرگاه لباس خواستي براي او هم لباس فراهم کني (غذا و پوشاکش را فراهم کن)، و به صورت او نزني و به او ناسزا نگوئي و تنها در خانه بسترش را ترک کن».ابوداود (2128)

******************

پيامبر صلی الله علیه وسلم مي‌فرمايد: (ألا إن لکم علي نسائکم حقا و لنسائکم عليکم حقا) «آگاه باشيد که همسرانتان بر شما حقي دارند همانطور که شما بر آنان حقي داريد».ترمذی (1173

******************

از علي رضی الله عنه روايت است : (لعن رسول الله صلی الله علیه وسلم  المحلل و المحلل له) «پيامبر صلی الله علیه وسلم  محلل(حلال کننده زني که سه طلاق شده) و محلل له(مردي که زن برايش حلال شده – شوهر اول) را لعنت کرده است».ترمذی (1128)

******************

در صحيح مسلم از ابوهريره روايت است که پيامبر صلی الله علیه وسلم  از نکاح شغار نهي کرد. و فرمود شغار اين است که مردي، به مردي ديگر بگويد : (زوجني ابنتک و أزوجک ابتني، أو زوجني أختک و أزوجک أختي) «دختر را به ازدواج من در بياور، تا من (در مقابل)، دخترم را به ازدواج تو درآورم، يا خواهرت را به ازدواج من در بياور تا من هم (در مقابل) خواهرم را به ازدواج تو درآورم».مسلم (1416) در حديثي ديگر فرمودند : (لاشغار في الإسلام) «در اسلام شغار نيست».مسلم (1415)

******************

از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش روايت است : (أن مرثد بن أبي مرثد الغنوي کان يحمل الأساري بمکة، و کان بمکة بغي يقال لها عناق، و کانت صديقته، قال : جئت إلي النبي صلی الله علیه وسلم  فقلت : يا رسول الله أنکح عناقا؟ قال : فسکت عني فنزلت : ) وَالزَّانِيَةُ لاَيَنکِحُهَا إلاَّ زَانٍ أو مُشرکٌ ( فدعاني فقرأها علي وقال : لاتنکحها) «مرثد بن ابي مرثد غنوي اسيران را به مکه حمل مي‌کرد، در مکه زن زناکاري به نام عناق که دوست مرثد بود زندگي مي‌کرد، مرثد گفت : نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم  رفتم و گفتم : اي رسول خدا! آيا عناق را به ازدواج خود درآورم؟ مرثد گويد : پيامبر در جواب من ساکت ماند، سپس اين آيه نازل شد:) وَالزَّانِيَةُ لاَينَکِحُهَا إلاَّ زَانٍ أو مُشرکٌ ( مرا صدا زد و آيه را برايم خواند، و فرمود : با او ازدواج نکن».ابوداود (2037)

******************

مشاهده كل احاديث

 
 
 

اسلام - قرآن و تفسیر
نوار اسلام
سایت جامع فتاوای اهل سنت
مهتدین
عصر اسلام
دائرة المعارف شبکه اسلامی
اسلام تيوب
اخبار جهان اسلام
سایت بیداری
کتابخانه
پاسخ به شبهات دینی
اسلام هاوس

عواقب دردناک ارتباطات تلفنی نامشروع ‏‎ ]‎زیبارو «دلربا»‏‎ [‎

عواقب دردناک ارتباطات تلفنی نامشروع  ]زیبارو «دلربا» [

 

نجم در دنیای شهوت و افتخار در حال درخشش بود.

او در حالی که پله‌های ترقی را طی می‌کرد دوستانش فریفته او شده بودند، تماس‌های زیادی از سوی طرفدارانش به او می‌شد و او را با جملات شیرین و عاشقانه و پر از احساس می‌ستودند، دوستانش خبرهایی برای او می‌آوردند حاکی از این که دختران زیادی آرزو دارند او را ببینند و با او صحبت کنند، احساس غرور و خودپسندی به او دست داده بود، سرمست از ترقی و پیشرفت بود.

با چشمان براق به خود نگریست... من جوانی زیبارو هستم، آه.. ده‌ها دختر جوان روبروی من هستند.... چه سعادتی بزرگتر از این خوشبختی است... آنها وقتی تصویر مرا روی صفحة تلویزیون می‌بینند می‌بوسند.

از وقتی که در کار خود پیشرفت و موفقیت کسی کرده بود... همچنان زنان زیادی با او تماس می‌گرفتند، و هرکدام از آنها می‌خواست در صحبت‌کردن با او از دیگری سبقت بگیرد... یکی از او خواهش می‌کرد که صحبت‌های تلفنی اش را با او طولانی کند و دیگری خواستار ملاقاتی کوتاه با او بود... دیگری هم بدون هیچ رودربایستی و پرده‌پوشی با کمال بی‌حیایی اعلام می‌کرد که آنقدر شیفته اوست که اگر از نزدیک او را نبیند دیوانه می‌شود...

دوستان و عاشقانش همچنان زیادتر می‌شدند، گروهی با آوردن هدایایی ارتباط‌شان را با او بیشتر و محکم‌تر می‌کردند، دوستانش شروع به تعریف و تمجید از او کردند، مبنی بر این که او قدرت خوبی دارد که دختران زیبارو را به چنگ آورد.

از او خواستند که با دختران تماس بگیرد و با آنها بیرون رود.. در خود رغبت و اشتیاق این کار را حس کرد..

رغبت گناه او را فرا گرفت و خواسته آنها را اجابت کرد و شروع به تماس‌گرفتن با دختران هرزه و خیابانی نمود، و با آنها قرار و مدارهایی می‌گذاشت و با بعضی از آنها بیرون می‌رفت تا لقمه حرام و پستی را که گرگان انسان نماهایی مثل او می‌دادند به آنها بدهند. به این ترتیب دختران زیادی به واسطه او در ورطه فساد و گناه افتادند، و بسیاری از دختران بدبخت عاشقش را به گرداب بدبختی و فلاکت و هلاکت افگند.

روی صندلی نشست و در حالی که این بدبختی‌ها را به یاد می‌آورده، آه سردی کشید و به دوستش نگاه کرد و برای او خاطرات بیرون رفتن با آن دخترانی که به وسیلة او فریب خوردند و به دام او افتادند را باز گفت. به او نگاه کرد در حالی که گناه و مصیبت قلبش را می‌فشرد... گفت: ای کاش! کار بدینجا خاتمه پیدا می‌کرد....

دوستش متحیر شد و با تعجب پرسید:

آیا بدتر از این هم انجام شده است..؟!.

کمی از جایش تکان خورد و نفس عمیق کشید.

«آری» آنجا بدتر از این هم به وقوع پیوست و پاداش انسان در گرو اعمال اوست، ولی لطف خدا شامل حالم شد و با رحمتش متوجه اشتباهم شدم.

دوستش پرسید چه اتفاقی افتاد...؟!.

دختری را برای مردی هوسران بردم... وقتی او را با دختر آشنا کردم با نگاهی پست و هوس‌آلود به من نگاه کرد.... و از من خواست که بنشینم... با کمال وقاحت و پستی به من گفت: می‌خواهم خدمت بزرگی را در حقم انجام دهی!!.

در حالی که حیرت سراپایم را فرا گرفته بود، به او گفتم: آیا هرگز از من خواهشی کرده‌ای که من آن را انجام نداده ام.. منظورم این نیست.. اما این بار چیزی را می‌خواهم که می‌ترسم آن را انجام ندهی..

آن چیست؟!.

می‌خواهم دخترت را برایم بیاوری، زیرا او واقعاً دلربا است... و بدون شک از تو زیباتر است... آیا نمی‌توانی او را بیاوری تا شبی را در خانه ما باهم خوش بگذرانیم...

ترس و وحشت سروپایم را فرا گرفت... حس کردم تمام ستون‌های بدنم در حال لرزیدن است. به او لبخند زدم در حالی که خشم و غضبم را در درونم مخفی کرده بودم... فهمیدم که این راه‌های پست به ورطه‌های فحشا و نابودی و هرزه‌گری منتهی می‌شود..

احساس حقارت کردم..

آنقدر پست شده بودم که فکر کردم مگسی هستم که بروی کثافات زندگی می‌کند..

فهمیدم که چقدر پست بوده ام که این راه را طی کرده ام و در تعفن و نجاست آن چقدر غوطه‌ور شده ام که با این مرحله رسیده ام..

باید به این مرحله می‌رسیدم، و چنین درخواستی از من می‌شد، زیرا شهوت‌های اینگونه افراد حد و مرزی ندارد.

حیران و وحشت‌زده از آنجا بیرون آمدم و دیگر پشت سرم را نیز نگاه نکردم..

تصمیم گرفتم توبه کنم و دیگر هرگز به چنین کارهای پستی دست نزنم..

دستانش را برای دعا و توبه و استغفار به آسمان بلند کرد و گفت:

«اللهم اغفر لي وتب عليَّ برحمتك يا أرحم الراحمين..».

خداوندا! مرا بیامرز، و با لطف و کرم و مرحمت خود ای مهربانترین مهربانان! توبه‌ام را بپذیر.

«والسلام»


بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتايج قبل

 

ارسال مقاله به دوستان

چاپ مقاله

 

     

  معرفي سايت به دوستان  |   درباره ما   |  تماس با ما

All Rights Reserved For BlestFamily.com © 2010

كليه حقوق مادي و معنوي سايت محفوظ است.