ازدواج با بیش از چهار زن كه در عقد نكاح او هستند در یك زمان
بسم الله الرحمن الرحیم
برای هیچكس حلال نیستكه در یك زمان بیش از چهار زن را در عقد نكاح
داشته باشد، چون چهار زن برای هركسكافی است. و بیش ازآن، سبب
میگردد كه آنگونهكه خداوند فرموده است زندگی زناشوئی بسامان نباشد و
نیكو اداره نشود، بدلیل اینكه میفرماید:
" وان خفتم ألا تقسطوا في اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء، مثنى وثلاث
ورباع، فان خفتم ألا تعدلوا فواحدة أو ما ملكت أيمانكم، ذلك أدنى ألا تعولوا
[و اگرمیترسید ازاینكه (به هنگام ازدواج با دختران یتیم) رعایت
عدالت درباره آنها را نكنید (از ازدواج با آنان صرف نظر نمائید) و
با زنان دیگركه پاك و مورد توجهتان میباشند ازدواجكنید. دو، یا سه،
یا چهار همسر، و اگر میترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت
نكنید تنها به یك همسرقناعت نمائید و یا از زنانكنیزیكه مالك آنها
هستید، استفادهكنید. اینكار بهترشما را از ظلم و ستم بخود و دیگران
باز میدارد]".
درباره سبب نزول این آیه بخاری و ابوداود و نسائی و ترمذی از عروه
بن الزبیر روایتكردهاندكه او درباره این آیه از عایشه همسر پیامبر صلی
الله علیه و سلم سوالكرد و او جواب دادكه: ای پسرخواهرم پیش میآمدكه
دختریتیم تحت سرپرستی ولی خود باشد و با او درمال و دارائیش شریك
بود، ولی و سرپرست شیفته مال و جمال او میشدو میخواست با او
ازدواجكند، بدون اینكه در مهریه او رعایت عدالتكند و مانند دیگران به
وی مهریه بپردازد، لذا از اینكار منع شدند، مگر اینكه درباره آنان،
رعایت عدالتكنند و بهترین مهریه متداول را، بدانان بپردازند و بدانان
دستور داده شده استكه با زنان دیگركه مورد توجهشان است ازغیرآن دختران
یتیمه، ازدواج كنند.
عروهگفت: عایشه فرمودكه سپس مردم درباره دختران یتیمه بعد ازاین
آیه، از پیامبر صلی الله علیه و سلم استفتا نمودندكه خداوند این آیه را
نازلكرد
:" يستفتونك في النساء، قل الله يفتيكم فيهن، وما يتلى عليكم في الكتاب في يتامى
النساء اللاتي لا تؤتونهن ما كتب لهن، وترغبون أن تنكحوهن والمستضعفین من
الولدان و ان تقوموا للیتامی بالقسط...
[از تو درباره زنان سوال میكنند، بگو خداوند دراین زمینه به شما
پاسخ میدهد و آنچه در قرآن درباره زنان یتیمیكه حقوق آنها را به
آنها نمیدهید و میخواهید با آنها ازدواجكنید و همچنین دربارهكودكان
صغیر و ناتوان برای شما بیان شده است (قسمتی از سفارشهای خداوند در
این زمینه میباشد و نیز به شما سفارش میكند كه با یتیمان به عدالت
رفتاركنید وآنچه ازنیكیها انجام میدهید خداوند ازآن آگاه است (و به
شما پاداش مناسب میدهد)]".
عایشهگفت: آنچهكه خداوندگفت: در قرآن بر آنان خوانده میشود مراد
آیه ٣ سوره نساء استكه" وإن خفتم أن ...، میباشد. و مراد از "...
وترغبون أن تنكحوهن ...، آنست كه شما هرگاه یتیمهای كه تحت سرپرستیتان
میباشد اگر مال و جمال نداشته باشد با وی ازدواج نمیكنید پس
اگردختران یتیمهایكه تحت سرپرستی شما هستند مال و جمال داشتند نیزبا
آنان ازدواج مكنید، مگر اینكه درباره مهریه آنان عدالت را مراعاتكنید.
زیرا وقتی كه مال و جمال نداشتند، از ازدواج با آنان خودداری
میكردند، بنابراین (در آیه ٣ سوره نساء) خداوند اولیای دختران یتیم
را مخاطب ساخته و میفرماید: اگر دختر یتیمی تحت سرپرستی یكی از شما
بود و میترسید از اینكه مهریه مناسب و مهرالمثل بوی ندهد، از ازدواج
با او خودداریكند و با زنان دیگركه فراوان هستند ازدواجكند و خداوند
دایره را بر او تنگ نساخته است و ازدواج با یك تا چهار همسر را
برایش حلالكرده است. و اگر ترسیدكه با بیش از یك زن نمیتواند
عدالت را مراعاتكند، بر وی واجب است كه بیك زن بسنده كند و یا به
كنیزان ملك خود اكتفا نماید.
اكتفا به چهار زن از این آیه مستفاد است
امام شافعیگوید: سنت رسول خداكه بیانكننده سخن خداوند است، دلالت
دارد بر اینكه غیراز پیامبر صلی الله علیه و سلم هیچكس نمیتواند بیش از
چهار زن را با هم در یك زمان داشته باشد و بین آنان جمعكند. این
سخن شافعی مجمع علیه بین علما است مگرگروهی از شیعهكه جمع بین بیش
ازچهار زن را جایز میداند وگروه دیگری از آنها حصری قایل نیستند
وگروهی ازآنها به فعل رسول خدا تمسك میجویندكه برابرصحیح سنت تا ٩ زن
را با هم داشته است. امام قرطبی سخن اینگروهها را رد كرده است
وگفته: عدد “مثنی” و “ثلاث” و “رباع” دلالت بر مباح بودن نه
همسر در یك زمان با هم را ندارد همانگونهكهكسانی این ادعا را
عنوانكردهاندكه از فهم معنی صحیح قرآن و حدیث پیامبروسنت او بدورند
وازشیوه عمل ورفتارسلف امت رویگردان هستند وگمان كردهاند كه حرف ربط
“و” برای جمع است “ 2+3+4=9) و در تایید این نظر خودگفتهاندكه پیامبر
صلی الله علیه و سلم در یك زمان ٩ زن را با هم در عقد نكاح داشته و
بین آنان جمع نموده است،كسانیكه بدین جهالت و نادانی وگمراهی رای
دادهاند رافضیه و بعضی از پیروان مذهب ظاهریه میباشند و “مثنی” را
مانند اثنین اثنین دانستهاند و همچنین ثلاث و رباع.
برخی از ظاهریه زشتترازآن راگفته وادعاكردهاندكه جمع بین ١٨ زن مباح
است چون صیغه این اعداد مفید تكرارو”و” برای جمع میباشد. (مثنی = ٢
و ٢ و ثلاث = ٣و٣و رباع = ٤و٤) اینها همه دلیل جهالت وعدم آگاهی به
زبان عربی وسنت نبوی ومخالفت با اجماع علمای امت مسلمان است، چون
شنیده نشدهكهكسی از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم و تابعین بیش از
چهارزن را در عصمت نكاح خود با هم در یك زمان داشته باشد. مالك در
موطاء تخریج نموده و نسائی و دارقطنی در سنن خود آوردهاند كه پیامبر
صلی الله علیه و سلم به غیلان بن امیه ثقفیكه به هنگام مسلمان شدن ده
زن داشتگفت: " اختر منهن أربعا، وفارق سائرهن [چهار تا را برگزین و
ازبقیه آنهاكنارهگیر]". ابوداود ازقول حارث بن قیسگفته: من وقتیكه
مسلمان شدم هشت همسر داشتم وآن را با پیامبر صلی الله علیه و سلم در
میان نهادم فرمود: “چهار تا را برگزین”.
مقاتلگوید: قیس بن حارث هشت زن آزاده داشت چون این آیه نازل شد
پیامبر صلی الله علیه و سلم به وی دستور دادكه چهار تا را نگاه دارد و
چهار تا را طلاق دهد و خود قیس بن حارث نیز چنینگفت. صواب آنستكه
قیس بن حارث اسدی باشد همانگونهكه ابوداودگفته و محمد بن حسن هم
دركتاب “السیر الكبیر”گفته است كه آن شخص حارث بن قیس بوده ونزد
فقهاء معروف آنست.
وجمع بین بیش از چهار از خصوصیات و اختصاصات پیامبر صلی الله علیه و
سلم بوده است. اما اینكه گفتهاند:كه “و” جامعه و بربیش ازچهاردلالت
میكند قولی است ضعیف وخداوند با فصیحترین وشیواترین زبان با عربان
سخنگفته است. و عرب هرگزبرایگفتن نه نمیگوید دو و سه و چهارو
همچنین بسیار زشت است كه كسیگوید: بده به فلانی چهار و شش و هشت و
نگوید هیجده. بلكه “و” در این آیه برای بدل است یعنی بعوض دو تا با
سه تا و بعوض ٣ تا با چهار تا ازدواجكن. لذا “و” را آورده نه
“او”.
اگر ”او” به جای “و” بود میبایستی كسیكه دو زن دارد نتواند سه تا
زن داشته و كسیكه سه تا زن دارد نتواند چهار تا زن داشته باشد. اما
اینكهگفتهاند: مثنی مقتضی اثنین و ثلاث مقتضی ثلاث و رباع مقتضی
اربع است آنان بچیزی حكم میكنندكه اهل زبان وآگاهان بلغت عرب با
آنان موافق نیستند و براستی نادانی از خود نشان دادهاند. و
آنهاكهگفتهاند مثنی مقتضی اثنین اثنین و ثلاث مقتضی ثلاثاً ثلاثاً و
رباع مقتضی اربعاً اربعاً است آنان هم نفهمیدهاند و ندانستهاند اثنین
اثنین، ثلاثاً ثلاثاً و اربعاً اربعاً برای حصر عدد است و مثنی و
ثلاث و رباع برای حصر نیست.
اعداد معذوله درزبان عربی معنائی دارندكه در اعداد اصلی نیست مثلا اگر
كسی بگوید: جاءت الخیل مثنی یعنی دوتا دوتا آمدند جوهریگوید عدد
معدول هم چنین است. غیر جوهریگفتهاند: اگركسیگوید: جاءنی قوم مثنی
او ثلاث او اُحاد او اُعشار، مقصودش آنستكه یك یك یا دوتا دوتا یا
سهتا سهتا یا دهتا دهتا آمدند و این معنی در اصل مراد نیست چون
اگركسیگوید: جاءتی قوم ثلاثه ثلاثه او عشره عشره او شماره قوم را
در سه و ده حصركرده است، ولی اگرگوید: جاونی ثناء و رباع شماره
آنان را حصر نكرده بلكه مرادش آنستكه دوتا دوتا و چهارتا چهارتا
آمدند خواه شمارهشان فراوان باشد یا اندك. قصر و حصر عدد بر حداقل
مقتضای پندار و ادعای بدون دلیل است. پایان سخن قرطبی.
مراعات عدالت ومساوات بین همسران متعدد واجب است
خداوند تعدد زوجات و چند همسری را مباحكرده است و برعدد چهارقصرو
حصرشكرده است و مراعات عدالت و مساوات بین آنان در خوراك و پوشاك و
مسكن و بیتوته و شب ماندن پیش هریك را واجبكرده است وهمچنین
درسایرامور مادی دیگر، مراعات این عدالت واجب است، بدون فرق بین زن
فقیر و ثروتمند و بزرگ وكوچك و فربه ولاغر، اگركسی نتواند یاگمانكندكه
این عدالت و مساوات را نمیتواند انجام دهد و بدان وفاكند، جمع بین
آنان بر او حرام است اگرنتواند مراعات حقوق بیش ازدو تا راكند،
عقدسومی حرام است و اگر بیش از سه را نتواند، عقد چهارمی حرام است و
اگرمراعات حقوق بیش از یكی را نتواند عقد دومی حرام است. بدلیل:"
فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى وثلاث ورباع، فإن خفتم ألا تعدلوا فواحدة أو ما
ملكت أيمانكم، ذلك أدنى ألا تعولوا "
ابوهریره گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: " من كانت له امرأتان فمال
إلى إحداهما جاء يوم القيامة وشقه مائل [هركس دوزن داشته باشد و تمایلش
تنها به یكی ازآن دو باشد، روز قیامت یكطرف اوكج است]".
بروایت ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه. بین مفهوم این آیهكه
مراعات عدالت بین همسران را واجبكرده و این آیه ذیلكه مراعات عدل
بین آنها را نفی میكند تعارضی وجود ندارد:" ولن تستطيعوا أن تعدلوا بين
النساء ولو حرصتم، فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة ...
[و شما هرگز از محبت قلبی نمیتوانید بین زنانتان مراعات عدالتكنید
اگرچه برآن حریص نیزباشید پس افراط نكنید وبطوركلی تجاوزبرحق بعضی
ازآنها ننمائیدكه آنها چون معلق باشند بدینگونه نه ازشوهربهره ببرند ونه
آزاد باشندكه برای خود شوهردیگری برگزینند و بلاتكلیف بمانند...]".
چون دراین آیه مراد عدالت در تمایل قلبی ومحبت قلبی است و عدالت مورد
مطلوب درآیه پیش، عدالت ظاهری و رفتاری استكه انسان برآن قدرت دارد
ولی محبت قلبی و مهر درونی دراختیار انسان نیست و هیچكس آن را
نمیتواند، پس عدالتیكه نفی شده عدالتی استكه در محبت و مودت و جماع
است. ابوعبیده گفت: مراد عدالت در این آیه دوم عدالت در مهر و جماع
و همخوابگی است.
“ابوبكر بن العربیگفت: راست میگوید: چون اینكار راكسی نمیتواند و
قلب هر كسی دردست خدا است و هرگونهكه بخواهد درآن تصرف میكند و
جماع نیز چنین است چون برخاسته ازشهوت و تمایل درونی استكه درآن زنی
با زن دیگری فرق دارد، پس اگراین مطلب ازروی قصد و عمد نباشد اشكالی
ندارد و بر وی باكی نیست چون برآن توانائی ندارد، پس تكلیفی بدان
تعلق نمیگیرد. حضرت عایشه میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم در میان
زنان خود مراعات قسم ونوبت میكرد و عدالت داشت و میگفت:
" اللهم هذا قسمي فيما أملك، فلا تلمني فيما تلك ولا أملك [خداوندا این رعایت
نوبه و قسمی استكه دراختیار من میباشد، پس مرا ملامت مكن بر آنچه
كه در اختیار تو است و در اختیار من نیست]".
ابوداود گفت: مراد پیامبر صلی الله علیه و سلم محبت قلبی استكه بدست
خدا است. بروایت ابوداود و ترمذی نسائی و ابن ماجه. خطابی گوید: این
دلالت دارد بر اینكه رعایت حقوق میان هووهای آزاده واجب است ونوبه همه
باید مورد توجه باشد، آنچهكه مكروه است آنست كه بگونهای معاشرتكندكه
حق بعضی پایمال شود، نه میلی قلبی و مهردرونی چون دل بدست انسان و
دراختیاراو نیست. پیامبر صلی الله علیه و سلم قسم و نوبه و رفتارظاهری
را بطور مساوات مراعات میكرد و میگفت: " اللهم هذا قسمي ... و آیه " "
ولن تستطيعوا أن ...’’ در این باره نازل شده است. كسیكه همسران متعدد
دارد میتواند بدلخواه خود هریكی را انتخابكند ولی اگربقید قرعه میان
آنها بعضی را انتخابكند، بهتر است. زنان بدلخواه خود میتوانند از
نوبه خود صرف نظركنند، چون این حق خالص آنها است، میتوانند آن را
بدیگرهمسران مرد ببخشند.
عایشه گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم هرگاه قصد سفر میكرد، میان
زنانش قرعه میكشید، قرعه بنام هركس اصابت مینمود، او را با خود می
برد و روزهای نوبه هریك را مراعات میكرد ولی سوده بنت زمعه نوبه خود
را به عایشه واگذاركرده بود.
خطابیگوید: از این روایت برمیآیدكه قرعه لازم است و نوبه در روز نیز
بمانند شب جایز است و هبه و بخشش حقوق زناشوئی بمانند هبه و بخشش در
اموال است. باتفاق علما زن یا زنانیكه همراه شوهر به سفر میروند به
نسبت زنان دیگر مدت سفر برایشان بحساب نمیآید و جزء نوبهشان نیست و
لازم نیستكه شوهر روزهای غیبت را برای آنان جبران كند.
بعضی از اهل علمگمانكردهاند بر شوهر استكه روزهای از دست رفته را
برای باقی زنان جبران و تلافیكند تا بطور مساوی از وجود او محظوظ
شوند و قول اول بهتر است چون اجماع عامه اهل علم بر آنست. استفاده
در سفر برای زنان مسافر در برابر مشقت سفر است و زنان باقیمانده
مشقتی ندیدهاند اگر مساوات را مراعات كند از انصاف بدور است.
زن میتواند شرط كند كه شوهرش با وجود او زن دیگری اختیار نكند
همانگونه كه اسلام تعدد زوجات را مشروط به توانائی مرد بر مراعات
عدالت كرده است وآن را برچهارزن حصرنموده است به زن یا بولی زن نیز،
این حق را داده استكه در ضمن عقد نكاح شرطكندكه شوهر، زن دیگری را
با وجود او اختیار نكند و هووئی نداشته باشد. اگرزن در ضمن عقد چنین
شرطی را بیانكرد، این شرط صحیح و لازم الاجراء است، چنانچه شوهر بدین
شرط وفا نكند و بمقتضای آن رفتارننمود زن حق داردكه ازدواج را فسخكند
و این حق فسخ، ساقط نمیشود مگراینكه زن خود آن را ساقطكند یا خود
بمخالفت شرط، رضایت دهد. امام احمد این رای را پذیرفته و ابن تیمیه
و ابن القیم نیزآن را ترجیح دادهاند.
چون اهمیت شروط وارزش آنها درازدواج بیش ازبیع واجاره وامثال آنها است
پس وفای بدانها وملتزم بودن باجرای آنها واجبتروموكدتراست و برای
استدلال بر این مذهب بدلایل زیر متوسل شدهاند:
1-بخاری و مسلم روایتكردهاندكه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده
است:" إن أحق الشروط أن توفوا ما استحللتم به الفروج [براستی شروطیكه بیش
از هر چیزی وفای و التزام بدانها استحقاق و شایستگی دارد، شروطی
استكه بدانها، همخوابگی با زنان را بر خویشتن حلال نمودهاید]".
٢- باز هم این دو از عبدالله بن ابی ملیكه روایتكردهاندكه میگفت:
مسور بن مخرهمه برایمگفتكه او بر بالای منبراز پیامبر صلی الله علیه و
سلم شنیده استكه میگفت:" إن بني هشام بن المغيرة استأذنوني أن ينكحوا
ابنتهم من علي بن أبي طالب، فلا آذن، ثم لا آذن، ثم لا آذن، إلا أن يريد بن أبي
طالب أن يطلق ابنتي وينكح ابنتهم، فإنما ابنتي بضعة مني، يريبني ما أرابها، ويؤذيني
ما آذاها [قبیله بنیهشام بن المغیره از من كسب اجازه كردند تا دختر
خود را بنكاح علی بن ابیطالب درآورند، من چنین اجازهای را نمیدهم،
اجازه نمیدهم مگر اینكه فرزند ابوطالب دخترم را طلاق دهد و آنگاه
دخترشان را نكاح كند.
چون دختر من پارهای از تن من است، هر چیزی كه او را ناخوش آید
مرا نیز ناخوش آید و هر چیزی كه او را بیازارد مرا نیز میآزارد]" و
درروایتی دیگرآمده استكه: " إن فاطمة مني وأنا أتخوف أن تفتن في دينها [همانا
فاطمه پارهای از تن من است و من نگرانم از اینكه او در دین خود
دچار پریشانی گردد]".
سپس از داماد خود از بنی عبد شمس یاد نمود و او را بعنوان داماد خوب
ستود و از او نیكو گفت و فرمود:" حدثني فصدقني، ووعدني فوفى لي، وإني لست أحرم
حلالا، ولا أحل حراما، ولكن والله لا تجتمع بنت رسول الله وبنت عدو الله في مكان
واحدا أبدا [او با من سخن گفت و راست گفت و مرا تصدیق نمود و به
من وعده داد و بدان وفا كرد. براستی من حلالی را حرام و حرامی را
حلال نمیكنم، ولیكن بخدای سوگند دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یك
خانه با هم جمع نمیشوند و هرگز شایسته نیست كه چنین باشد]". ابن
القیم گوید: این حكم چند چیز را دربر میگیرد:
اینكه اگر مردی شرط كرد كه با وجود زنش زن دیگری اختیار نكند، بر وی
لازم است كه به شرط خود وفا كند، اگر زنی دیگر اختیاركرد و ازدواج
نمود، آنوقت زنش حق فسخ نكاح دارد. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم
گفت: كه این كار فاطمه را میآزارد و او را خوش نیاید و هر چیزی كه
او را بیازارد و او را خوش نیاید پیامبر صلی الله علیه و سلم را
نیزمیآزارد و خوش نیاید. بدیهی استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم فاطمه
را بنكاح علی درآورد بشرط آنكه اورا نیازارد و او را ناراضی نكند.
و پدرش را نیز نیازارد و ناخشنود نكند، اگر این مطلب درمتن عقد وجود
نداشته باشد بدیهی استكه در ضمن آن وجود داشته و لازمه آن بوده
است. و اینكه پیامبر صلی الله علیه و سلم درآن وقت از داماد دیگرش
بنیكی یادكرده و از وفای بوعد و صداقت او سخنگفته است مقصود تشویق
علی بدینكار است تا علی هم از او پیرویكند و بعهد خویش وفا نماید و
با وجود فاطمه زن دیگری اختیارنكند و ازاین مطلب برمیآیدكه با وی شرط
كرده و میخواست اورا بروفای بعهد تشویق كند، همانگونهكه داماد دیگرش
چنین كرده است. و از این حدیث برمیآید كه شرط عرفی نیزحكم شرط لفطی
دارد و عدم وفای بشرط برای طرف شرط، ایجاد حق فسخ میكند اگرعادت
قومی چنان باشدكه زنانشان را ازدیارخود
بیرون نبرند و این امكان را بطورقطعی به شوهر ندهند و این عادتشان
استمرار داشته باشد، این عادت در حكم شرط لفظی است و بر قواعد اهل
مدینه انطباق كامل دارد. و بر مبنای قواعد امام احمد نیز شرط عرفی و
عرف اهل محل، حكم شرط لفظی دارد، لذا كسی كه جامهاش را به لباس
شوئی یا گازر میدهد بر وی واجب استكه مزد آن را بپردازد وكسیكه
خمیرخود را به نانوا وخوراك و طعام را به آشپزی میدهدكه مزد میگیرد
یا بحمام میرود و بدلاك میگویدكه او را شستشو دهد و عادتاً او برای
این كارمزد میگیرد و امثال اینها در همه این احوال بدون اینكه برای
آنان اجرتی را شرطكرده باشد بروی لازم استكه اجرت المثل را بپردازد.
بنابراین اگر زن از خانوادهای باشدكه عادتاً شوهر با وجود آن زن، زن
دیگری اختیار نمیكند و خانوادهاش وجود هوو برای دخترشان را
نمیپذیرند، و عادتشان بدینگونه استمرار یابد، همین عادت مستمر، حكم شرط
لفظی دارد. پس سید زنان جهان و دختر سید اولاد آدم برای اینكار
شایستهترین زن است، بنابراین اگرعلی درمتن قرارداد عقد نكاح نیز، این
شرط را میكرد تنها برای تاكید میبود نه برای ایجاد و تاسیس شرط،
چون عادت اهل مدینه و خانواده پیامبر صلی الله علیه و سلم بر این
استمرار داشت.
در اینكه پیامبر صلی الله علیه و سلم علی را منع نمود از اینكه بین
فاطمه دخت پیامبر صلی الله علیه و سلم و بین دخت ابوجهل جمع نماید، حكمت
و فلسفه بدیع و جالبی است یعنی زن با شوهرش دریك منزلت ودرجه
قراردارند وزن تابع شوهراست اگرزن در حد ذات خود، دارای درجه عالی
باشد و شوهرش نیز چنین باشد، آنوقت زن هم خود دارای منزلت بزرگ است
وهم بزرگی را ازشوهرشكسب میكند و شایسته مقام فاطمه و علی هم همین
است. و خداوند نیز راضی نیستكه دختر ابوجهل دشمن سرسخت خدا، با دختر
رسول خدا در یك مقام و منزلت و تحت ازدواج یك مرد باشند و شرعاً و
عرفاً چنینكاری پسندیده نیست و پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز بصراحت
در آن حدیث بدان مطلب اشاره كرد: “والله لاتجتمع...” پایان سخن ابن
القیم ... و قبلا نیز رای فقهاء را درباره شرطی كه بنفع زن است،
نقلكردیم بدان مراجعه شود.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
|