تربیت اخلاقی
کودکان
منظور از تربیت اخلاقی مجموعه اصول اخلاقی و فضایل رفتاری و درونی است که واجب است
که طفل از همان ابتدا آنرا آموزش دیده و به آن عادت کند، ابتدای این تعلیم و تربیت
هنگامی است که کودک شروع به اندیشه و تعقل میکند سپس تا مرحله تمیز و تکلیف ادامه
یافته و دامنة آن تا سن جوانی و دوران بعد از آن یعنی ورود به دریای پر تلاطم زندگی
گسترده می شود.
پس آنچه که در آن شک و اختلافی نیست این است که فضیلتهای اخلاقی و رفتاری و درونی،
نتیجهای از نتایج ایمان راسخ و پرورش صحیح دینی است.
اگر طفل از همان ابتدای سنین کودکی بر پایه ایمان به خداوند رشد کند و براساس ترس
از عظمت و اقتدار الهی و احساس نظارت خدای تعالی و توکل و یاری خواستن از او و
تسلیم شدن در مقابلش درتمام حوادث زندگی، تربیت شود، قبول فضیلتها و ارزشهای
اخلاقی و عادت کردن به رفتار و خوی پسندیده در او ملکه شده و جزو شخصیت ذاتی او
خواهد شد.
این پذیرش و قابلیت شکلگیری به خاطر آن است که مانع و رادع دینی که در درونش تثبیت
شده است و احساس حضور و نظارت الهی که در اعماق وجودش ریشه دوانده است و حالت و
مراقبت و محاسبه نفسانی که بر اندیشه و احساسش مستولی شده است، مانند سپری محکم
کودک را در مقابل صفات زشت و عادات پست و ناشایست و تقالید گمراهکننده فاسد،
محافظت میکند و در مقابل رفتن به جانب نیکی و خیر و عشق به فضایل و مکارم اخلاقی
به خصوصیتی اصیل و ریشه دار تبدیل میشود و جزو صفات بارز شخصیت کودک میگردد.
و آنچه این گفته ما را تاکید میکند تجربه عملی بسیاری از پدران و مربیان و ملعمین
متدینی است که در تربیت فرزندان و شاگردان خویش از شیوه فوق بهره گرفتهاند.
این طریقه تربیت که بدان اشاره کردیم همچنانکه در عصر حاضر مورد پذیرش است، روش سلف
صالح نیز بوده است در این باره شیوه برخوردتربیتی «محمدبن سوار» را با پسر خواهرش
«التستری» خواندیم.
«محمدبن سوار» با تربیت براساس ایمان و اصلاح نفس و درون براساس حس حضور الهی وتوکل
بر او عمل نمود و به فرزند خواهرش آموخت که در خلوت و جمع، در ظاهر و باطن و آشکار
و پنهان بگوید: خدا با من است خدا مرا میبیند خدا بر من شاهد است.
و هنگامی که تربیت کودک دور از عقیدة اسلامی و عاری از رهنمود دینی و بدون رابطه با
خدای عزوجل باشد، بدون تردید کودک براساس گناه و بیبند و باری اخلاقی رشد میکند و
بر مبنای گمراهی و کفر پرورش مییابد. و بزودی دنباله رو هواهای نفسانی میگردد و
تابع جاذبههای نفس اماره و وسوسههای شیطانی میشود، زیرا این شیوه زندگی با مزاج
و تمایلات و علایق ذلت بار او مطابقت دارد.
اگر شخصیت کودک از نوع راکد و کودن باشد با غفلت و بدون شعور زندگی خواهد کرد،
زندهای مانند مرده و هستی به مانند نیست، کسی وجودش را حس نمیکند و بعد از او جای
خالیش را هیچ کس احساس نخواهد کرد. شاعر میگوید:
کسی است که دردوران زندگیاش هیچ اثری و فایدهای برای کسی نداشت و حلا هم که مرده
است حتی نزدیکانش بر او گریه نمیکنند.
اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه حیوانی بر آن غلبه داشته باشد، بدنبال ارضاء
شهوات و کسب لذات خواهد بود، برای رسیدن به خواست حیوانی خود هر حرمتی را زیر پا
میگذارد و هر راهی را پیش میگیرد، نه شرم و حیا مانع اوست و نه وجدانش به او نهیب
میزند و عقلش قادر به جلوگیری از او نیست. بهتر است بگوئیم شعر «ابونواس» را عملاً
اجرا میکند که گفته است:
إنما الدنیا طعام وشراب ونــدام
فإذا فاتک هذا فعلی الدنیا السلام
«دنیا در حقیقت چیزی جز خوردن و نوشیدن و همنشینی در مجلس شراب و عیش و نوش نیست.
پس اگر اینها را از دست دادی با دنیا خداحافظی کن (بدون آنها زندگی فایدهای
ندارد)».
و اگر شخصیت او از نوع قدرت طلب باشد تمام هم و غم اودر جهت بدست گرفت قدرت و رهبری
است.
با تمامی وجود میخواهد بر مردم حکومت کند. به کارهایش افتخار میکند و به قدرتش
میبالد و برای رسیدن به این موقعیت از هیچ عمل ناشایستی دریغ نمیکند. هیچ مانعی
را سر راه باقی نمیگذارد و برای نیل به مقاصد پلید خود حتی اگر شده است که قصری از
جمجمه انسانها بسازد و با خون انسانها آنرا رنگ کند، خواهد کرد. به قول یکی از
شعراء جاهلی:
«دنیا و هر آنچه در آن است، به ما تعلق دارد، و به هر جا که یورش بریم قدرتمندانه
یورش میبریم طغیانگرانی ظالم هستیم کسی هم به ما نمیتواند ظلم کند ولی خود بزودی
ظالم خواهیم شد.
بچه شیرخوار ما را وقتی از پستان مادر میگیرند، مردان به آنان سجده کرده و پیشانی
خود را در مقابلش به خاک میمالند. (کنایه از اقتدار و قدرت هراسانگیز آنان)».
و اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه شیطنت در آن غالب است بین دوستان تفرقه
میاندازد و حیلهگری و حقه بازی میکند.
در راه مردم مانع ایجاد میکند تا آنان را سرنگون کند، گناه را زیبا جلوه داده و
دیگران را به ارتکاب فحشا و فساد تحریک میکند، آب را گل آلود میکند تا از آن به
نفع خود بهره گیرد، دشمنی و کینه را بین مردم دامن میزند و زبان حال آنان را شاعر
میگوید که:
«اگر نفعی نمیرسانی ضرری داشته باش! چرا که فقط به جوانی میشود امیدوار بود که
بتواند کاری کند، حال چه نفع برساند چه ضرر».
چنانچه می بینید اعمال این گروه برگرد نفس اماره میچرخد و هر جا که شخصیت مخربش
سیر کند، فرد را به جانب آن میکشد. موجود ذلیل و ناتوانی است که تابع هوای نفس شده
است و هوسهایش او را کوروکر کرده است.(
تقسیمبندی شخصیتهای چهارگانه از کتاب الإیمان والحیاة نوشته دکتر یوسف قرضاوی است
(با اندکی تصرف))
پروردگار متعال میفرماید:
«
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ »
(قصص/50)
«چه انسانی گمراه تر از کسی است که از هواهای نفسانی تبعیت میکند بدون آنکه هدایتی
و راهنمایی از جانب خدا داشته باشد».
نتیجهای که از این مباحث میگیریم آن است که تربیت ایمانی باعث تعادل شخصیت و
اصلاح ناهنجاریهای درونی میشود و انحراف و فساد را از درون آدمی میزداید. پس بدون
این مرحله از تربیت، استقرار شخصیتی و تعادل رفتاری امکانپذیر نمیگردد.
چنانکه اشاره کردیم به علت این رابطه محکم بین ایمان و اخلاق و عقیده و عمل
دانشمندان روانشناسی و تربیتی و جامعهشناسی در غرب و در بسیاری از جوامع دیگر دنیا
به این نتیجه رسیدهاند که بدون این استقرار و تعادل کامل روحی و بدون ایمان به
خدا، اصلاح و تغییر رفتاری و تکامل اخلاقی امکانپذیر نیست.
حال براساس بحثهایی که مطرح شد، در مییابیم که چرا شریعت اسلام تلاش و سعی وافری
در تربیت اولاد از جهت اخلاقی بکار برده است و در رابطه با ایجاد مکارم اخلاقی و
تربیت فرزند بر اساس فضایل روحی و عادات پسندیده رهنمودهای مهم و ارزشمندی دارد.
در اینجا سفارشات و رهنمودهای اسلام در ارتباط با تربیت اخلاقی تقدیم خوانندگان
عزیز میشود.
«ترمذی» از «ایوب بن موسی» او هم از پدرش و او از جدش روایت میکند که گفت رسول
خداصلی الله وسلم فرمود: «ما نحل والد ولدا من نحل أفضل من أدب حسن».
«بهترین چیزی که پدر و مادر به فرزندشان میدهند، اخلاق نیک است».
«ابن ماجه» از «ابن عباس» روایت میکند که گفت: رسول خداصلی الله وسلم فرمودند:
«اکرموا اولادکم و احسنوا ادبهم». به فرزندانتان احترام بگذارید و اخلاق و رفتار
آنان را به بهترین وجه اصلاح نمایند».
همچنین آن حضرتصلی الله وسلم فرمودند: «علموا أولادکم وأهلیکم الخیر وأدبوهم». «به
زن و فرزندانتان خوبی و نیکی را یاد دهید و تربیت کنید».
تربیت اخلاقی او از 6 سالگی آغاز میشود و در 9 سالگی جای خواب آنان جدا میگردد،
وقتی به 13 سالگی رسید در صورت نخواندن نماز و نگرفتن روزه کتک میخورد و وقتی به
16 سالگی رسید پدرش برایش زن میگیرد، بعد دست او را گرفته و میگوید:
تو را تربیت کردم و آموزش دادم و برایت زن گرفتم، به خدا پناه میبرم از فتنه تو در
دنیا و عذابت در آخرت».
از احادیث مذکور در زمینه تربیت اخلاقی فرزندان نتیجه میگیریم که مربیان خصوصا
والدین، مسؤولیت بزرگی در جهت ایجاد اخلاق نیکو و آراستن شخصیت فرزند به فضایل و
مکارم اخلاقی دارد.
و دامنه مسؤولیت در این زمینه بسیار گسترده است و شامل تمامی مواردی میشود که در
رابطه با اصلاح شخصیت و از بین بردن کژیهای درونی و دور نمودن آنان از پستیها و
رذایل و ایجاد خصایل اخلاقی برجسته در فرزندان، میباشد.
آنان مسؤولند که از دوران طفولیت فرزندشان را براساس صدق و امانت و استقامت و از
خود گذشتگی و یاری دادن محرومان و احترام به بزرگترها و بزرگداشت میهمان و نیکی به
همسایه و محبت دیگران پرورش دهند.
آنان مسؤولند که زبان فرزندانشان را از فحش و ناسزا و دشنام و کلمات قبیح و به طور
خلاصه هر کلمهای که بر سوء اخلاق و تربیت دلالت میکند، بیالایند.
آنان مسؤولند که شخصیت بچههایشان را از امور پست و عادات ناپسند و رذایل اخلاقی و
به طور کلی هر آنچه که باعث خدشهدار شدن شرف و عفت و انسانیت آنان میگردد، به
سطحی والاتر ارتقا دهند.
و آنان مسؤولند که کودکانشان را براساس عواطف و احساسات پاک و ارزشمند انسانی مانند
نیکی به ایتام و کمک به فقرا و عطوفت و دلسوزی برای درماندگان و بیچارگان پرورش
دهند و مسؤولیتهای مهم و متعدد دیگری که به طور کلی به تهذیب اخلاقی مربوط میشود.
از آنجائیکه تربیت مطلوب و شایسته از نقطه نظر عقیده اسلامی در درجه اول بر توانایی
مراقبت و نظارت والدین یا مربی بر فرزند متکی است، شایسته است که تمامی پدران و
مادران و معلمان و مربیان عزیز که به تربیت و اخلاق کودکان و نوجوانان اهمیت
میدهند، مراقب ظهور چهار پدیده در فرزنداشان ویا شاگردان و دانشآموزان خویش باند
و برای مقابله با آن تمام اهتمام خویش را بکار گیرند، زیرا این چهار پدیده از
قبیحترین اعمال و منحطترین اخلاق و پستترین صفات است:
1-
پدیده دروغ.
2-
پدیده دزدی.
3-
پدیده فحاشی و دشنام.
4-
پدیده فساد و بیبندوباری.
پدیده دروغ
از نظر اسلام از زشتترین پدیدههای اخلاقی است. بر مربیان و والدین واجب است در
مقابله با آن سعی کنند و تمام تلاش خود را برای مبارزه با آن متمرکز نمایند تا این
خصلت ناپسند را اگر ایجاد شده است، از وجود فرزند خویش برکنند تا او را از قید آن
آزاد نمایند و از لغزشگاههای دروغ و زشتیهای نفاق برحذر دارند.
برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که بدانیم اسلام آن را از ویژگیهای نفاق
به شمار آورده است.
«بخاری» و «مسلم» و دیگران از «عبدالله بن عمر و بنالعاصب» روایت میکنند که
نبیاکرم صلی الله وسلم فرمود: «أربع من کن فیه کان منافقا خالصاً، ومن کان فیه
خصلة
منهن کان فیه خصلة من النفاق حتی یدعها: إذا أوتمن خان، وإذا حدث کذب، وإذا عاهد
غدر، وإذا خاصم فجر».
«چهار خصلت است که اگر در کسی باشد منافق خالص است و اگر یکی از آن خصایل در او
باشد آن فرد خصلتی از نفاق دارد تا آنرا کنار بگذارد، آن چهار خصلت این است:
در امانت خیانت میکند، دروغ میگوید، پیمانشکنی میکند و هنگام مبارزه و درگیری
انصاف ندارد و از حدود تجاوز میکند».
و همچنین برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که بدانیم شخص دروغگو مورد خشم
و عذاب الهی قرار میگیرد. «مسلم»و دیگران «ابوهریره رضی الله عنه» روایت میکنند
که گفت: رسول اکرم صلی الله وسلم فرمودند:
«ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة، ولا یزکیهم، ولا ینظر إلیهم، ولهم عذاب ألیم:
شیخ زان، وملک کذاب، وعائل مستکبر».
«سه کس را خدای تعالی در روز قیامت نگاه نمیکند و آنان را پاک نخواهد کرد و با
ایشان حرف نمیزند:
پیرمرد زناکار، پادشاه دروغگو و سرپرستی که به زیردستانش فخر میفروشد و تکبر
میکند».
و باز هم برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که فرد دروغگو درنزد خدا در رده
دروغگویان نوشته میشود.
امام «بخاری» و «مسلم» و دیگران از «ابن مسعودس» روایت میکنند که گفت: رسول خداص
فرمودند: «إیاکم والکذب، فإن الکذب یهدي إلی الفجور، وإن الفجور یهدي إلی النار،
وما یزال العبد یکذب، ویتحری الکذب، حتی یکتب عندالله کذاباً».
«بر حذر باشید از دروغ زیرا به گناه و معصیت منجر میشود و گناه، آدمی را به سوی
آتش هدایت میکند و بندهای که دروغ میگوید و دروغ را بر میگزیند، نزد خدا جزو
دروغگویان نوشته خواهد شد».
و برای زشت و قبیح بودن آن کافی است که بدانیم پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم ما
دروغ را خیانت بزرگ نام نهاده است. «ابوداود» از «سفیان بن اسید الحضرمیس» روایت
میکند که گفت: رسول خداصلی الله وسلم فرمودند: «کبرت خیانة أن تحدث أخاک حدیثاً هو
لک مصدق، وأنت له به کاذب».
«چه خیانت بزرگی که با برادرت سخن بگویی و او گفتهات را تصدیق کند، در حالیکه تو
برایش دروغ میگویی».
پس اگر دروغ چنین منفور و مبغوض است، چه شایسته است که مربیان و اولیای محترم
فرزندان خود را از آن متنفر بسازند، آنان را بر حذر دارند و نهی کنند و مضرات و
خطرهای این صفت زشت را برای آنان تشریح کنند تا در دام آن نیفتند و در لجنزار متعفن
آن گرفتار نشوند و در لغزشگاههایش دچار انحراف و خطا نگردند.
از آنجایی که تربیت صحیح و مطلوب بر مبنای الگو و نمونه شایسته انجام میگیرد،
اولیای محترم نباید مثلاً به بهانه ساکت کردن اطفال در هنگام گریه یا فرونشاندن خشم
یا تشویق به امری دروغ بگویند، زیرا بطور غیرمستقیم به عنوان الگوی بد، طفل را به
اخلاق زشت عادت میدهند و چه عادتی میتواند قبیحتر از دروغگویی باشد.
و اگر این تعارض را بین اقوال و اعمال والدین خود ببیند دیگر به آنان اعتماد
نمیکند و نصایح و پندهای آنان اثر خود را از دست خواهد داد.
و برای همین است که مربی اول اسلام و رشد کامل امت ما حضرت محمدصلی الله علیه وسلم
همواره اولیا و مربیان را بر حذر میداشته که به فرزندانشان دروغ نگویند، هر چند به
قصد سرگرم کردن یا تشویق یا شوخی باشد، چون نزد خدا بر آنان دروغی نوشته خواهد شد.
«احمد» و «ابن ابی الدنیا» از «ابوهریره رضی الله عنه» روایت میکنند که گفت: «رسول
گرامی خداصلی الله وسلم فرمودند: «من قال لصبی هاک، ثم لم یعطه فهی کذبه».
«کسی که به کودکی بگوید بیا به تو چیزی بدهم اما به او هیچ ندهد، دروغ گفته است».
از نکات ظریفی که روایت میکنند و نشانگر شیوه سلف صالح در عادت دادن فرزندانشان به
راستگویی در روابط و پیمانهایشان است، واقعهای است که برای عالم ربانی شیخ
«عبدالقادر گیلانی» (رحمهالله) روی داده است، ایشان میگویند:
«از اول زندگی بنای امورم را بر راست گویی گذاشتم، در سفری جهت طلب علم از مکه عازم
بغداد بودم، وقتی که به همدان رسیدم راهزنان به کاروان حمله کردند، من 40 دینار
همراه خود داشتم که مادرم جهت مخارج ضروری به من داده بود و قبل از سفر نیز مجدداً
به او قول دادم که راستگو باشم.
دزدان اجناس و نقود کاروانیان را گرفتند، یکی از دزدان به من گفت: چه داری؟ گفتم:
40 دینار، تصور کرد که او را مسخره میکنم، مرا رها کرد.
یکی دیگر از دزدان هم از من سؤال کرد، من هم همان جواب را دادم، اومرا به نزد رئیس
دزدان برد او هم سؤال کرد و من جواب دادم.
رئیس دزدان گفت: چه چیزی باعث شد تو راست بگویی؟ گفتم: با مادرم پیمان بستهام که
دروغ نگویم، ترسیدم که به عهد خویش خیانت کرده باشم.
خشیت و ترس تمام وجود رئیس دزدان را فرا گرفت، فریاد زد و گریبان چاک کرد و گفت:
تو میترسی که به عهدی که با مادرت بستهای خیانت کنی و من نترسم که به عهدی که با
خدای خود بستهام خیانت کنم؟ پس دستور داد تا تمام اجناس و نقود کاروانیان را باز
گردانند و به حضرت «عبدالقادر گیلانی» گفت: من نزد تو به درگاه خدایتعالی توبه
میکنم! همه دزدان گفتند: تو بزرگ ما، در راهزنی هستی و امروز بزرگ ما، در توبه و
بازگشت به جانب خدایی، سپس تمام دزدان به برکت آن راستگویی توبه کردند».
پدیده دزدی
خطر این پدیده کمتر از دروغ نیست، این عمل بسیار زشت خصوصاً در محیطهایی که عاری
از اخلاق اسلامی است و بر مبنای اصول تربیتی و ایمانی اسلام رشد و نمو نکرده است،
شایع است.
بدیهی است که طفل اگر از همان ابتدای زندگی بر مبنای حس حضور و نظارت الهی و ترس از
او رشد نکند و به ادای امانت و حقوق دیگران به طور کامل عادت نکند، بتدریج به جانب
دزدی و حیلهگری و خیانت کشیده خواهد شد. بدون عذاب وجدان، مال مردم را میخورد و
نظام جامعه را به تنگ میآورد و مردم از اعمال زشت او در امان نیستند.
پس لازم است که اولیا و مربیان محترم ابتدا نهال حضور و نظارت الهی و ترس از او را
در اعماق وجود فرزندانشان بکارند، سپس آنان را به نتایج وخیم و زیبانبار دزدی و
حیلهگری و خیانت آشنا سازند و ایشان را نسبت به نهایت فضاحت بار و عذاب دردناکی که
خدای تعالی برای این مجرمین منحرف آماده کرده است، آگاه سازند. اما با کمال تاسف
اکثر پدران و مادران در این مورد بخصوص، دقت وتوجه زیادی ندارند. چه بسا که وسایل
یا اشیایی را نزد بچههای خوددیده و از آنان میپرسند که این را از کجا آوردهاید؟
آنها هم جواب میدهند: آنرا در خیابان پیدا کردهام یا هدیه یکی از دوستان است. پدر
و مادر با این توجیه قانع میشوند ودروغ آنانرا با سکوت خود تصدیق میکنند و با این
ادعای باطل فرزند آنان دیگرترس از تهمت یا رسوایی خود نخواهد داشت و بر انجام دزدی
جرات پیدا میکند و به این جرایم ادامه میدهد، زیرا کنترل و مراقبتی از جانب
والدین خود احساس نمیکند. بسیار زشتتر و شرمآور تر از این حالت شرایطی است که
یکی از والدین فرزند خود را به دزدی تشویق میکند، چنین آدمی بزودی در جرم و
تبهکاری غرق میشود و به انحراف و دزدی بیش از پیش مبادرت میکند.
بقول شاعر:
«آیا از بچههایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر میخورند، میتوان انتظار کمال
و بزرگی داشت!»
یکی از محاکم شرعی به قطع دست دزدی حکم کرد، وقتی هنگام اجرای حکم رسید با صدای
بلند فریاد زد: قبل از آنکه دست مرا قطع نمایید زبان مادرم را ببرید، زیرا اولین
باری که تخممرغی را از خانه همسایه دزدیدم، مادرم نه تنها مرا نکوهش نکرد و از من
نخواست که آن را پس دهم بلکه لیلی (صدایی است که زنان در مراسم جشن و سرور یا
خوشحالی زیاد از خود در میآورند و صدای ممتدی است که با زدن کف انگشتان دست بر روی
دهان حالت منقطع پیدا میکند 9 کرد و خدا را شکر کرد و اظهار داشت که پسرم برای
خودش مردی شده است.
در اینجا نمونههایی از شخصیت والای فرزندان سلف صالح خود را تقدیم حضور خوانندگان
گرامی میکنم تا بدانیم تا چه اندازه بر ادای حقوق سایرین حریص بودند و تا چه حدی
به ادای امانت متعهد بودند و چگونه خدایتعالی را در همه احوال و درآشکار و نهان
خود، مراقب و ناظر و بینا میدیدند.
«عمربن الخطاب» رضی الله عنه قانونی صادر کرد که بر مبنای آن اختلاط آب با شیر
ممنوع بود، اما واقعیت مسلم آن است که قانون نمیتواند تمامی مخالفین و مجرمین را
ببیند یا در هر مورد مچ فرد خیانتکار را بگیرد. آری قانون به تنهایی از انجام چنین
عملی عاجز است، باید همراه این قانون ایمان به خداوند و اعتقاد به حضور و نظارت او
در درون افراد وجود داشته باشد تا هر کس خود مامور خویش باشد.
و در اینجا داستان مشهور دختر و مادر شیر فروش را نقل میکنند که مادر قصد داشت
مقداری آب به شیر اضافه کند تا بیشتر سود ببرد و دختر مؤمن به او تذکر میدهد که
امیرالمؤمنین اختلاط آب و شیر را ممنوع کرده است! مادر میگوید: «آری قانون را
میدانم اما «عمربن الخطابس» اینجا نیست که باز ببیند و جریمه کند».
دختر جواب میدهد: «اگر امیرالمؤمنین ما را نمیبیند، خدای او ناظر بر ماست».
عبدالله بن دینار میگوید: با «عمربن الخطابس» به جانب مکه میرفتیم، در راه با
چوپانی مواجه شدیم «عمربن الخطابس» خواست او را بیازماید، گفت: «ای چوپان، یک
گوسفند از این گلهات به من میفروشی».
چوپان گفت: خیر، من خود مالکی دارم و این گله متعلق به اوست.
«عمرس» گفت: به آقایت بگو: گرگ آنرا خورد!
چوپان گفت: جواب خداوند را چه بدهم که ما را میبیند؟
«عمر» رضی الله عنه گریه کرد و با چوپان راه افتاد او را از آقایش خرید و آزاد کرد
و گفت: این کلام، تو را در دنیا آزاد کرد، امیدوارم که در قیامت نیز نجاتبخش تو
باشد.
پدیدة دشنام و بد زبانی
از جمله بدترین پدیده هایی است که در محیط زندگی و اجتماعی فرزندان به چشم میخورد
و در محیطهایی شایع است که از هدایت قرآنی و تربیت اسلامی فاصله گرفته است و با
دقت در مورد آن در مییابیم که دو علت اساسی برای بروز و ظهور این پدیده وجود دارد:
1- الگوی بد
فرزندی که از زبان پدر و مادرش کلمات و عبارات زشت و شرمآور را میشنود، بدون
تردید بزودی آنها را تکرار خواهد کرد و به اینگونه عبارات و الفاظ ناپسند عادت
خواهد کرد و در نهایت بجز کلام فحش و الفاظ و عبارات زشت و ناپسند بر زبان
نمیآورد.
2- دوستان فاسد
فرزندی که افسار گسیخته و بحال خویش رها میگردد و مجال مییابد که با دوستان بد و
همراهان فاسد همنشین گردد، بدیهی است که الفاظ لعن و فحش و دشنامهای آنچنانی را از
آنان یاد میگیرد، پس میتوان انتظار داشت که منحطترین الفاظ و قبیحترین عادتها
را از اینچنین افرادی کسب کند و به بدترین و فاسدترین شکل ممکن تربیت شود و اخلاقی
سراسر آلوده باگناه و تبهکاری داشته باشد.
بنابراین، بر تمامی پدران و مادران واجب است که در رفتار نیکو، سخن پاک و وارسته و
زیبایی لفظ و تعبیر، الگوی شایستهای برای فرزندان خود باشند و همانطور هم واجب است
که آنها را از بازی و همنشینی با خیابانگردها و اشرار در فضای بد، برحذر دارند تا
تحتتاثیر عادات بد و انحراف اخلاقی آنها قرار نگیرند و به آنان بفهمانند که فحاشی
شخصیت آنان را در هم میشکند و باعث انحطاط ایشان میشود و نتیجهای جز ایجاد خشم و
کینه بین افراد جامعه ندارد.
و نهایتا واجب است که اولیا و مربیان احادیثی را که از دشنام و فحش نهی کرده است و
عذاب و عقوبت شدیدی را که خدایتعالی برای لعن کنندگان و فحاشان قرار داده است به
فرزندان خود آموزش دهند، چه بسا از نصایح و رهنمودهای آنان بهره گرفته و ازارتکاب
آن منع شوند.
در اینجا احادیثی که از فحش و دشنام نهی میکند، تقدیم خوانندگان میشود:
«سباب المسلم فسوق، وقتاله کفر».
«ناسزا گفتن به مسلمان گناه است و کشتن او کفر است». (روایت مسلم و بخاری و
دیگران).
«إن من أکبر الکبائر أن یلعن الرجل والدیه، قیل: یا رسول الله! کیف یلعن الرجل
والدیه؟ قال: یسب الرجل أبا الرجل فیسب أباه، ویسب أمه فیسب أمه».
«از جمله بزرگترین گناهان، آن است که فرزند، پدر یا مادرش را لعن کند، پرسیدند: ای
پیامبر خدا، چگونه فرزند والدینش را لعن میکند؟ فرمود: مردی پدر مردی دیگر را
دشنام میدهد و متقابلاً فرد مقابل، جواب او را میدهد و این بار مادرش را دشنام
میدهد و او نیز جواب میدهد». (روایت امام بخاری واحمد).
«إن العبد لیتکلم بالکلمة من سخط الله لا یلقی لها بالا یهوي بها في جهنم».
«بندهای از بندگان خدا کلامی بر زبان میآورد که خدایتعالی را خشمگین میکند، اما
خودش آنرا ساده میانگارد و اهمیتی نمیدهد که به واسطه آن کلام درآتش جهنم سقوط
خواهد کرد». (روایت بخاری)
«وهل یکب الناس فی النار علی وجوههم إلا حصائد ألسنتهم».
«سخنانی که مردم در حق دیگران میگویند آنانرا بطور واژگون وارد آتش جهنم خواهد
کرد». (روایت اصحاب سنن و امام احمد).
«لیس المؤمن بالطعان ولا اللعان ولا الفاحش ولا البذیء».
«انسان مؤمن، بد دهن، نفرین کننده و فحاش و ناسزاگوی نیست». (روایت ترمذی).
چه زیباست کودکی که الفاظ زیبا و کلمات شیرین و دلپذیر را بر زبان جاری میکند و چه
محبوب است کودکی که براساس رفتاری نرم و تعابیری دلپذیر، تربیت میشود و چه قابل
تقدیر و ستایش است که کلمات لعن و دشنام و فحش را وقتی که میشنود ناپسند و
ناخوشایند میداند، بدون تردید چنین فرزندی گل سر سبد خانه و جامعه خویش است و در
بین مردم مانند خالی که در صورت نمایان است، بارز و جلوهگر میباشد.
در اینجا نمونههایی از شیوه سخن و کلام فرزندان گذشتگان بزرگوارمان را تقدیم شما
خواننده محترم میکنم تا نمونه زیبایی سخن و حسن خطاب و رعایت ادب در کلام را از
آنان ببینیم و بدانیم که کودکان ما، در گذشته چگونه حرف میزدند و به چه شیوهای
سخن میگفتند.
در زمان «هشامبن عبدالملک» سرزمین شام دچار خشکسالی شد و قبایل مختلف به جانب مقر
حکومت هشام براه افتادند، جمعیت وارد مقر حکومت شد و در میان جمعیت «درواس بن حبیب»
که 14 ساله بود حضور داشت اجتماع مردم، هشام را به وحشت انداخت، در میان جمعیت
درواس را نیز دید و با حالت تمسخر به نگهبانهایش گفت: هر کس اراده کرده مرا ببیند
بدون هیچ مانعی به اینجا آمده میتواند حتی کودکان! «درواس» فهمید که منظور هشام
اوست. گفت: ای امیر مؤمنان! وارد شدن من به سرای حکومت ضرری به شما نمیرساند در
عوض موجب افتخار من خواهد بود، این قوم برای کاری جمع شدهاند که از بیان آن ناتوان
هستند، سخن، نهان و خواست آدمی را آشکار میکند و سکوت آنرا پنهان میسازد و برای
دریافت و شناخت محتوای کلام راهی جز بیان آن نیست.
هشام گفت: پس سخن بگو! پدرسوخته!! (عبارتی ناشی از تعجب و تحسین برای کودکی که
اینچنین توانایی دارد) «درواس» ادامه داد و سخنانش «هشام» را شگفت زده کرد او گفت:
ای امیر مؤمنان! روزگار، سه سال متوالی هست و مال ما را گرفتی. ما دچار خشکسالی
شدیم، قحطی سال اول چربیها را آب کرد، سال دوم گوشتها را خورد و سال سوم
استخوانها را پوک کرد و میدانیم که زیادی اموال در دست شماست.
اگر این اموال متعلق به خداست بر بندگان مستحق او که ما هستیم تقسیم کنید!
و اگر این اموال متعلق به بندگان خداست چرا آنرا محبوس کردهاید!
و اگر این اموال متعلق به خودتان است، صدقه بدهید که خدایتعالی اجر نیکوکاران را
تباه نخواهد کرد.
و بدان ای امیر مؤمنان! که والی در رابطه با رعیت مانند روح برای جسد است و حیات
جسد هم به واسطه روح است. «هشام» گفت: این پسربچه هیچ عذری از سه حالتی که گفت باقی
نگذاشت، پس دستور داد که صدهزار درهم به قبیله آنان بدهند و صدهزار درهم نیز به
«درواس» ببخشند.
«درواس» گفت: «ای امیر مؤمنان! صد هزار درهمی را که به من بخشیدهای به عطیهای که
به اهل بادیه من دادی، اضافه میکنم چون میترسم صدهزار درهم برای آنان کافی
نباشد».
«هشام» گفت: «آیا چیزی دیگری برای خودت میخواهی»؟
«درواس» گفت: «من نیازی غیر از نیاز سایر مسلمانان ندارم».
پدیده فساد و بیبند و باری
یکی از بدترین پدیدههایی که در عصر امروز یا باصطلاح قرن بیستم، دامنگیر جوانان و
نوجوانان دختر و پسر ما شده و بسیار شیوع پیدا کرده است، فساد و بیبندوباری است به
نظر میرسد که در دید جوان امروزی زندگی معنایی غیر از بهرهگیری از لذات حرام و
شهوات ذلت بار و هوسهای گذرا ندارد و به قول معروف اگر اینها نباشد با دنیا
خداحافظی کن که هیچ فایدهای ندارد.
با کمال تاسف این نسل بتدریج و ناخودآگاه بدون آنکه مانع و رادعی داشته باشند، خود
را به موج فساد و عیاشی و بیبندوباری سپردهاند و براساس تقلیدی کورکورانه حیاتی
ذلتبار را طی میکنند.
تعدادی از افرادی که سطحی فکر میکنند، گمان مینمایند که رقصهای شرم آور و
برهنگی، نشانه ترقی است، و اختلاط زن و مرد به شکل ننگین و گستاخانهاش علامتی دال
بر پیشرفت بوده و تنها مقیاس و معیار تجدد، تقلید کورکورانه از غربیهاست. این
افراد ضعیف قبل از آنکه در میدانهای مبارزه و جهاد عقبنشینی کنند در درون خود دچار
پس گرد و عقبنشینی شدهاند.
این افراد در زندگی هم و غمی ندارند بجز آنکه خود را میمونوار به شکل هیپیها یا
پانکیها (آشغالها) در آورند، خود را مانند زنان بزک کنند و یا به دنبال دخترکی
پست باشند تا مردانگی خود را به پایش بریزند و شخصیت خود را در ابراز محبت به او
پایمال کنند. و به این طریق دائماً در تکاپو هستند، از فسادی به فساد دیگر و از
گناهی به گناه دیگر. و دائماً در حرکت هستند تا دچار سقوط شوند، سقوطی که موجب هلاک
و نابودی آنان خواهد بود.
بدون تردید رسول گرامی خداصلی
الله وسلم
برنامهای عملی، و طریقی صحیح در جهت تربیت فرزندان بر مبنای شخصیت متمایز اسلامی و
شیوه استوار و راسخ الهی بنیان نهادند که بر پدران و مادران واجب است از آن پیروی
کنند.
|