طلاق دادن چهكسي معتبر است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
طلاق دادن چهكسي معتبر است؟ و طلاق چهكسي واقع ميشود؟
علماء اتفاق نظردارند براينكه وقتيكه شوهرميتواند زن خود را طلاق دهد
و طلاق او موجب جدائي است،كه عاقل و بالغ و مختار باشد. بنابراين
اگر ديوانه يا بچه يا مجبور و مكره باشد طلاق او لغو و باطل و
بياعتبار است، چون طلاق از جمله تصرفاتي استكه آثار و نتايج آن،
درزندگي زوجين آشكار است، پس طلاق دهنده بايد داراي اهليت و
شايستگيكامل بوده تا تصرفاتش صحيح و معتبر باشد. و اهليت و شايستگي
وقتي است،كه عقل و بلوغ و اختيار باشد و در اين باره صاحبان سنن
از علي بن ابيطالب روايت كردهاند كه فرموده است:" رفع القلم عن ثلاثة: عن
النائم حتى يستيقظ، وعن الصبي حتى يحتلم ، وعن المجنون حتى يعقل [از سهگروه
قلم تكليف برداشته شده است: ازكسيكه در خواب است تا اينكه بيدارگردد.
از بچه وكودك تا اينكه احتلام شود و بالغگردد. ازديوانه تا اينكه
عاقلگردد و خرد را بازيابد.]"
از ابوهريره روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" كل طلاق جائز،
إلا طلاق المغلوب على عقله [هر نوع طلاقي جائز و روا است مگر
طلاقكسيكه عقل را از دست داده و ديوانه شده است]". بروايت ترمذي و
بخاري بصورت “موقوف“. ابن عباس گفته است: اگر دزدانكسي را مجبور به
طلاقكنند اين طلاق معتبر نيست“. بروايت بخاري.
فقها و دانشمندان در مسائل طلاقكه از اشخاص زير سر بزند اختلاف
دارندكه آن را به اجمال ذكر ميكنيم:
1-طلاق مكره =كسيكه به اجبارزن خود را طلاق ميدهد.
٢-طلاق سكران =كسيكه در حال مستي زن خود را طلاق ميدهد.
٣-طلاق هازل =كسيكه بغيرجد وازروي هزل و شوخي ومزاح، زن خود را طلاق
ميدهد.
٤-طلاق الغضبان =كسيكه در حال خشم و عصبانيت زن خود را طلاق ميد
هد.
٥-طلاق غافل و ساهي =كسيكه از روي غفلت و سهوزن خود را طلاق ميدهد.
٦-طلاق مدهوش =كسيكه در حال بيهوشي لفظ طلاق را برزبان ميآورد.
1-طلاق مكره
كسيكه مورد اكراه و اجبار واقع ميشود. اراده و اختياري از خود ندارد،
بديهي استكه اراده و اختيار، اساس و زيربناي تكليف ميباشند، پس
وقتيكسي اراده و اختيار داشته باشد، مكلف نيست و مسئول تصرفات خود
نميباشد، چون او درواقع مجري اراده ديگري است و از خود اراده ندارد.
بنابراين اگركسي به اجباركلمه كفرآميز بر زبان راند، كافر نميشود چون
خداوند ميفرمايد:" إلا من أكره وقلبه مطمئن بالايمان [مگركسي مجبور بگفتن
كلماتكفرآميزگردد و آن را بر زبان راند، ولي ايمان در قلب او جاي
دارد]".
كسيكه به اكراه مسلمان ميشود، اسلام آوردن او معتبر نيست وكسيكه به
اكراه زن خود را طلاق دهد، طلاق او صحيح نيست و شرعا اعتباري ندارد.
از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است: "رفع عن أمتي الخطأ والنسيان
وما استكرهوا عليه [قلم تكليف از خطاء و نسيان و اكراه در امت من
برداشته شده است يعني اگركسي ازروي اشتباه و خطاء و نسيان و فراموشي
و اكراه و اجباركاري را انجام دهد، مسئوليت شرعي ازوي برداشته شده
ومسئول عمل خويش نيست]".
ابن ماجه وابن حبان ودارقطني و طبراني و حاكم اين حديث را تخريج
نموده و نووي آن را “حسن“ دانسته است. و راي مالك و شافعي و احمد
و داود نيز چنين است و عمر بن الخطاب و عبدالله پسرش و علي بن
ابيطالب و ابن عباس نيزچنين گفتهاند. ابوحنيفه و يارانش ميگويند طلاق
مكره صحيح است و طلاقش واقع ميشود آنان علاوه بر اينكه با جمهور
اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم مخالفت كردهاند، دليلي نيز بر راي
خويش ندارند.
٢-طلاق مست
جمهور فقهاء ميگويند:كسيكه در حال مستي الفاظ طلاق را بر زبان آورد
طلاقش ميافتد و صحيح است چون باراده خود به مستي اقدامكرده و خود
سبب فساد و تباهي عقل خويش را فراهم آورده است.
گروهيگفتهاند: مست و ديوانه يكسانند و طلاق مست لغو و بيهوده است و
اعتبار ندارد و صحيح نيست، چون او فاقد عقل است و عقل مناط ومنشاء
تكليف است و خداوند ميفرمايد:" يأيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم
سكارى حتى تعلموا ما تقولون [اي مومنان در حال مستي نماز مخوانيد و
اصلا بدنبال مستي نباشيد چون مست نميداند چه ميگويد، پس مستي نكنيد
تا بدانيد در نماز چه ميگوئيد]".
پس خداوند سخن وگفتار مست را غيرمعتبرگردانده است چون او نميداند چه
ميگويد. و ثابت شده استكه عثمان بن عفان طلاق مست را معتبر
نميدانست.گروهي از اهل علمگفتهاندكه: هيچيك از ياران پيامبر صلي الله
عليه و سلم در اين نظر با عثمان مخالفت نكرده است. و مذهب يحيي بن
سعيد الانصاري و حميد بن عبدالرحمن و ربيعه و ليث ابن سعد و عبدالله
بن الحسين و اسحاق بن راهويه و ابوثور و شافعي بنا بيكي از دو
قولشكه مزني از علماي شافعيه آن را اختياركرده است نيز چنين است. و
روايتي از امام احمد كه مذهبش برآن قرارگرفته و مذهب همه اهل ظاهريه و
ابوجعفر طحاوي وابوحسنكرخي از حنفيه نيز چنين ميباشد.
شوكانيگفته است مستيكه عقلش زايل شده است طلاق اومعتبرنيست، چون او
عقل كه مدار و مناط تكليف است ندارد و شارع مقدس عقوبت و تاوان او
را معينكرده است، ما نبايد براي خود ازآن عقوبت الهي بيشتربراي او
تعيينكنيم و بگوئيم بجهت تنبيه و عقوبت طلاقش نيزميافتد و او از دو
جهت خسران ديده و زيانمند گردد. اخيرا در محاكم و دادگاهها بدين مذهب
حكم ميشود: در قانون شماره ٢٥ سال ١٩٢٩ در ماده اول از آن آمده است:
“طلاق مست و مكره واقع نميشود و معتبر نيست“.
٣-طلاق خشمگين
كسيكه خشمگين است نميداند چه ميگويد و چه چيزي ازاو سرميزند و
درباره گفتهاش نميانديشد. چون ارادهاش سلب شده است، طلاق او واقع
نميشود و معتبر نيست. احمد و ابوداود و ابن ماجه و حاكم از عايشه
روايت كردهاند و حاكم آن را صحيح دانسته استكه پيامبر صلي الله عليه و
سلم گفت: " لا طلاق ولا عتاق في إغلاق [در حال اغلاق طلاق وآزادكردن
معتبرنيست]" وكلمه اغلاق به خشم و به اكراه و به جنون و ديوانگي
تفسير و معني شده است.
همانگونه كه در زادالمعاد آمده است، ابن تيميه گفته است: حقيقت معني
“اغلاق“ آنستكه قلب انسان بروي بسته باشد، بدون قصد سخنگويد يا از
سخن خود آگاه نباشد، گو اينكه در قصد و اراده بر وي بسته است و اين
معني، طلاق “مكره“ و “مجنون“ وكسيكه قصد و اراده نداشته باشد و
معني سخن خود رانفهمد، همه را در برميگيرد و شامل ميشود. خشم و غضب
برسه نوع است:
ا-خشم وغضبيكه عقل را زايلكند وشخص خشمگين معني سخن خود را نداند و
ازآن امر آگاهي و شعورنداشته باشد. طلاق چنين شخصي بدون خلاف واقع
نميشود و معتبر نيست.
٢-كسي كه هنوز در آغاز خشم و غضب است و ميتواند دربارهگفته خويش
بينديشد و اراده را از دست نداده است، طلاق چنين شخص در اين حالت
واقع ميشود و معتبر است.
٣-خشم و غضب شدتگرفته ولي عقل شخص بكلي ازميان نرفته است و خشم و
غضب بگونهاي استكه مانع ميشود،كه قصد و نيت درست و حسابي داشته
باشد و چون خشم فرو نشست ازافراط و زيادهروي خويش پشيمان ميشود.
درباره طلاق شخص در چنين حالتي، اختلاف است ولي نظر موجه و درست
آنست،كه در اين حالت طلاق نيفتد و معتبر نباشد.
٤-طلاق هازل و مخطيء
جمهور فقهاءگويند: اگركسي از روي هزل و لعب و بدون قصد حقيقت، الفاظ
طلق را بزبان آورد، طلاقش واقع ميشود و معتبراست، همانگونهكه نكاحش
نيز صحيح است. چون احمد و ابوداود و ابن ماجه و ترمذيكه آن را
“حسن“ دانسته است و حاكمكه آن را صحيح دانسته است، همگي از
ابوهريره روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ثلاث جدهن جد،
وهزلهن جد: النكاح والطلاق والرجعة [سه چيز استكه درآنها جد و هزل،
جدي تلقي ميشود و چه بصورت جدي و راستي يا بصورت هزل و شوخي بر
زبان آورده شوند، معتبر ميباشند و معني آنها صحيح است: نكاح و طلاق
و مراجعت بزن بعد از طلاق اول ودوم]". اگرچه در“اسناد“ اين حديث
عبدالله بن حبيب استكه مورد اختلاف ميباشد ولي احاديث ديگري معني آن
را تاييد وتقويت ميكنند.
بعضيگفتهاندكه در حال هزل وشوخي طلاق معتبرنيست و واقع نميشود، از
جمله آنها امام محمد باقر و امام صادق و ناصر از زيديه ميباشند و
بنا بقولي در مذهب احمد و مالك نيز چنين است. چون اينگروهگويند براي
وقوع و اعتبار طلاق شرط استكه ناطق بگفته خويش راضي باشد، ومعني آن
را بداند ومقتضاي آن را ارادهكند. بنابراين اگر نيت و قصد همراه آن
نباشد جزو “ايمان“ لغو و بيهوده
محسوب ميشود و مانند سوگندهاي بدون قصد است. چون خداوند ميفرمايد:"
وإن عزموا الطلاق، فإن الله سميع عليم [اگر قصد و اراده طلاقكردند،
خداوند سخن آنان را ميشنود و برنيت وقصد آنان آگاه است]". بديهي
استكه عزم وقتي است،كه عازم وارادهكننده، بصورت قطعي و جزم فعل يا
اترك فعل خويش را ارادهكند و از آن آگاه باشد و پيامبر صلي الله عليه و
سلم ميفرمايد:" إنما الاعمال بالنيات [زمانيكار و عمل معتبر
است،كه قصد و اراده آگاهانه با آن همراه باشد]". و طلاق عملي استكه
نيازمند به نيت و قصد و اراده دارد وكسيكه هزل و شوخي ميكند، عزم
و آهنگ و نيت ندارد.
بخاري از ابن عباس روايتكرده استكه: " إنما الطلاق عن وطر [طلاق وقتي
صحيح استكه طلاق دهنده بدان نيازمند باشد و آخرين چارهكار باشد و
مقصودش وقوع طلاق باشد]".
و اما كسيكه از روي اشتباه و بدون اراده و بسبق اللسان، الفاظ طلاق
را بر زبان ميراند، فقهاي حنفيه گويند: از نظر قضائي و داوري طلاق او
واقع ميشود و معتبر است و اما از نظر ديني در بين او و پروردگارش
طلاقش واقع نشده و زنش همچنان برايش حلال است. -ولي از نظر قضائي چون
تشخيص خطاء و اشتباه براي داور و قاضي دشوار است به وقوع آن حكم
ميكند ولي تشخيص آن براي خداوند آسان است پس اگر در بين خود و
خدايش به اشتباه به طلاق اقدام كرده باشد معتبر نيست -.
٥-طلاق غافل و ساهي
كسيكه از روي غفلت و بيخبري و به سهو، الفاظ طلاق را بر زبان
ميآورد حكم هازل مخطئي -شماره ٤ -را دارد. فرق هزلكننده و خطاكننده
اينستكه طلاق هزلكننده بنظر شرع و دين و بنظر قضائي هر دو واقع
ميشود، بنابر نظر كسانيكه چنين راي دادهاند. و اما طلاق خطاكننده
وكسيكه به اشتباه به طلاق اقدامكرده است، ازنظر قضائي معتبر است و
از نظر شرع و دين معتبر نيست. چون طلاق را نميتوان بازيچه و محل
شوخي و لعب قرار داد.
6-طلاقكسيكه بيهوش است
مدهوش -بيهوش -كسي استكه بسبب صدمهاي يا تصادفي عقل و فكر خود را
از دست داده است، طلاق چنين شخصي واقع نميشود، همانگونهكه طلاق
مجنون و ديوانه و مكره وازهوش رفته وكسيكه بعلت پيري يا بيماري يا
فاجعه و مصيبتي، عقل خود را از دست داده است، واقع نميشود.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین. |